دانلود و خرید کتاب به کشتنش می ارزد پیتر سوانسون ترجمه علی قانع
تصویر جلد کتاب به کشتنش می ارزد

کتاب به کشتنش می ارزد

مترجم:علی قانع
ویراستار:سارا بحری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۵۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به کشتنش می ارزد

‌کتاب به کشتنش می ‌ارزد نوشتة پیتر سوانسون است. این کتاب داستان فریب و انتقام است. مسئله‌ای که باعث جذابیت این داستان می‌شود طرح و پیچ‌وتاب آن است. کتاب به کشتنش می‌ارزد به‌گونه‌ای نوشته شده که تا آن را تمام نکنید نمی‌توانید کتاب را کنار بگذارید. این کتاب در سال ۲۰۱۵ نوشته شده است.

درباره کتاب به کشتنش می ارزد

در پرواز لندن به بوستون، تد سیورسان با لیلی کینتنر زیبا و مرموز آشنا می‌شود. این دو غریبه برای سپری کردن زمان به سؤال و جواب روی می‌آورند که باعث آشکار شدن جزئیات خصوصی زندگی‌شان می‌شود. این سؤال و جواب‌ها در ابتدا فقط یک بازی سرگرم‌کننده بود تا زمانی که تد به شوخی می‌گوید قصد کشتن همسرش را دارد، و لیلی اعلام می‌کند که حاضر است به او کمک کند.

در بازگشت به بوستون پیوند آنها با طرح نقشه قتل قوی‌تر می‌شود. لیلی درگذشته‌اش چند نکته تاریک دارد که به تد نگفته است. تد به لیلی علاقه‌مند می‌شود و به‌خاطر هر چیزی که ممکن است رابطة آنها را خراب کند استرس می‌گیرد؛ ناگهان این دو به بازی مهلکی کشیده می‌شوند که با عملی شدن همه برنامه‌ها، احتمالاً آنها نیز زنده نخواهند ماند.

کتاب به کشتنش می ارزد تاکنون نامزد دریافت چند جایزه از جمله بهترین کتاب معمایی گودریدز و نامزد جایزه‌ی گلوله‌ی طلایی شده است.

خواندن کتاب به کشتنش می ارزد را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

کتاب به کشتنش می ارزد برای کسانی که به کتاب‌های معمایی و هیجان‌انگیز علاقه دارند و دوست دارند رمانی روان‌شناختی در این ژانر مطالعه کنند پیشنهاد می‌شود.

درباره پیتر سوانسون

پیتر سوانسون در سال ۱۹۶۸ در آمریکا متولد شد. پیتر سوانسون را با داستان‌های معمایی و هیجان‌انگیزش می‌شناسیم. او نویسنده‌ای است که رمان‌هایش به بیش از ۳۰ زبان گوناگون ترجمه شده‌اند. او جایزه‌های زیادی از جمله جایزة کتاب New England Society و کتاب سال NPR. را دریافت کرده است. از دیگر آثار پیتر سوانسون می‌توان به کتاب هشت قتل حرفه‌ای اشاره کرد.

بخش‌هایی از کتاب به کشتنش می ارزد

سؤال کردم: «من شما رو می‌شناسم؟» خیلی آشنا به نظر نمی‌رسید، ولی لهجة آمریکایی‌اش، پیراهن سفید چسبان و شلوار جینی که پاچه‌هایش را داخل پوتین‌های ساق‌بلندش کرده بود، باعث می‌شد شبیه یکی از دوستان مزخرف همسرم باشد.

«نه، ببخشید. فقط نوشیدنی شما توجهم رو جلب کرد. اشکالی نداره من هم همین رو سفارش بدم؟»

روی چهارپایه‌ای با روکش چرمی گردان نشست و کیف‌دستی‌اش را گذاشت روی پیشخوان بار. بعد اسم نوشیدنی‌ای را که روبه‌رویم بود پرسید و جوابش را دادم.

او به جوانک کافه‌چی که موهایش سیخ‌سیخی بود و چانه‌اش برق می‌زد اشاره‌ای کرد و همان نوشیدنی را با دو زیتون اضافه سفارش داد. وقتی نوشیدنی‌اش را آوردند، آن را به سمت من بالا برد. من نیز لیوانم را بالا بردم و جرعه‌ای نوشیدم و گفتم: «اینجا محل واکسیناسیون برای سفرهای بین‌المللیه.»

«من هم برای همین می‌خواهم بنوشم.»

نوشیدنی‌ام را تمام کردم و یکی دیگر سفارش دادم. خودش را معرفی کرد. اسمی که بلافاصله از یادم رفت و من هم اسمم را به او گفتم، فقط تد، و نه تد سیورسان ۲، حداقل نه همان موقع. در سالن بیش از حد خالی و روشن فرودگاه هیترو نشستیم و نوشیدنی‌هایمان را نوشیدیم، چندجمله‌ای ردوبدل کردیم و معلوم شد هردویمان منتظر پرواز مستقیم به فرودگاه لوگان بوستون ۳ هستیم. او یک رمان کم قطر از کیف‌دستی‌اش بیرون کشید و شروع کرد به خواندن. این به من فرصتی داد تا دقیق نگاهش کنم. زن زیبایی بود با موهای بلند قرمز و چشمان آبی روشن مایل به سبز شبیه آب‌های مناطق گرمسیری، و پوستی هم‌رنگ خامه. اگر چنین زنی در کافه‌ای کنارتان بنشیند و از نوشیدنی‌تان تعریف کند، با خود فکر می‌کنید زندگی‌تان در حال تغییر است، اما قواعد کافه‌های فرودگاه متفاوت است، جایی که هم‌پیاله‌ای‌هایتان قرار است در مسیرهای مخالف از شما دور شوند. اگرچه مقصد این زن بوستون بود. 

به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۰۵/۳۰

اوایل که کتاب رو شروع کردم به خوندن خیلی برام جالب نبود و میگفتم راحت میشه پایانش رو حدس زد و حتی داستان برام غیرمنطقی بود تا یک سوم کتاب حتی از خوندنش دست کشیدم ولی باز دلم نیومد نخونده ولش

- بیشتر
ayda
۱۴۰۱/۰۵/۱۴

همه ی کتاب یه طرف اون چند خط آخر یه طرف دیگه😄 راستش با توجه به خلاصه داستان من رغبت نمیکردم بخونم چون اینکه دونفر اتفاقی تو فرودگاه به پست هم بخورن ‌و‌فوری نقشه قتل بچینن خیلی آبکی به نظر می‌رسید

- بیشتر
shayestehbanoo
۱۴۰۱/۱۱/۰۲

داستان جنایی با شیوه ی روایی خاص و متفاوت…لی لی دختر یک زوج هنرمند که تمام طول عمرشون به هنر بیشتر ار دخترشون توجه کردن … عاشق کتاب بخصوص کتاب های جنایی متوجه چیزی میشه چیزی که زندگیش رو زیر

- بیشتر
روشنک
۱۴۰۰/۰۸/۲۲

جالب و پر از هیجان

" بِـیلـی! "
۱۴۰۲/۱۰/۱۵

‌ ‌ ‌ ‌ ‌🎻✨️___ مطالعه نسخه فیزیکی ___✨️🎻 داستانی جنایی با نویسندگی پیتر سوانسون با عنوان 「 به کشتنش می ارزد」🤎🦥 از نظر من اوایل داستان کشیده و آخرش کمی زود تموم شد. • چیزی که داستان رو جذاب تر میکنه اینکه

- بیشتر
لیلا
۱۴۰۲/۰۴/۲۷

ریتم مناسب ایده جذاب و تعلیق مناسب داشت میزان اطلاعات دهی کافیست و هر فصل شما را ترغیب به خواندن فصل بعد میکند اما سانسور زیاد دارد طبق معمول منطق کافی نیست نوشته یا شاید ترجمه خیلی خشک است

بانو(:
۱۴۰۲/۰۳/۲۶

(45) برای من خیلی جذاب نبود حوادث اتفاقی کتاب خیلی بیشتر از مقدار معقول بود مبنای کتاب و ایده اولیه اش برام غیرقابل درک بود و اقدام شخصیت اصلی کتاب در انتها اصلا برام قابل فهم نبود،شخصی که انقد باهوشه چرا باید در انتها

- بیشتر
میس سین
۱۴۰۱/۰۵/۱۸

داستان جنایی جالبی بود بخصوص اینکه سبک خاصی در مورد راویهای داستان داشت که اگه کتاب رو بخونید متوجه میشید.

بهنوش
۱۴۰۱/۰۳/۱۲

کتابی متفاوت بود خلاقیت نویسنده رو خیلی دوست داشتم،نثری روان و ساده بطوری که خواننده خیلی سریع پیش میره،با پایانی غیرقابل پیش بینی،برای یه جنایی خوان چیزی کم نداشت

درسا زبردست
۱۴۰۳/۰۶/۱۵

داستان خیلی جذابی بود. اینکه هرقسمت از داستان از زبان یکی از شخصیت هاست و باعث میشه افکار و دیدگاه شون رو بهتر درک کنیم و بیشتر باهاشون همزاد پنداری داشته باشیم، یکی از نقاط قوت اصلی کتابه. و نحوه

- بیشتر
«هیچ‌چیزی بدتر از یک کتاب بد و یک پرواز طولانی با تأخیر نیست.»
n re
شاید هم دلم می‌خواست طعمهٔ دیگری پیدا کنم. باید به این حقیقت اعتراف کنم. کشتن آدم‌ها برایم مثل زخمی بود که سال‌ها بود آن را نخارانده بودم.
بهنوش
«ازدواج کردید؟» «نه. شما چطور؟» در همان حال که این حرف را می‌زد، با نگاهش دنبال حلقه در انگشت دست چپم می‌گشت. گفتم: «متأسفانه بله.»
مهدی بهرامی
مکانی که برای یک نوشیدنی عصرگاهی انتخابش کرده بودیم، یک هتل نیز بود. از همان‌جا می‌توانستم حضور تختخواب‌های خالی در طبقهٔ بالای هتل را به‌خوبی حس کنم.
مهدی بهرامی
من یکی از معدود انسان‌های اواخر دههٔ ۱۹۹۰ هستم که قبل از ترکیدن حباب بورس، بارم را بستم و پولم را از بازار سهام بیرون کشیدم.
n re
بالای سنگ قبر، جمجهٔ بال‌داری بود و نوشته‌ای که روی آن عبارت «در اندیشهٔ مرگ باش» به چشم می‌خورد. همان‌طور که خم شده بودم، نوشته‌های روی سنگ قبر را می‌خواندم و به این فکر می‌کردم که زندگی کوتاه و سخت مینوت چطور گذشته است. حقیقت این بود که این مسئله دیگر هیچ اهمیتی نداشت. او مرده بود، همهٔ کسانی هم که او را می‌شناختند مرده بودند. شاید شوهرش او را با بالشی خفه کرده بود تا به رنج و عذابش پایان دهد. شاید هم به رنج و عذاب خودش. اما شوهرش هم مدت زیادی بود که مرده بود.
مهدی بهرامی
پاکت سیگار مارلبوروی قرمزش را از جیب ژاکتش بیرون آورد. کبریت کشید، دو دستش را دور سیگار گرفت و روشنش کرد، بااینکه بادی هم در کار نبود.
مهدی بهرامی
فعلاً مسئلهٔ رابطه‌اش با زنم کنار رفته بود، و کشف کردم به‌هیچ‌وجه از براد خوشم نمی‌آید. او یک مشروب‌خور خودخواه بود که احتمالاً هرچه سنش بیشتر می‌شد، خودخواه‌تر و الکلی‌تر می‌شد.
مهدی بهرامی
وقتی یک طلاق اتفاق می‌افتد تمام خانواده درگیر می‌شوند و باعث می‌شود آنها به‌مرور در مکان‌های جغرافیایی مختلفی پراکنده شوند.
n re
مجبور نیستند کسی رو دوست داشته باشند که اهل نیرینگ و فریب باشه.
n re
مدتی آنجا ایستادم، ژاکت سبز روشنم را به تن داشتم و از تنهایی، سوز سرمای هوای نیو انگلند، منظرهٔ فوق‌العادهٔ عابرینی که این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند و در یکشنبه‌ای که یک ساعت به آن اضافه شده بود به دنبال انجام کارهایشان بودند، لذت می‌بردم. به نقطه‌ای که در آنجا من و تد همدیگر را بوسیده بودیم نگاه کردم و سعی کردم حس آن لحظه‌ام را به یاد بیاورم، حسی که تا همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند
مهدی بهرامی
لی‌لی مرا تا بیرون خانه‌اش و تا کنار اتومبیلم همراهی کرد. دستش را به طرفم دراز کرد و من آن را گرفتم، کف دستش خشک و گرم بود. وقتی دست‌هایمان از هم جدا می‌شد، نوک انگشت‌هایش به‌نرمی روی دستم حرکت کرد، و من مانده بودم که آیا عمدی بود، یا من چیزی را بینمان تصور می‌کردم که وجود نداشت.
مهدی بهرامی
سخت می‌شد گفت کجا موهایش بود و کجا رگه‌های خون و کجا باهم دلمه بسته بودند. اطراف مو و خون یک حلقهٔ سیاه و لزج شکل گرفته بود.
مهدی بهرامی
طوری نفس‌های عمیق می‌کشیدم که انگار تشنهٔ آن هوا هستم.
مهدی بهرامی
گفتم: «متأسفم، عزیزم. این حس و حالت خیلی طول نمی‌کشه. بهت قول می‌دم. ما باهم ازدواج می‌کنیم. تو پول‌دار می‌شی. به من اعتماد کن. این حالی که داری خیلی طول نمی‌کشه.»
مهدی بهرامی
. حتی اگر هم دستگیر می‌شد و متهم شناخته می‌شد، به یک چهرهٔ معروف ملی تبدیل می‌شد. از همین الان می‌توانستم باقی ماجرا را حدس بزنم. زنی با چنین ظاهری که توانسته معشوقش را متقاعد کند که شوهرش را به قتل برساند. این ماجرا قرار بود تا سال‌ها در تلویزیون پخش شود. میراندا الان بیش از هر زمان دیگری سزاوار مجازات بود.
مهدی بهرامی
رتکاب جرم راحته. آدم‌ها همیشه این کار رو می‌کنند. ولی نمی‌تونند اوضاع رو کنترل کنند.»
مهدی بهرامی
و بعد ادامه داد: «راستش رو بگم، من فکر نمی‌کنم لزوماً قتل به اون اندازه‌ای که مردم تصور می‌کنند بد باشه. همه می‌میرند. آیا فرقی می‌کنه بعضی از آدم‌های بد، از موعدی که خدا در نظر داره زودتر بمیرند؟
مهدی بهرامی
«هیچ‌چیزی بدتر از یک کتاب بد و یک پرواز طولانی با تأخیر نیست.»
n re
یادم آمد که به تد گفته بودم تنها دو راه برای پنهان کردن جسد وجود دارد. اولی تحت‌اللفظی بود، و اما راه دیگر پنهان کردن جسد، پنهان کردن حقیقت بود، طوری‌که انگار بلای دیگری سر آن آمده است
مهدی بهرامی

حجم

۳۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۳۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان