بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به کشتنش می ارزد | طاقچه
تصویر جلد کتاب به کشتنش می ارزد

بریده‌هایی از کتاب به کشتنش می ارزد

مترجم:علی قانع
ویراستار:سارا بحری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۵۱ رأی
۳٫۶
(۵۱)
«هیچ‌چیزی بدتر از یک کتاب بد و یک پرواز طولانی با تأخیر نیست.»
n re
شاید هم دلم می‌خواست طعمهٔ دیگری پیدا کنم. باید به این حقیقت اعتراف کنم. کشتن آدم‌ها برایم مثل زخمی بود که سال‌ها بود آن را نخارانده بودم.
بهنوش
«ازدواج کردید؟» «نه. شما چطور؟» در همان حال که این حرف را می‌زد، با نگاهش دنبال حلقه در انگشت دست چپم می‌گشت. گفتم: «متأسفانه بله.»
مهدی بهرامی
من یکی از معدود انسان‌های اواخر دههٔ ۱۹۹۰ هستم که قبل از ترکیدن حباب بورس، بارم را بستم و پولم را از بازار سهام بیرون کشیدم.
n re
مکانی که برای یک نوشیدنی عصرگاهی انتخابش کرده بودیم، یک هتل نیز بود. از همان‌جا می‌توانستم حضور تختخواب‌های خالی در طبقهٔ بالای هتل را به‌خوبی حس کنم.
مهدی بهرامی
لی‌لی مرا تا بیرون خانه‌اش و تا کنار اتومبیلم همراهی کرد. دستش را به طرفم دراز کرد و من آن را گرفتم، کف دستش خشک و گرم بود. وقتی دست‌هایمان از هم جدا می‌شد، نوک انگشت‌هایش به‌نرمی روی دستم حرکت کرد، و من مانده بودم که آیا عمدی بود، یا من چیزی را بینمان تصور می‌کردم که وجود نداشت.
مهدی بهرامی
مدتی آنجا ایستادم، ژاکت سبز روشنم را به تن داشتم و از تنهایی، سوز سرمای هوای نیو انگلند، منظرهٔ فوق‌العادهٔ عابرینی که این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند و در یکشنبه‌ای که یک ساعت به آن اضافه شده بود به دنبال انجام کارهایشان بودند، لذت می‌بردم. به نقطه‌ای که در آنجا من و تد همدیگر را بوسیده بودیم نگاه کردم و سعی کردم حس آن لحظه‌ام را به یاد بیاورم، حسی که تا همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند
مهدی بهرامی
مجبور نیستند کسی رو دوست داشته باشند که اهل نیرینگ و فریب باشه.
n re
وقتی یک طلاق اتفاق می‌افتد تمام خانواده درگیر می‌شوند و باعث می‌شود آنها به‌مرور در مکان‌های جغرافیایی مختلفی پراکنده شوند.
n re
برنامه‌ای نداشتم که عاشق کسی بشوم، اصلاً مگر کسی می‌تواند برای عاشق شدن برنامه‌ریزی کند؟
n re
او قدبلند بود و اندام فوق‌العاده زیبایی داشت و موهای بلند قهوه‌ای تیره که همیشه مشکی رنگ می‌کرد. موهایش را به‌عمد آشفته نگه می‌داشت، انگار تازه از رختخواب بیرون آمده است. پوست چهره‌اش بی‌عیب‌ونقص بود که نیازی به آرایش نداشت، گرچه هرگز بدون آرایش از خانه بیرون نمی‌آمد.
مهدی بهرامی
حالا که به عقب برمی‌گردم می‌بینم زیباتر از آن چیزی بود که فکر می‌کردم. یک نوع زیبایی اثیری و بی‌انتها، شبیه سوژه‌های نقاشی‌های دورهٔ رنسانس بود. خیلی با همسرم متفاوت بود. شبیه عکس روی جلد یک رمان عامه‌پسند دههٔ ۱۹۵۰.
مهدی بهرامی
مادرم یک‌بار به من گفت وقتی رابطه‌شان تمام شد و پی برد هشت سال از عمرش را با یک آدم عوضی تلف کرده، با خودش عهد بست یک شوهر صاف‌وساده و قابل‌اعتماد پیدا کند
مهدی بهرامی
گاهی فکر می‌کنم وقتی یک طلاق اتفاق می‌افتد تمام خانواده درگیر می‌شوند و باعث می‌شود آنها به‌مرور در مکان‌های جغرافیایی مختلفی پراکنده شوند. من و پدرم در شرق ماندیم، مادر و خواهرم به غرب رفتند.
مهدی بهرامی
«هیچ‌چیزی بدتر از یک کتاب بد و یک پرواز طولانی با تأخیر نیست.»
n re
پسرهایی که آنجا می‌دیدم دانشجویان پرافاده و خودستای کالج خصوصی بودند، پسرهایی که از بدو تولد در ناز و نعمت بوده‌اند اما خیال می‌کنند خودساخته‌اند و همهٔ موفقیت‌هایشان نتیجهٔ تلاش خودشان است (همان‌طور که مادرم اغلب می‌گفت)،
n re
همه می‌میرند، ولی مجبور نیستند کسی رو دوست داشته باشند که اهل نیرینگ و فریب باشه
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
به یاد داشته باش که تو نیز خواهی مرد.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
بچه‌هایشان مرده بودند، نوه‌هایشان مرده بودند. پدرم همیشه می‌گفت: «هر صد سال، آدم‌های جدیدی شروع به زندگی می‌کنند.»
n re
حس خوبی بود که با یک غریبه صحبت کنی و با او بنوشی. حرف زدن با صدای بلند باعث می‌شد عصبانیتم اندکی فروکش کند.
Saba
از همه مهم‌تر، هویت‌های اصلی و تعریف‌شده در رابطه‌مان را از دست دادیم.
Saba
دیدم که میراندا به‌طرف او رفت و مدام به خودم نهیب می‌زدم که دیگر نگاه کردن ندارد، ولی بااین‌حال حدود ده دقیقه همه‌چیز را تماشا می‌کردم. خودم را عقب کشیدم و نشستم. در مسیر برگشت کلاه بارانی‌ام را عقب دادم و بادگیرم را انداختم داخل یک گودال.
آلی
یک لحظه احساس مسخره‌ای داشتم، یک شوهر پارانوییدی که لباس مبدل پوشیده و جاسوسی زن و پیمانکارش را می‌کرد، ولی بعد از آنکه براد قطعهٔ چوبی را پایین گذاشت، دیدم که میراندا به‌طرف او رفت و مدام به خودم نهیب می‌زدم که دیگر نگاه کردن ندارد، ولی بااین‌حال حدود ده دقیقه همه‌چیز را تماشا می‌کردم. خودم را عقب کشیدم و نشستم. در مسیر برگشت کلاه بارانی‌ام را عقب دادم و بادگیرم را انداختم داخل یک گودال.
آلی

حجم

۳۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۳۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان