کتاب به نجاتش می ارزد
معرفی کتاب به نجاتش می ارزد
کتاب به نجاتش می ارزد نوشتهٔ پیتر سوانسون و ترجمهٔ علی قانع و ویراستهٔ شایان تهرانی است. کتاب کوله پشتی این رمان جنایی را منتشر کرده است. این رمان در ادامهٔ رمان پرفروش «به کشتنش میارزد» نگاشته شده است.
درباره کتاب به نجاتش می ارزد
کتاب به نجاتش می ارزد (The Kind Worth Saving) رمانی جنایی نوشتهٔ پیتر سوانسون است. این رمان در یکی از کتابهای لیست منتخب ویراستاران آمازون است. پیتر سوانسون این رمان را در ادامهٔ رمان پرفروش «به کشتنش میارزد» نگاشته است. نویسنده از شخصیتها و وقایع کتاب قبلی خود را در این رمان هم آورده تلاشهای کارآگاه «هنری کیمبال» برای حل یک پروندهای خانوادگی را ترسیم کرده است. میان این پروندهٔ خانوادگی و پروندهٔ قتلهای زنجیرهای که بهوسیلهٔ قاتلی ناشناس صورت میگیرد، ارتباطی وجود دارد. با کارآگاه «هنری کیمبال» همراه شوید از رازهای این پروندهها سر در بیاورید و بدانید در پشت پردهٔ هر کدام چه داستانهایی نهفته است. این رمان در سه بخش نگاشته شده که عنوان آنها عبارت است از «عصر لطیف قاتلین»، «نفر سوم» و «کار کثیف».
خواندن کتاب به نجاتش می ارزد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به رمانهای جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب به نجاتش می ارزد
«بیشتر مسیرهای عمومی در دارتفورد اساساً پیادهروهایی خاکی در امتداد خیابان بودند که با یک ردیف درخت از ترافیک شهر جدا شده بودند، اما هر چند وقت یک بار، مسیری از جاده منحرف میشد و از میان مزارع قدیمی یا جنگلهای کاج عبور میکرد. کلاغی در آسمان در حال پرواز بود. خانهٔ جوآن تنها سه کیلومتر از مرکز شهر فاصله داشت، اما بیش از یک ساعت طول کشید تا از مسیر جنگلهای مجاور به آن برسم. در پناه سایهٔ یک تختهسنگ بزرگ مستقر شدم، جایی که چشماندازی از حیاطخلوت خانهاش داشتم. حدود بیست دقیقه خانه را زیرنظر گرفتم و وقتی هیچ حرکتی در آن ندیدم، بهطرف دروازهٔ ورودیاش راه افتادم. بامو نقرهای نبود. این امکان وجود داشت که شخص دیگری آن را برده باشد و جوآن در خانه باشد، اما شک داشتم. درِ ورودی را چک کردم که قفل بود بعد رفتم طرف دیگر و ایوان پشتی. این یکی باز بود، اما درهای شیشهای کشویی که به داخل خانه راه داشتند قفل بودند. وسیلهای برای باز کردن قفل آورده بودم، ولی تصمیم گرفتم ابتدا پنجرهها را امتحان کنم و یکی را پیدا کردم که باز شد. وارد اتاق تاریک شدم و پنجره را پشت سرم بستم.
یک دقیقه منتظر ماندم تا مبادا صدایی در خانه بشنوم، بعد بهسمت آشپزخانه رفتم. داخل یخچال دو بطری شراب سفید بود، یکی باز شده و تقریباً نصف محتویاتش خالی شده و دیگری هنوز مهروموم بود. یک بطری پلاستیکی بزرگ آب ویتامینه هم بود.
قبل از بازگشت جوآن، توانستم نگاهی به بقیهٔ خانه بیندازم. ترکیب عجیبی از مبلمان قدیمی و قطعات جدید گرانقیمت بود. همهٔ دیوارها رنگ بژ داشتند و آشپزخانه که اخیراً در چند نقطه بازسازی شده بود، کف سنگی تیره و کاشیهای بزرگ داشت. جوآن گریو و همسرش ریچارد ویلن در این منطقه بزرگ شده بودند و اینجا بهوضوح خانهٔ پدری یکی از آنها بود. طبقهٔ بالا چهار اتاقخواب داشت، یک اتاقخواب سرویسدار و سه اتاق کوچکتر که یکی از آنها به انبار تبدیل شده بود و پر از کارتن و مبلمان قدیمی بود. من در همان اتاق منتظر ماندم و در گوشهای راحت و دنج بین دیوار و یک قفسهٔ کتاب استفادهنشده نشستم.»
حجم
۲۸۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۸۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه