دانلود و خرید کتاب بازار گورخر خال خالی رافائل ژیوردانو ترجمه آریا نوری
تصویر جلد کتاب بازار گورخر خال خالی

کتاب بازار گورخر خال خالی

انتشارات:نشر البرز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بازار گورخر خال خالی

کتاب بازار گورخر خال خالی داستانی از رافائل ژیوردانو، نویسنده مشهور کتاب زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی یک زندگی بیشتر نداری، با ترجمه آریا نوری است. این داستان ماجرایی از برخورد دو مخترع را روایت می‌کند. دو مخترعی که دست تقدیر روبه‌روی هم قرارشان می‌دهد تا با کمک نبوغشان، کاری از پیش ببرند...

درباره کتاب بازار گورخر خال خالی

رافائل ژیوردانو که همیشه در کتاب‌هایش، نگاهی خلاقانه به زندگی دارد، در این اثر هم با کمک خلاقیتش، ما را به دنیای جذاب یک مخترع و ذهن توانمند و متفاوت او می‎‌برد.

داستان با زندگی زوجی آغاز می‌شود که انتظار فرزندی را می‌کشند و در مطب دکتر و در حال معاینه‌اند. بعد از آن، وارد زندگی همان فرزند می‌شویم: بازیل که موقع به دنیا آمدن با پا از شکم مادرش خارج شد و چپ دست است. همین‌ها باعث شده تا او خودش را متفاوت بداند. گویی که از سیاره دیگری به زمین قدم گذاشته است. ما زمانی وارد زندگی بازیل می‌شویم که چهل سال دارد اما او خود، روایتگر داستانش از دوران کودکی است. زمانی که با وسایل دور ریختنی، چیزهای جالب می‌ساخت، زمانی که یک عنکبوت مکانیکی اختراع کرد و آن را به قیمت خوبی فروخت و زمانی که از مدرسه اخراج شد...

صحنه سوم داستان، جوانی بازیل است. زمانی که در فکر تاسیس فروشگاهش به اسم بازار گورخر خال خالی است و می‌خواهند نوآوری‌ها و اختراعاتش را بفروشند. چیزی نمی‌گذرد که با شخصیت دیگری به نام آرتور آشنا می‌شویم. جوانی که مانند بازیل مخترع است و در تلاش است تا اختراعش را به مردم عرضه کند. اتفاقات مختلف سبب می‌شود که بازیل و آرتور باهم آشنا شوند و ماجراهایی را رقم بزنند.... 

کتاب بازار گورخر خال خالی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب بازار گورخر خال خالی را به تمام کسانی که دوست دارند از یک داستان الهامبخش لذت ببرند، پیشنهاد می‌کنیم. این داستان به شما کمک می‌کند تا خود و توانایی‌هایتان را جدی بگیرید و با انگیزه بیشتری، اهدافتان را دنبال کنید. 

بخشی از کتاب بازار گورخر خال خالی

بازیل! بازهم جای کار داری!

این صدای کمالگرای درونیِ خودم است که همیشه به گوشم می‌رسید. چند ساعتی می‌شود که مشغول نهایی کردن تزئین بوتیک هستم. احساس می‌کنم وقت زیادی دارم. بالاخره هیچ بوتیکی از همان روز اول، تعداد زیادی مشتری جلب نمی‌کند. تا الان چیز غیرعادی‌ای رخ نداده. فقط مردم کم‌کم متوجه وجود بوتیک می‌شوند. عابران پیاده جلوی بوتیک که می‌رسند، چند ثانیه‌ای صبر می‌کنند و نگاهی پرسشگرانه به تابلو می‌اندازند. شش ماه پیش تصمیم گرفتم به مون‌وونو برگردم و این اتفاق برای من به‌نوعی بازگشت به اصلیتم بود. مون‌وونو... هنوز هم این اسم لبخند بر لبم می‌آورد. یاد مادرم می‌افتم که هر بار می‌خواست به کسی آدرس بدهد، با جدیتی خلع‌سلاح‌کننده می‌گفت:

وونو! بدون آکسان. از مصدر فعل آمدن می‌آد.

بله بله! من به سرزمین موعودم برگشته‌ام و قرار نیست دیگر جایی بروم. هیچ ردی از گذشته‌ام با من نیست. مثل مردی مقتول هستم که هنوز سرپاست. مردی که همه‌چیز در اختیارش بود، اما بازهم موفق به حفظشان نشد. احساس می‌کنم جوهره‌ام را از دست داده‌ام و دقیقاً به همین علت هم اینجا هستم: آمده‌ام تا جوهرهٔ گم‌شده‌ام را پیدا کنم. باید از صفر شروع کنم. باید وجودم را، در مسیری درست، از اول شکل بدهم. قرار است مثل ققنوسی، از خاکستر برآیم. دیگر از تلاش برای رسیدن به شهرت و ثروت دست برداشته‌ام. این روزها بیشتر از هر چیزی دنبال صلح، آرامش و خوشی‌های ساده هستم. هدف اصلی‌ام از باز کردن این بوتیک، رسیدن به برداشتی نو از هنرِ زندگی است. زندگی‌ای با اصالت بیشتر و خالص‌تر نسبت به قبل. چیزهایی که در این بوتیک به فروش خواهم رساند برآمده از تخیل هستند و فکر و خیال خریدار را به مرحلهٔ جدیدتری می‌رسانند. همین برایم مهم است چراکه هیچ‌کدام از اشیای داخل این مغازه، عملاً هیچ کارایی خاصی ندارند. روی سردر بوتیک، با حروفی زیبا و تحریری نوشته‌ام:

بوتیک اشیای اغواکننده.

خیلی خوب به این مسئله واقفم که راه انداختن چنین تجارتی در مون‌وونو ریسک بزرگی است. هرچند نمی‌توانید حتی تصورش را بکنید که چقدر اینجا را دوست دارم. شهرستانی با قدمتی بالا و پنجاه‌هزار نفر جمعیت که به گذشتهٔ خود می‌بالند... اما ازطرفی باید این را هم قبول کرد که اینجا بویی از مدرن‌گرایی نبرده. ممکن است بوتیک من، در خیابانی که پُر است از مغازه‌های قدیمی تعجب همه را برانگیزد. برایم واضح است که در ابتدا صددرصد ضرر می‌دهم، ولی به خودم امیدوارم. خوشحالم از اینکه می‌توانم در به‌روز کردن شهرستانم نقشی ایفا کنم و نشان دهم این مسئله صرفاً مختص به شهرهای بزرگ نیست.

چه اهمیتی دارد اگر در ابتدا مردم از دیدن بوتیک من متعجب شوند؟ اصلاً هدف من هم همین است. اینکه آن‌قدر آن‌ها را کنجکاو کنم که پایشان را داخل مغازه بگذارند تا با دنیای من آشنا شوند. برای تهیهٔ لوگوی بوتیک، تکه‌ای آهن قدیمی را بازیافت کردم. سپس نماد گورخر را روی آن زدم تا از دور کاملاً مشخص باشد. لوگویی بزرگ به‌شکل خر که نقطه‌های آن نقش خطوط بدنش را بازی می‌کردند. من دربه‌در به‌دنبال نمادی گشته بودم که خاص و منحصربه‌فرد بودن بوتیکم را به‌خوبی نشان دهد.

به نظرم گورخر، با آن شیارهای بدنش، حیوان بسیار مناسبی برای بوتیک بود. البته بعد به ذهنم رسید که گورخر آن‌چنان هم در نظر مردم خاص نیست. درحالی‌که یک گورخر که روی بدنش علاوه بر خط، خال هم دارد، درست مثل گوسفندی که پنج پا دارد، توجه به خود جلب می‌کند. به‌همین‌ترتیب، سعی کردم که طراحی فضای داخلی مغازه هم شاد و منحصربه‌فرد و آمیزه‌ای از دنیای معاصر باشد. باید کاری می‌کردم که فضای بیرونی بوتیک با فضای داخلی آن در تضاد باشد. به همین علت هم فضای بیرونی را مدرن طراحی کردم و فضای داخل بوتیک را با فضای معاصر، به سبک هنرمندان لافت‌آتلیه استفاده از تضاد به نظرم بسیار ضروری می‌آمد.

الهه مردی
۱۴۰۲/۰۴/۰۸

دوسش داشتم واقعا🥰

mehri
۱۴۰۳/۰۷/۰۹

کتاب خاص و جالبی بود ، در عین سادگی پر از فلسفه زندگی بود

دارایی دلیلی برای بودن نیست
:)
به جمله‌ای از گاندی برخورد: مهم عمله، نه نتیجه و میوهٔ عمل. ممکنه ثمرهٔ کار شما اون زمانی‌که مد نظرتونه بهتون نرسه. ممکنه قدرتش رو نداشته باشید. حتی ممکنه هیچ‌وقت نتیجهٔ کارِتون رو نبینید. ولی اگه دست روی دست بذارید، هیچ نتیجه‌ای هم نمی‌بینید.
hamtaf
مسیر، در ریاضی فیزیک، خطی است که یک شیء در حال حرکت از خود به‌جا می‌گذارد. اما در علوم انسانی به مراحلی گفته می‌شود که هر شخص در طول زندگی خود سپری می‌کند.
hamtaf
نگاهش را معطوف به تابلوی سیاه روی دیوار می‌کند. تابلویی که هیچ‌چیز روی آن نیست. به من نگاه می‌کند، ابروهایش را با حالتی پرسشگرانه بالا می‌اندازد و می‌گوید: این رو دیگه نمی‌فهمم! چیزی روش نیست که! دقیقاً! تو باید بتونی همین هیچ‌چی رو ببینی. می‌شه گفت یه جور هنر مفهومیه که تو رو وادار می‌کنه به مفهوم «هیچ» فکر کنی. یه جورهایی داره به بیننده می‌گه که بد نیست توی زندگی‌ش جاهای خالی هم بذاره و نیازی نیست دوروبرش رو بیش‌ازحد پُر کنه. باید یه زمانی برای رؤیاپردازی بذاره، یه زمانی برای وجودش و درنهایت یه زمانی هم برای هیچ‌چی! مثلاً یه وقت‌هایی باید فقط بشینی که احساس کنی وجود داری. در زمان حال هستی.
:)
اگه توی زندگی فقط دنبال پول و امنیت باشید، قلبتون هیچ‌وقت حس رهایی رو تجربه نمی‌کنه.
:)
مشکل اصلی دوران ما چیه اون‌وقت؟ دارایی، اودرهٔ عزیز. مصرف بیش‌ازحد! حرص زدن برای بیشتر داشتن. تلاش کردن برای به‌دست آوردن که خیلی هم بیهوده‌ست. تحقیق‌ها نشون داده که از یه جایی به‌بعد، افزایش ثروت به معنای احساس خوشبختی بیشتر نیست. مثلاً اگه درآمد شما سی درصد بیشتر بشه، الزاماً سی درصد بیشتر از قبل احساس خوشبختی نمی‌کنی. باوجوداین، همه آرزوی این رو دارن که بیشتر پول دربیارن.
hamtaf
تنها کسانی که جست‌جوگر هستند، می‌توانند یابنده باشند.
hamtaf
بدنش از سردیِ ژل می‌لرزد. پزشکان از این حالت به‌عنوان واکنش عصبی یاد می‌کنند. من و شما که فردی عادی هستیم می‌توانیم بگوییم که او احساس چندش کرد.
hamtaf
واقعاً به نظرت چیزی که باعث می‌شه تو به فکر فرو بری یا حتی لبخند بزنی، واقعاً به هیچ کاری نمی‌آد؟
hamtaf
فاتوم به لاتین یعنی سرنوشت
hamtaf

حجم

۲۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان