کتاب همه چیز تغییر می کند
معرفی کتاب همه چیز تغییر می کند
«همهچیز تغییر میکند» رمانی از جاناتان تروپر نویسنده آمریکایی است.
تروپر در سال ۱۹۷۰ در ریوردیل آمریکا متولد شد. او مدرک کارشناسی ارشد نویسندگی خلاق از دانشگاه نیویورک دارد و تاکنون ۶ رمان نوشته است. آثار او در سراسر جهان پرفروش هستند و به بیش از بیست و دو زبان مختلف ترجمه شدهاند.
از دو اثر او به نامهای «اینجاست که ترکت میکنم» و «آخرین کار من پیش از رفتن» اقتباسهای سینمایی هم شده است. تروپر اکنون در وینچستر نیویورک زندگی میکند و علاوه بر نویسندگی، به تهیهکنندگی، فیلمنامهنویسی و تدریس در دانشگاه هم میپردازد.
«همهچیز تغییر» میکند داستانی درباره عشق، دلتنگی، فقدان و ترس از آینده برنامهریزی شده است. این داستان زندگی یک جوان امریکایی به اسم زاخاری و دغدغههای او در دنیای امروز است.
زاخاری مرد جوانی با یک کار خوب در منهتن است که در یک آپارتمان زندگی میکند. او نامزدی دارد و قرار است با هم ازدواج کنند اما در روز عروسی او گرفتار خاطرات دوست صمیمیاش، میشود که دو سال پیش، در یک حادثه کشته شده است. با این یادآوریها او احساس عجیب و در حال افزایشی نسبت به بیوه زیباروی دوستش، به اسم تامارا پیدا میکند.
«معمولاً هر وقت خانهٔ تامارا را ترک میکنم، نیاز شدیدی احساس میکنم که حتما هوپ را ببینم. مثل معتادی که به مواد نیاز دارد، باید حتماً خودم را به او برسانم تا به این باور برسم که واقعیت زندگیام بهاندازهٔ فکر و خیالهای دیوانهواری که در خانهٔ تامارا در ذهنم میچرخید، خوب و ایدهآل است. قبل از اینکه ماشین را روشن کنم، سراغ گوشیام میروم. بازش میکنم و اسمش را میگویم. میخواهم صدایش را آن طرف خط بشنوم و از این که همیشه در زندگیام است، مطمئن شوم. تنها این مدرک محکم است که من را نسبت به واقعیت زندگیام مطمئن میکند.»
«همه چیز تغییر میکند» یک داستان خردمندانه، تکاندهنده، طنزآمیز، عاشقانه و درواقع یک کار برتر از یک استعداد جدید در عرصه نویسندگی است.
حجم
۲۸۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۸۲ صفحه
حجم
۲۸۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۸۲ صفحه
نظرات کاربران
فرقی نداره کجای دنیا داری زندگی میکنی آدمها مشکلات خاص خودشون رو دارن و روابط بینشون میتونه خیلی پیچیده باشه.
بعضی وقتا یه کارایی منطقی یا عاقلانه به نظر نمیرسن ولی ادامه دادنشونم طعم خوش زندگیو از آدم میگیره. بالاخره یه جایی باید زد زیرِ همه چیو به حرف دل گوش کرد.
داستان در مورد یه مرد جوان که در آستانه ازدواجه، کار خوبی داره و زندگی رو به راهه تا زمانی که در گیر یه سری احساساتی در مورد، بیوه دوست ش میشه و حس میکنه دوسش داره، و سر و
سی و هشتمین کتاب من از طاقچه... فقط این کتاب رو شروع کنید🙂 اونوقت می بینید که چقدر زود تمومش می کنید! این جمله از دل کتاب خیلی به دلم نشست: راستش زندگی هیچ چیزش معلوم نیس!
یک نفر نوشته بود نظرات رو بیخیال بشید و یکراست برید سر اصل داستان.بله!بسیار جذاب بود،روایتی روان و در آخر غافلگیر کننده.
داستانی آبدوغخیاری و لوس، با پایانی ماستمالی شده. ترجمه روان و خوبه، اما مشکل خود داستانه که از یه جایی به بعد شبیه فیلمهای لوس و مصنوعی تینیجری میشه. یهسری جاها مکالمات بین شخصیتا زیادی تخیلی و غیرواقعی میشد، و دل آدمو
من بنا بر نظر بقیه دوستان کتاب رو شروع کردم اما چیز متمایزی نسبت به بقیه نداشت، شما کتاب رو رها نمیکنید و پشت سر هم میخونیدش اما نه به خاطر جذابیت داستان بلکه به خاطر اینکه به دنبال نقطه
.۱۲۹. این کتاب برای کسانیکه کتابهای زیادی خوندن به هیچ وجه جذابیتی نداره و پیشنهاد نمیکنم. شاید بتونیم ماهیت کلی کتاب رو در نظر بگیریم و براساس این مشکل دائمی انسان که "هیچوقت از چیزی که داره راضی نیست و همیشه دنبال
چقدر این کتاب، دل انگیز و روان بود . لذت بردم
اوایل کتب هیجان انگیز تر بود اما اخرش خیلی سریع و سرهمی جمع شد پایان جذابی نداشت بنظرم