کتاب نسل کرگدن
معرفی کتاب نسل کرگدن
رمان نسل کرگدن نوشته نگین عظیمی فشی روایتگر غربت، تنهایی و سکوتی ده ساله از پنج جوان است. داستانی غریبانه از کودکان پرورشگاهی تا خیابانهای پرتلاطم تهران!
درباره کتاب نسل کرگدن
نسل کرگدن روایتگر زنی است که دیدگاه پنج نوجوان را تغییر میدهد و برایشان از دنیاهایی میگوید که تنها خود آنها توان ساختناش را دارند اما زندگی فراز و نشیبهای بسیاری دارد و چرخ گردان آنها را از یکدیگر جدا میکند و ده سال بعد یک اطلاعیه در روزنامه آنها را گرد یک میز جمع میکند تا رازهای سر به مهر گذشته برملا شوند و مسئولیتی جدید برای هر یک از آنها رقم بخورد...
خواندن کتاب نسل کرگدن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمانهای فارسی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب نسل کرگدن
پروشه
مسحور نیمرخ جذابیام که میدانـم فرصت چندانی برای رصد کردنش ندارم.
- دلت واسه این جا تنگ میشه؟!
به ناچار دل میکنم از جذابیتش و به دریای بیکران رو به رویم خیره
میشـوم... تا چشم کار میکند سبز است، آن قدر سبز که حتی رنگ بینظیر
چشم او را هم تحتالشعاع قرار داده اسـت.
- دلـم تنگ میشـه...
لبخندی میزند و نگاهش پر از عشق و غرور میشـود... نگاهش کابویی
میشـود که مینازد به آرامش پیش رویش. سر میچرخانم و به پشت سرم
خیره میشـوم... دلم برای بار صدهزارم اسکارلت میشـود و در این دشـت
وسیع بر باد میرود.
- دلم برای خیلی چیزها تنگ میشه...
گوشـهی لبش میپرد... بوی سبزه و رطوبت خاک را تا اعماق جانم میکشم.
- برای این ساحل... برای شمردن ستارهها...
قصد ندارد به من نگاه کنـد... آنشرلی میشـوم... آنشرلی هم در چنین
سبزهزاری زندگی میکرد... آنشرلی هم با چنین بابا لنگدرازی زندگی میکرد.
- دلم برای تو تنگ میشه.
بلاخره نگاهم میکند... سبز آبیهایش را به چشمهایم میدوزد و دلم دیوانه
میشود.
شاتز...
حاضرم قسم بخورم که هیچ کس مثل او، که هیچ آلمانی تباری نمیتواند
"شاتز" را مثل او تلفظ کند. قسم میخورم که هیچ لغت نامهای معنی این
"شاتز" گفتنها را نمیداند!
- یا؟
سرش را نزدیکتر میآورد و با تمام وجود عطرش را میبلعم.
- زود برگرد...
نفسم را باصدا بیرون میدهم. همین دو کلمه کافیست تا روزهای سخت پیش
رو را تاب بیاورم
دادمهر
با خروج منشی از اتاقم روزنامه را باز میکنم و بیحوصله صفحات را از نظر
میگذرانم. همان حوادث تکراری و همیشگی را به اشکال مختلف مینویسند و
به خورد مردم میدهند. صفحهی آخر را نگاه میکنم و قبل از این که روزنامه را
روی میز پرتاب کنم خشک میشوم جوری که حس میکنم ملک الموت قصد
در آغوش کشیدنم را دارد. پلکی میزنم و با تمرکز بیشتری به اطلاعیه خیره
میشوم.
"ده سال پیش در چنین تاریخی شروع به تدریس آن چه کردم که تمام هنرم
بود و اکنون که در حال وداع با این دنیا هستم تنها درخواستم از شاگردانم
بخشش است...".
"شکوفه الیاسی"
خودش بود؟! چند نفر با نام شکوفه الیاسی در این دنیا هستند؟ ده سال پیش؟!
وداع با دنیا؟!
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
نظرات کاربران
آیا جلد دوم هم داره؟