
کتاب رمال
معرفی کتاب رمال
کتاب الکترونیکی رَمّال نوشتهٔ «مهناز افشار» و منتشرشده توسط انتشارات آئیسا، روایتی داستانی از زندگی دختری جوان به نام «ستاره» است که درگیر عشقی یکطرفه و پرچالش میشود. این رمان با نگاهی به دغدغههای نوجوانان و جوانان، روابط عاطفی، هویت فردی و باورهای خرافی، داستانی معاصر و پرکشش را روایت میکند. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رمال اثر مهناز افشار
کتاب «رَمّال» اثری داستانی و معاصر است که با محوریت زندگی یک دختر جوان به نام «ستاره»، به روایت فرازونشیبهای عاطفی، اجتماعی و خانوادگی او میپردازد. «مهناز افشار» در این رمان، فضای شهری امروز را با جزئیات دقیق و ملموس به تصویر کشیده و شخصیتهایی باورپذیر و چندلایه را وارد داستان کرده است. روایت رمان از زاویهٔ دید اولشخص پیش میرود و خواننده را با احساسات، تردیدها و آرزوهای «ستاره» همراه میکند.
داستان «رَمّال» در بستری از روابط دوستانه، عشق نوجوانانه، رقابت، حسادت و تلاش برای اثبات خود شکل میگیرد و درعینحال، به موضوعاتی چون تأثیر طبقهٔ اجتماعی، فشارهای خانوادگی و باورهای سنتی و خرافی نیز میپردازد. ساختار رمان خطی است و با روایت پیوستهٔ زندگی «ستاره»، مخاطب را به دل ماجراهای روزمره و بحرانهای احساسی او میبرد. «مهناز افشار» در کتاب «رَمّال» با ترکیب عناصر عاشقانه، اجتماعی و کمی رمزآلود، تصویری از دغدغههای نسل جوان و چالشهای هویتیابی در جامعهٔ امروز ارائه میدهد.
خلاصه داستان رمال
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان «رَمّال» با صحنهای کابوسوار آغاز میشود که «ستاره»، شخصیت اصلی، خود را در موقعیتی هولناک و پرابهام مییابد. این فضای وهمآلود زمینهای برای ورود به روایت زندگی واقعی اوست؛ دختری ساده و عاشقپیشه که دل در گرو «راستین»، پسر جذاب و موفق باشگاه ورزشی دارد. «ستاره» با وجود تفاوتهای طبقاتی و فاصلهٔ اجتماعی، رؤیای وصال با «راستین» را در سر میپروراند و برای جلبتوجه او، حتی به خرید قمقمهای مشابه قمقمهٔ «راستین» فکر میکند و حاضر است از بسیاری خواستههایش بگذرد. در کنار «ستاره»، «صدف» دوست صمیمی و همراه همیشگی اوست که گاه با شوخی و گاه با تلخی، واقعیتهای زندگی را به «ستاره» یادآور میشود. بااینحال، «ستاره» در مسیر عشق یکطرفهاش، بارها با سرخوردگی و تحقیر روبهرو میشود؛ بهویژه زمانی که متوجه میشود «راستین» نامزد دارد و برخوردهای او با «ستاره»، سرشار از غرور و بیاعتنایی است. این ناکامیها «ستاره» را به مرز فروپاشی روانی میکشاند و حتی او را تا آستانهٔ خودکشی پیش میبرد.
در ادامه، «ستاره» برای تغییر سرنوشت خود و بهدستآوردن دل راستین، به پیشنهاد «صدف» بهسراغ دعانویس و رمال میرود و وارد دنیایی از خرافات و امیدهای واهی میشود. تلاشهای او برای جلب محبت راستین، نهتنها نتیجهای ندارد، بلکه به تحقیر و سرخوردگی بیشتر منجر میشود. در این میان، «ستاره» با گذشتهٔ خانوادگی خود و رازهایی دربارهٔ ریشههایش روبهرو میشود که لایههای تازهای به هویت و احساساتش میافزاید. داستان با تمرکز بر کشمکشهای درونی «ستاره»، رابطهٔ او با خانواده و دوستان و تلاش برای یافتن جایگاه خودش در جهان پیش میرود و تصویری از آسیبپذیری، امید و مقاومت یک دختر جوان در برابر فشارهای اجتماعی و عاطفی ارائه میدهد.
چرا باید کتاب رمال را بخوانیم؟
رمان «رَمّال» با روایت صادقانه و بیپرده از احساسات و دغدغههای یک دختر جوان، تصویری ملموس از چالشهای عاطفی، اجتماعی و هویتی نسل امروز ارائه میدهد. این کتاب با پرداختن به موضوعاتی چون عشق یکطرفه، فشارهای طبقاتی، تأثیر باورهای خرافی و نقش خانواده و دوستان در تصمیمگیریهای مهم زندگی، بستری برای همدلی و بازاندیشی فراهم میکند. خواندن این اثر فرصتی است برای مواجهه با واقعیتهای تلخ و شیرین بزرگشدن، شناخت خود و عبور از بحرانهای نوجوانی و جوانی. همچنین داستان با ایجاد تعلیق و فضاسازی خاص، مخاطب را تا پایان با خود همراه نگه میدارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که با دغدغههای هویتی، عاطفی و اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند مناسب است. همچنین افرادی که به داستانهای معاصر با محوریت روابط دوستانه، عشق، خانواده و چالشهای طبقهٔ متوسط علاقه دارند میتوانند از خواندن «رَمّال» لذت ببرند. برای کسانی که به موضوعاتی چون تأثیر خرافات و باورهای سنتی در زندگی روزمره حساساند نیز قابلتوجه است.
بخشی از کتاب رمال
«بدون آنکه جوابش را بدهم، تماس را قطع کردم و همان موقع صدای ترمز ماشین مدلبالایی نگاهم را بالا کشاند. خودش بود؛ با همان لامبورگینی زرد رنگش که دل و ایمان تمام دخترها را برده بود. کولهاش را از روی صندلی کنار دستش برداشت و پیاده شد. خودم را بیشتر پشت در کشاندم تا در معرض دیدش نباشم. تمام بدنم گر گرفته بود و عرق سردی تیغهٔ کمرم را میسوزاند. کولهاش را روی دوشش انداخت. بطری آبش که در جیب کناری کولهاش بود، به من دهنکجی میکرد. چند ماه بود که داشتم پول جمع میکردم تا شبیه بطریاش را بخرم. قطعاً او برای خرید این بطری قید پالتو و بوت و خیلی چیزهای دیگرش را نزده بود! دست راستش بند کولهٔ ورزشیاش بود و با دست چپ مشغول چت کردن با موبایلش. سرس پایین بود و بیتوجه به منی که کم مانده بود ضربان ناجوانمردانهٔ قلبم از پا درم آورد، از کنارم گذشت و عطر تلخ و سرد مردانهاش را در مشامم جا گذاشت.»
حجم
۲۶۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
حجم
۲۶۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه