کتاب شهرت تلخ
معرفی کتاب شهرت تلخ
کتاب شهرت تلخ نوشتهٔ ساجده سوزنچی، رمانی عاشقانه است که انتشارات شقایق منتشر کرده است.
درباره کتاب شهرت تلخ
ماجرای رمان شهرت تلخ داستان زندگی ۲ هنرپیشهٔ سینما است. مرد سوپراستار است و همسرش نیز بهواسطهٔ شغل همسرش به شهرت رسیده، اما زندگی آنها درگیر مشکلات زیادی میشود. زن زندگی مشترکشان را به خطر انداخته و دلیل مشکلاتشان را میداند؛ اما جرئت ندارد اشتباهاتشان را بپذیرد.
خواندن کتاب شهرت تلخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به رامانهای عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شهرت تلخ
«منظورش قرقکردن بود که لهراسب به شدت با آن عمل مخالفت میکرد. با اینکه راحتیاش جز با همان اتفاق میسر نبود، اما لهراسب راحت نبودن را به حضور مردم ترجیح میداد. حاضر بود خودش خسته شود، اما آرزوی حتی یک نفر را با دیدن خودش برآورده کند. دوباره به کافهٔ رنگی نگاه کرد، لمس آرامش محیط با تلفیق گلدانهای کوچک و بزرگ از گیاهان سرحال و سبز نظرش را بیشتر از پستهای اینستاگرامی کافه جلب کرده بود. لبخند زد، نگاهش را از اطراف کافه گرفت و به مرد دوخت.
- نه اصلا، نیازی نیست جناب.
- پس اگه اجازه بدید مرخص شم؟
- خواهش میکنم، بفرمایید.
مرد رفت و لهراسب بلافاصله شمارهٔ بهراد را گرفت، همزمان با اینکه گلدان کوچک سفید کاکتوس را میچرخاند صدای بهراد خبر از اتصال تماسش داد.
- سلام لهراسبجان.
بدون ذرهای ناراحتی، برای دیرکردن بهراد، با انرژی گفت:
- سلام به خوشتیپترین مدل دنیا.
صدای خندهٔ بهراد در گوشش پیچید.
- زبون نریز استار.
قهقهه زد و دست از چرخاندن گلدان کوچک برداشت.
- اونقدر واسه سپیده ریختم که ناخواسته میریزه دیگه، دست من نیست.
به پشتی صندلیاش تکیه داد، بهراد خندید و دوستانه نصیحت کرد.
- سعی کن افسار این شیرینزبونیا رو هرچه سریعتر به دست بگیری تا واسه هرکس و ناکسی ناخواسته نریزه و کار بده دستت. میشناسی که سپیده رو؟! حساس، زودرنج و نکتهبین.
با شنیدن اسم سپیده، در روحش، عشق رقصیدن گرفت. دلش برای فشردن آن دختر حساس، زودرنج و نکتهبینی که بهراد گفته بود حسابی تنگ شد و در دل به خودش وعدهٔ دیدار داد تا آرام شود.
- آره خب، اونکه شیشدونگ حواسش به من و کارامه، ولی گفته واسه یه همجنس اگه زبون بریزم، میتونه تحمل کنه. حقیقتش اینه که مجوز دارم، واسه همینه خیالم راحته.
سپیده این حرف را نگفته بود و لهراسب فقط قصد شوخی داشت وگرنه حقیقت ماجرا این بود که هرچه لهراسب و توجه او را نسبت به سپیده کم میکرد خط قرمز زنش بود و همجنس و غیر همجنس هم نداشت، حتی کار هم برای سپیده یک رقیب بود، رقیبی قوی و قدر که از میدان به در نمیشد.
- میگم این سپیدهخانوم خبر داره از همجنسگرایی و...
عجولانه حرف بهراد را قطع کرد و با خنده گفت:
- خواهش میکنم جملهت رو کامل نکن بهراد، اونقدر پشتمون حرفه که حس میکنم الان ما قطع نکردیم خبرش شده سوژهٔ فضای مجازی. همون جنس مخالف رو اگه ادامه بدیم و سپیده باخبر بشه خطرش کمتر از این که بگن لهراسب شکیبا و بهراد کیهان با هم بله! حداقل توی بحث جنس مخالف، خلاف قانون نکردیم و میدونم سپیده اونقدر خاطرم رو میخواد که چشم بپوشه روی اشتباهام.
- داری به ما که دوستدختر و خاطرخواه نداریم پز میدی الان؟
ساختگی دلخور شد و جواب داد.»
حجم
۴۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۰۰ صفحه
حجم
۴۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۰۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبی بود و نکته جالب این بود که ادامه ستاره سینما بود با همون شخصیت ها ولی با چالش های بیشتر. تنها ایرادش این بود که سپیده خیلی بلا سرش اومد و گناه داره طفلک ...
کتاب با قلمی روان بود و این خیلی عالیه و نکته دیگه این بود که ادامه کتاب ستاره سینما هست تو اون کتاب از شیرینی ها و جاذبه های سینما صحبت میشه و تو این یکی از ناراحتی ها و
بنظرم یکم زیادی تخیلی بود ولی درکل داستان خوبی بود ونویسنده قلم خوبی داشت.
سطح کتاب خیلی پایینه توصیه نمیکنم
خیلی معمولی