کتاب آدم و حوا
معرفی کتاب آدم و حوا
کتاب آدم و حوا نوشته نشمیل قربانی است. کتاب آدم و حوا داستان عشق عجیبی است که دو فرد کاملا متفاوت را به هم وصل میکند.
درباره کتاب آدم و حوا
کتاب آدم و حوا داستان مارال دختری که در طول زندگیاش هیچوقت خودش را مقید به مسائل دینی نکرده است، او همیشه مطابق مد روز زندگی کرده است و اما با مردی روبهرو میشود که بسیار مقید به خدا است. مارال درگیر عشقی میشود که با افکارش همراستا نیست. و مارال بین دوراهی معلق میماند او بایید تصمیم بگیرد و این تصمیم زندگیاش را تغییر میدهد.
خواندن کتاب آدم و حوا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
درباره انتشارات آئیسا
انتشارات آئیسا ازجمله ناشران نوپا در حوزهی چاپ رمانهای عامهپسند، فلسفی، جنایی، فانتزی و ترجمه است. این انتشارات در اواخر سال ۱۳۹۶، پس از اخذ مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کار خود را بهطور رسمی آغاز کرد. انتشارات آئیسا با مدیر مسئولی مونا شیرانلی در این سالها در پی ارتباطگیری با نویسندگان تازهکارِ صاحب ایده است تا بتواند آثار این نویسندگان را به چاپ برساند. پس از کسب تجربه در زمینهی نشر رمانهای بهاصطلاح عامهپسند، انتشارات آئیسا فعالیتهای خود را گسترش داده است، بهنحوی که در سالهای اخیر آثاری در قالب شعر نو، شعر سپید، داستان کوتاه، داستان کودک و نوجوان، کتابهای روانشناسی کودک و بزرگسال، کتابهای انگیزشی ترجمه و غیره را نیز به چاپ رسانده است. انتشارات آئیسا تاکنون رمانهایی از نویسندگان جوان مانند رمان آدمکش اثر هاله بختیار، دچارت شدم از مریمالسادات نیکنام و نیز رمان عروس ناخواسته از میترا شیرانلی را منتشر کرده است.
بخشی از کتاب آدم و حوا
- مارال بريم كفشای اون جا رو هم ببین. شايد يكی رو پسنديدی
"باشه" ای گفتم و دنبال مامان راه افتادم. بالاخره بعد از اون همه گشتن يه كفش قرمز هم رنگ لباسم گیرم اومد. از خوشحالی روی پا بند نبودم. همونی بود كه میخواستم. يه صندل پاشنه ده سانتی كه روش پر از نگین بود. روی پاشنهی كفش هم پنج تا نگین كار شده بود. میدونستم با لباسی كه انتخاب كردم شب عروسی همتای عروس نگاهها رو خیره میكنم. اصلا از همین نگاههای خیره خوشم میومد كه دائم دنبال خريد بودم، اونم مطابق مد و البته با رنگهای خاص. بیشتر كارام رو انجام داده بودم. مونده بود تحويل گرفتن لباس از خیاط و هماهنگ كردن ساعت با آرايشگاهم. میخواستم برای شب عروسی موهام رو رنگ كنم. كلی برنامه داشتم برای اون شب. دائم هم غر میزدم كه "چرا بايد عروسی جدا باشه؟ مگه مردا میخوان فامیلای با حجاب عروس رو بخورن كه مجلس رو جدا گرفتن؟ خب اونا كه میتونن چادر سرشون كنن" به نظرم خیلی حیف بود من اين همه خرج كنم و حسابی خوشگل بشم، بعد پويا نتونه من رو ببینه. از اول برای دعوت از پويا دو دل بودم چون مجلس جدا بود و نمیتونستیم هم ديگه رو ببینیم. ولی آخر سر تصمیم گرفتم كه دعوتش كنم. به قول معروف تا چند روز بعدش میخواستم بهش جواب مثبت بدم و زنش بشم. گرچه كه خودش هنوز خبر نداشت من چه تصمیمی گرفتم. نمیخواستم به اين زودی بهش جواب مثبت بدم و خودم رو گرفتار كنم. میدونستم به محض اين كه بهش جواب مثبت بدم آزاديم مختل میشه. هیچ وقت دلم نمیخواست برای رفت و آمدم يا كاری كه میكنم به كسی جواب پس بدم و میدونستم با بله گفتن به پويا مثل تموم زنای ديگه بايد همهی كارام رو با اطلاع نامزد محترم انجام بدم. لباس و كفشم رو آماده روی تختم گذاشتم تا به محض برگشت از آرايشگاه بپوشم و با مامان و بابا راهی خونهی عروس بشیم كه قرار بود مراسم عقد اون جا برگزار بشه. دوباره زير لب به خاطر جدا بودن عروسی غرغر كردم كه با يادآوری صورت معصوم و زيبای رضوان، حرفم رو خوردم و لبخند زدم. میدونستم تو لباس عروس و اون آرايش و گريمی كه رو صورتش نقش میبنده زيباتر و معصومتر میشه. عروسی كه به مدد پدرش كه برادرم "مهرداد" رو از پدرم خواستگاری كرد، شد عروسمون. هیچ وقت قیافهی مهرداد رو از ياد نمیبرم اون روزی كه بابا اومد خونه و ماجرا رو براش گفت. از قضا رضا برادر رضوان يكی از همكارای مهرداد بود. رضوان هم چند باری كه رفته بود پیش برادرش، مهرداد رو ديده بود. به قول خودش اوايل كار داشت و برای انجام كارش به محل كار برادرش رفت و آمد میكرد ولی بعد از اون اين دلش بود كه وادارش میكرد به هر بهانهای بره اونجا. وقتی هم از مهرداد خوشش اومد و ديد نمیتونه مثل دخترای ديگه راحت بره و حرفش رو به مهرداد بزنه با پدرش حرف میزنه. آقای محجوب هم بعد از يه مدت تحقیق دربارهی خونوادهی ما و مهرداد، تصمیم میگیره با پدرم صحبت كنه و يه روز با رفتن به محل كار بابا مهرداد رو خواستگاری میكنه.
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۱۷ صفحه
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۱۷ صفحه
نظرات کاربران
کتابش قشنگ بود عشق امیر مهدی مارال عالی بود ولی پدر مادر مارال اولش درک نکردم دختری به پدر مادر میگه اینحوری عاشق شدم تازه خانواده کمک میکنه در به در دنبال پسر
قلم روان وشیوای خانم قربانی باعث میشه آدم کتاب رازمین نگذاره ولی من بااصل داستان موافق نیستم . اینکه یک دختر بی بندوباریک دفعه تبدیل به یک ملکه آسمانی میشه ویک دختر محجوب ومومن که سالها باخیال ازدواج با پسرعموش زندگی
خیلی داستان جذابی داره. من دوست داشتم .جلد برزخ اما را هم خواندم
حتما پیشنهاد مطالعه میدم.
عاشقانه ای زیبا ، جذاب ، هیجان انگیز ، لطیف و پر از حس خوب ♡ مخصوص کسانی که دنبال رمان عاشقانه خوووووووب هسنند. به نظرم هر کسی که از فیلم دلشکسته خوشش میاد ، حتما این کتاب رو بخونه
واقعا بهترین کتابی بود ک خوندم پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش،طوری نوشته شده که انگار واقعی هستن ومیشه اونارو تصور کرد
عالی بووود
خیلی کتاب خوبی بود دوستش داشتم
متن کتاب ساده و دلنشین بود
واقعا قشنگ بود خانم قربانی به نظر من قلم خوبی دارند