دانلود و خرید کتاب چاوان نیلوفر قنبری (سها)
تصویر جلد کتاب چاوان

کتاب چاوان

امتیاز:
۳.۱از ۷۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چاوان

کتاب چاوان نوشته نیلوفر قنبری(سها) است. کتاب چاوان داستان یک خیرخواهی ساده است که اتفاقت عجیب و غیرقابل پیش‌بینی‌ای را به دنبال دارد.

درباره کتاب چاوان

بهادر تا به حال به تهران سفر نکرده است، او برای فروختن زیرخاکی گران‌قیمت که پیدا کرده است راهی تهران می‌شود. اما به محض ورود به شهر تمام دار و ندارش را می‌دزدند. او نیمه شب آشفته او سر از حرم شاه عبدالعظیم در می‌آورد و با تن بی‌هوش یک زن مواجه می‌شود.

بهادر، سپیده مجد را بدون این‌که بداند او واقعا کیست، به بیمارستان می‌رساند این کار اولین قدم او برای تغییر سرنوشتش است چون سپیده مجد تک دختر یک سرمایه‌دار است که تحت تعقیب پلیس و عده‌ زیادی افراد دیگر است. بهادر هیچ نمی‌داند که این آشنایی شروع چه حوادث دیگری است و قدم در راه پرخطری می‌گذارد.

خواندن کتاب چاوان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب چاوان

خاکستر سیگارش را در جاسیگاری کوچک و بی‌قواره‌اش می‌تکاند و پُیک عمیقی دیگری می‌زند و دود غلیظ مارلبروی مورد علاقه‌اش را با ولع به ریه هیای بی‌نوایش سرازیر می‌کند. نگاه مستش، از میان دودِ سفید به عقربه‌های ساعت شماته دارِ روی کنسول میفتد. وحشتزده، پک دیگری می‌زند که این بار گلویش به سوزش می‌افتد و سرفه امانش را می‌بُرد. چرا گذاشت دقایق را نفهمیده بود؟

! " لعنتی"ای می‌گوید و ناراحت از برهم خوردنِ اوقات خوشی که در بی‌خبری می‌گذشت، گیج و منگ دور خودش می‌چرخد و دست آخر به طرف پنجره‌ی اتاق می‌رود و آن را تا انتها باز می‌کند. به طرف میز توالت کنجِ دیوار اتاق درندشتش خییز برمی‌دارد و سخاوتمندانه عطرهای خوشبو و محبوبِ یزدان را در همه جای اتاق پخش می‌کند. کج خندی از سرِ بدجنسی کنجِ لبانش می‌نشیند. به سرعت برق و باد، لباس‌هایش را با بلوز و شلواری راحتی عوض می‌کنید و پیراهن بلند آغشته به بوی سیگارش را روانه‌ی کیسه‌ی پلاستیکی و بعد کنجِ کمد دیواری‌اش می‌کند تا سرِ فرصت به دور از چشم خدمتکارها آنها را بشوید. در حالی که آدامسِ دارچینی را می‌جود، کمی هم به موها و صورت آشفته‌اش می‌رسد. آدامسِ جویده را روانه‌ی سطل آشغال کوچک پایینِ تختِ استیل و خوش طرحش می‌کند و آدامس دیگری به دهان می‌گذارد صدای تَقه به در و متعاقب آن صدای فیروزه خیالش را آسوده می‌کند که زود دست جنبانده و مدارک جرمش را جمع کرده

 - خانوم؟ آقا برگشتن! بیدارین؟

" باشه، آمدم" بلندی می‌گوید و با نگاهی دیگر به خود و اتاق درهم و برهمش از اتاق بیرون می‌رود. فیروزه دارد کت و کیف یزدان را می‌گیرد و یزدان در حال خوش و بش با اوست. سلامی از سرِ اکراه می‌دهد که با دیدنش لبخنید روی لب‌های یزدان می‌خشکد

 - سلام عزیزم، خسته نباشی.

یزدان پوزخندزنان نگاهی به لب‌های گلبهی او می‌ندازد و به سردی یخ لب میزند

- سلام، ممنون.

سپیده حس می‌کند این پوزخند از نگاهِ تیزبینِ فیروزه دور نمی‌ماند . نفیرتش را پشتِ لبخندش پنهان می‌کند و به گردنِ یزدان می‌آویزد و در حالیکه با چشم و ابرو به فیروزه اشاره می‌کند برود پی کارش، عشوه می‌ریزد

- یه کم بغل بده... دلم تنگه.

فیروزه که در پیچِ راهروی طویلِ منتهی به طبقه‌ی پایین از دیدش محو می‌شیود، کنار می‌کشد و میتوپد: -

صد دفعه نگفتم جلوی فیروزه و خدمتکارا با من عین آدم رفتار کن؟! می‌دونی اگه به گوش مامان برسه...

یزدان کلافه از این حرف‌های تکراری، روی مبل می‌نشیند و تلویزیون آویخته به دیوار را روشن می‌کند

 - دارم حرف می‌زنما؟!

Fariba
۱۴۰۱/۰۲/۰۵

فایل های پی دی اف اصلا خوب نیست.. به سختی میشه ورق زد

shima
۱۴۰۱/۰۲/۱۰

عالی بود موضوع به نظرم نسبتا جدید بود. داستان هیجان داشت و دوست داشتم زودتر بره جلو و ببینم چه اتفاقی قراره بیفته. شخصیت های اصلی رو دوست داشتم. البته سادگی بیش از حد بهادر! رو مخ و غیرقابل باور بود ولی

- بیشتر
zohre
۱۴۰۰/۰۶/۱۱

واقعا کتاب خوب و عالیه ازون کتابا که شروع کنی به خوندن دیگه زمین نمیذاری

f_niknam
۱۴۰۱/۱۰/۱۵

داستان خوبی بود ممنون از نویسنده فقط یه ایرادی که شخصیت بهادر داشت خیلی ساده بود و هر جا مینشست داستان زندگیش رو تعریف میکرد این قسمت به نظرم نویسنده زیاد اغراق کرده بود ولی در کل لذت بردم و مرسی

- بیشتر
0800
۱۴۰۱/۰۴/۰۵

داستانی بسیار زیبا،دلچسب با متنی روان.اصلا خسته کننده نیست وقتی شروع به خوندنش میکنی دوست داری ادامش بدی،اتفاقاتی که رخ میده در حالی که پیچیده هستن با هم مرتبطن و کلی شگفت زده میشین.حتما حتما بخونین و لذت ببرین.ممنون از

- بیشتر
anoosha
۱۴۰۰/۱۰/۲۹

یک کتاب فوق العاده، تبریک به نویسنده خوش قلم این کتاب

کاربر ۱۶۱۵۵۷۰
۱۴۰۰/۱۲/۲۵

کم و کاستی داشت ولی در کل بد نبود

ZahAh
۱۴۰۲/۰۲/۰۵

قسمت نسخه چاپی: صد هزار قیمت نسخه الکترونیک اونم پی دی اف: صد و هشتاد هزار اگه هدف اینه که مردم به جای نسخه الکترونیک نسخه چاپی بخونند این امر محقق نمیشه. چون هم نسخه چاپی همه جای کشور در دسترس نیست

- بیشتر
137400a
۱۴۰۱/۱۰/۱۹

به نظر من این کتاب در خلق صحنه های احساسی ضعف داشت و همچنین۶در توصیف اشخاص ..در کل بد نبود ولی خیییییلی بهتر از این هم می‌شد بشه

Anahita malmir
۱۴۰۱/۰۴/۱۵

کتاب بی عیب و نقصی نبود اما از لحاظ چینش موضوعات و داستان پردازی خوب بود و نویسنده تمام سعی خودش و کرده بود که بخش عاشقانه رمان را از کلیشه های باب اینروزها که در رمان های ایرانی حاکم

- بیشتر

حجم

۳٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۶۲ صفحه

حجم

۳٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۶۲ صفحه

قیمت:
۳۶۰,۰۰۰
تومان