کتاب در قلبت جایی برای من هست؟
معرفی کتاب در قلبت جایی برای من هست؟
کتاب در قلبت جایی برای من هست؟ داستانی عاشقانه از مریم اسدی، نویسنده کتابهای «نمی خواهم دختر بمانم» و «مراقبم باش» است. داستان عشقی پرشور که زندگی دختری را متحول میکند...
رمان عاشقانه و جذاب در قلبت جایی برای من هست؟ داستان زندگی دختری به نام ساحل است. او بر طبق آداب و رسوم خانواده پدری باید با پسر عمویش ازدواج کند. اما سحر عشق فرد دیگری را در قلبش دارد. پدرش که به این رابطه پنهانی پی میبرد، شروع به مخالفت میکند و هر تلاشی میکند تا دخترش، با پسرعمو، زودتر ازدواج کند. ساحل هم در این گیر و دار، با مشکل دیگری دست و پنجه نرم میکند و آن بی خبری از معشوقی است که ناگهانی ناپدید شده است. در شب عقد با پسرعمویش، نامهای از این عشق گمشده به دستش میرسد و... .
کتاب در قلبت جایی برای من هست؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب در قلبت جایی برای من هست؟ را به تمام دوستداران داستانها و رمانهای عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در قلبت جایی برای من هست؟
روبروی در باغ ایستادم، دوست داشتم مثل همیشه با مشت به در بکوبم و بلند بلند بخندم چون که گوشهای مش رمضون (سرایدار خانه پدرم) سنگین بود اما دستانم دیگر توان نداشت، زنگ در را فشار دادم و از جلوی دوربین آیفون کنار رفتم. پس از دقایقی مش رمضون در را باز کرد با دیدن من اشک در چشمانش حلقه بست و آرام زیر لب گفت: یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.... مصرع دوم را من با هق هق گفتم: اما کلبه احزان من هیچ وقت گلستان نشد مش رمضون...
-خوش اومدی دخترم خانه بی تو خانه نبود.
خیلی ممنونم، مش رمضون اگه امکان داره کرایه راننده رو حساب کنید؟
-ای به چشم ساحل آرام و زیبا
این صفتی بود که مش رمضون همیشه به من نسبت میداد (ساحل آرام و زیبا) اما تنها چیزیکه در وجود من پیدا نمیشد آرامش بود. بدون اینکه منتظر مش رمضون بمانم پایم را داخل باغ گذاشتم. چراغها خاموش بودند درست مثل دل من، مش رمضون کرایه راننده را حساب کرد و در را بست، قدمهایش را تندتر کرد تا توانست به من برسد، دلم برایش خیلی تنگ شده بود، چند ثانیه بدون ارادهٔ خودم بهش نگاه کردم. خیلی پیر شده بود، مگه ما چند سال از هم دور بودیم؟
چقدر پیر شدی مش رمضون؟ تو که دلت دریا بود و همیشه میگفتی پیری از من دور هست چون دلم اندازه دریا وسعت داره، پس چی شد؟
مش رمضون آهی از ته دل کشید و گفت: دریا وقتی دریاست که بدونه ساحل در انتظارشه، تو کجا بودی ساحل؟
با بغض گفتم: میگریزم به جهانی که مرا نا پیداست...
مش رمضون هم اشکهایش روانه شده بود گفت: شاید آن نیز فقط یک رؤیاست...
من و مش رمضون عادت داشتیم همیشه با زبان شعر با هم گفت و گو کنیم، مش رمضون سرایدار خانه پدریام نبود بلکه پیرمرد مهربان و با وفایی بود که سالها قبل از به دنیا آمدن من در باغ سکونت داشت، در واقع من در کنار مهربانیهای او بزرگ شده بودم و او همدم تنهاییهای من بود به خصوص اینکه مثل من عاشق شعر بود فکر میکنم به خاطر همین بود که یک روح بزرگ داشت درست به عظمت دریا...
مش رمضون مگه کسی خونه نیست؟
-نه ساحل جان همه رفتند کمک برای برگزاری مهمتنی
مهمانی؟ به چه مناسبت!؟
-عروسی حامدخان هست!
باورم نمیشه، حامد؟؟
-ای بابا سه سالی میشه که عقد هست.
ای بی معرفت
-ساحل جان خودت خواستی که از کسی اطلاعی نداشته باشی، مگه یادت رفته؟
با ناراحتی گفتم: آره یادمه
دلم پر میکشید برای اینکه من هم در مهمانی شرکت داشته باشم، من برگشته بودم که حقایق را با همهٔ تلخیش بپذیرم و در شهری نفس بکشم که شاهین بود.
مش رمضون عروسی برای چه موقع تدارک دیدند؟
-فردا شب، ارباب هم دو هفته هست که با مادرتون رفتند کرج، آخه مادرت حال و روز درست و حسابی نداشت، حسابی دلتنگ بود به خاطر همین ارباب گفت که وقت مناسبی هست که بعد از این مدت سخت دیداری تازه کنیم. اما قربون خدا برم درست موقعی آمدی که همه از آمدنت ناامید شده بودند.
با لبخند کوتاهی به بحثمان خاتمه دادم.
مش رمضون دوست دارم تا فردا شب کسی از آمدنم مطلع نشه؟
-چشم ساحل دریای من.
مش رمضون دسته کلید را آورد و با خنده گفت: هنوز هم از تنهایی میترسی؟
حجم
۱۳۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱۳۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
نظرات کاربران
خوب بود.دوست داشتم.🌺
بدک نبود.
سریال کره ای رو ایرانیزه کردن(بهتر از این توصیف به ذهنم نمیرسید). پر از عذرخواهی، پر از غش و ضعف، فانتزی هایی که با واقعیت فاصله داره توصیه نمیکنم. برای گذران وقت خوبه
خیلی زیبا بود.
کتاب فوق العاده مسخره ای بود اصلا توصیه نمیکنم حیف پول .
فقط اوایل داستان رو خوندم اصلا نتونستم ادامه بدم
داستان کلیشه ای و تکراری
کتاب خوبی هست حتما بخونید.
خیلی قشنگ بود
بد نبود