دانلود و خرید کتاب پریشانی ماه م. راهپیما
تصویر جلد کتاب پریشانی ماه

کتاب پریشانی ماه

نویسنده:م. راهپیما
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۳۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پریشانی ماه

کتاب پریشانی ماه نوشته م. راهپیما است. کتاب پریشانی ماه داستانی عاشقانه است که انتشارات شقایق منتشر کرده است. 

درباره کتاب پریشانی ماه

این رمان تلفیقی از حقیقت و تخیل نویسنده است. قسمت‌های حقیقی با توجه به اتفاقات حادث شده برای خانواده‌های ایزدی و مسلمان مقیم مناطق شمال عراق و استان نینوا به نگارش در آمده است.

دکتر علی حسینی و خانواده‌اش همراه با یک تیم پزشکی از شهر برلین به شهر سنجار عراق سفر می‌کنند تا به افراد آن شهرِ کردنشین، خدمات پزشکی ارائه بدهند. ولی با حمله داعش به این شهر همه چیز بهم می‌خورد و این تازه آغاز ماجرای کتاب است.

نویسنده تمام تلاشش را کرده است تا مسائل مربوط داعش و حمله‌ آنها به مردم بی‌پناه و کشت و کشتارِ مردان و ظلم‌هایی که در حق مردم به خصوص زنان کرده بودند به نمایش درآورده و از آسیب‌هایی که به روح و روان و جسم زنان نجات یافته، زده شده روایت کند. داستان از میان ماجرا آغاز می‌شود، جایی که یک هفته از آغاز حمله گذشته است و همه‌چیز به‌هم ریخته است. 

خواندن کتاب پریشانی ماه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات عاشقانه و اجتماعی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پریشانی ماه

دستش را به سمت تاریکی درون خزانه فرستاد. اول خواهرش آسرین از پله‌ها بالا آمد. دست کوچک و سفیدش را در دستان برادرش گذاشت. کمی خودش را بالا کشید. آمیار با آخرین توانش او را بالا کشید. دخترک خود را به آغوشِ برادرش انداخت و محکم او را فشرد. آمیار از درد آه کشید و کنار گوش خواهرش گفت:

- آسرین! برو توی خونه بدون هیچ سر وصدایی. باشه؟!

آسرین سری تکان داد. چشمانِ درشتِ آبی‌اش دل برادرش را آب کرد. موهای بلند طلایی‌اش ژولیده شده بودند. خدا را شکر کرد که خواهرش تا الان در امان بوده. چه کشیده بودند این سه روز؛ نه، این یک هفته!

نفر بعد آوین بود که بدون کمک مادرش بالا آمد. حتی به آمیار نگاه هم نکرد. فقط سر به زیر سلام داد. آمیار لرزش اشک را در چشمان قهوه‌ای‌اش دید. موهای موج‌دارش را بافته بود و گونه‌اش کبود بود، گردنش هم. پیشانی‌اش زخم بود، کنار لب‌هایش هم خون‌مرده شده بود.

نگاهش لرزید. دلش خون شد. خون خونش را خورد، از آنچه که دیده بود. دلش گرفت از دل شکستهٔ خواهرش.

آوین بی‌حرف به سمت ساختمان رفت. نمی‌دانست دقیقا که خواهرش می‌لنگد و یا... با مشت به زمین سفت کوبید. تمام مفاصلش از درد منفجر شدند. اما این درد حواسش را از ماجرا پرت می‌کرد. می‌خواست تا فراموش کند آنچه دیده بود. اما مگر می‌شد؟!

بعد مادرش بالا آمد. دستانش را لبهٔ درگاه گذاشت و اول ساک و کوله پشتی را بیرون فرستاد، بعد خودش بالا آمد و با دیدن پسرش او را محکم در آغوش کشید. اما با شنیدن نالهٔ آمیار از او فاصله گرفت و با دیدن قطرات خونی که روی زمین ریخته بود، دو دستی بر سرش کوبید. پسرش زخمی بود!

اما دست و پایش را گم نکرد، زود ساک را روی ساعدش انداخت، کوله را به دوشش آویزان کرد، اسلحه را برداشت و زیر بغل پسرش را گرفت و بلندش کرد. او را به داخل ساختمان برد. آوین را صدا زد:

- آوین... آوین! بیا درها رو ببند! پرده‌ها رو بکش! یک کاسه آب گرم کن! آمیار تیر خورده!

آوین سراسیمه به سمت مادرش آمد. آسرین با دیدن برادرش که در حال بیهوش شدن بود، اشکش سرازیر شد. مادرش اما، هوای دخترکوچکش که از نظر قیافه دقیقا شکل خودش بود را هم داشت. با مهربانی گفت:

- چیزی نیست دخترم! بالشت بزار و همون‌جا بخواب! من درستش می‌کنم.

دخترک کوچکِ ترسان کنار دیوار نشست.

آوین، با کمک مادرش، برادرش را به اتاقی بردند. مادر چراغ مطالعه را آورد. روی پسرش نور آن را تنظیم کرد. آوین هم به طرف آشپزخانه رفت. مادر زیر لب ذکر می‌گفت.

آمیار، ناتوان و با صدای ضعیف از درد و رنج گفت:

- مامان باید تا نیمه شب بریم. هر کاری می‌کنی، زود باش!

مادرش چوب‌رختی را بالای سر پسرش کشید. سرمی را که آوین از یخچال آورده بود؛ آویزان کرد. جواب پسرش را نداد.

دوستدار حضرت آقا
۱۴۰۲/۰۵/۱۱

سلام. ای وای که می دونیم تمام اتفاقات بخش اول کتاب صد برابر اتفاق افتاده. برای دختران ایزدی موصلی وکرد وعرب شیعه وسنی نثر بخش اول کتاب ضعیفه.صحنه پردازی ضعیفه. ای کاش نویسنده ای چیره دست این کتابو می نوشت تا حق مطلب ادا

- بیشتر
nargessi :)
۱۴۰۱/۰۶/۱۹

اشراف نویسنده به اطلاعات و داستان پردازی زیبا از ویژگی های بارز این کتاب بود . وقایع غم انگیز و وحشتناک جنگ رو بسیار دقیق بیان کرده بودن. تنها اشکالی که به نظرم وارد بود اینه که چرا نویسنده احکام

- بیشتر
0800
۱۴۰۱/۰۹/۱۳

واقعا نمیدونم چطور عالی بودنش رو توصیف کنم.قلم نویسنده ی عزیز مانا.

zAhra Kalani
۱۴۰۱/۰۵/۰۹

داستان قشنگ و تاثیر گذاری بود، اینکه نویسنده حمله و جنایات داعش رو به تصویر کشیده دردناک و ناراحت کننده است، واقعیتی ست انکار نشدنی. سیر داستان دوست داشتم ولی آخر داستان انگار سریع جمع بندی شده بود . ممنون از قلم

- بیشتر
کاربر ۱۶۱۵۵۷۰
۱۴۰۱/۰۱/۲۴

قشنگ بود،اتفاقای ناگهانی که زندگی تغییر میده،عقاید فرهنگی که وجود داره،عشق محبت باعث میسه این عقاید فرهنکی کنار گذاشت

کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
۱۴۰۲/۱۲/۰۸

بسیار عالی باهاش گریه کردم...... ما نمیتونیم درک کنیم

fatemeh
۱۴۰۲/۱۱/۰۹

نثر روان کتاب و اشراف نویسنده به اتفاقات و فضاسازی ها از نقاط قوت کار بود حوادثی ‌که متأسفانه در واقعیت هم بوده رو خوب به قلم کشیده بود و دردهای دختر قصه و آسیب هایی که تا مدت ها

- بیشتر
aykiz
۱۴۰۱/۰۶/۰۶

دوستش داشتم خیلی قشنگ بود

baharan
۱۴۰۳/۰۶/۲۶

رمان زیبا و با موضوع جالبی بود. پیشنهاد میکنم بخونید، خوندنش خالی از لطف نیست.

س.ب
۱۴۰۳/۰۴/۰۳

واقعا رمان زیبایی بود قلمتان مانا خانم راهپیما🙏

ما مسلمون‌ها به ائمه احترام ویژه‌ای می‌گذاریم. وقتی یه عده حرومی به مسلمون‌ها و ناموسشون و به مکان‌های مقدسمون توهین و دست درازی کنند، دیگه فرقی نمی‌کنه ما کجایی هستیم. وظیفه است که بر علیه ظلم و جورشون متحد باشیم.
میثاق

حجم

۳۳۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

حجم

۳۳۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان