کتاب مصائب جی. اچ
معرفی کتاب مصائب جی. اچ
کتاب مصائب جی. اچ اثری از کلاریس لیسپکتور، نویسنده مطرح یهودی است که در برزیل زندگی میکرد. این داستان مونولوگی از زندگی یک زن است که روزهایی بعد از یک بحران را میگذارند. این کتاب را با ترجمه نیلوفر خسروی بلالمی در دست دارید.
کتاب مصائب جی. اچ داستانی است که از زبان زنی به نام جی. اچ میشنویم. روایت او از پشت سر گذاشتن یک بحران که البته تنها بحران این ماجرا نیست. او در این کتاب سوالاتی را مطرح میکند که میتواند پاسخی برایشان پیدا کند. روایتهای او ذهن را مدام به سفر میبرد و دنیای که نویسنده میسازد، دنیایی نو و بدیع است. آنچنان که بعد از خواندن داستان نمیدانید دنیای خودتان واقعی است یا دنیایی که نویسنده در کتابش ساخته است. او ساکن مرفه یک پنت هاوس ریودوژانیرو است که وقتی بیدار میشود، به یاد میآورد روز گذشته چه بر سرش آمده است و داستان از همینجا آغاز میشود...
کتاب مصائب جی. اچ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
مصائب جی. اچ کتابی است برای تمام کسانی که به داستانها و رمانهای خارجی علاقه دارند.
درباره کلاریس لیسپکتور
کلاریس لیسپکتور در ۱۰ دسامبر ۱۹۲۰ در اوکراین زاده شد و دو ماه بعد خانوادهاش برای فرار از جنگ جهانی عازم برزیل شدند. او در ریودوژانیرو در مدرسه حقوق تحصیل کرد و بعدتر در خبرگزاری برزیل مشغول به کار شد و در سال ۱۹۴۳ اولین رمانش «نزدیک به قلب وحشی» را منتشر کرد که به خاطر سبک نوآوارنهاش جوایز زیادی را نصیب او کرد. این اثر به عقیده منتقدانش، یادآور سبک جیمز جویس و ویرجینیا وولف بود.
کلاریس لیسپکتور در سال ۱۹۴۴ با مائوری والنته دیپلمات جوان برزیلی که در وزرات امور خارجه برزیل کار میکرد، ازدواج کرد. آنها به واسطه شغل دیپلماتیک چند سالی را در خارج از کشور زندگی کردند اما این زندگی باب میل او نبود، بنابراین بعد از چند سال زندگی در ناپل، برن و واشینگتندیسی در نهایت شوهرش را ترک کرد و به همراه دو فرزندش به برزیل بازگشت.
او اکنون مهمترین نویسنده یهودی پس از کافکا شناخته میشود. الیزابت بیشاپ که مترجم آثار او به زبان انگلیسی است درباره لیسپکتور اینطور گفته است: فکر میکنم او از خورخه لوییس بورخس هم بهتر است، (بورخس) خوب است اما نه به خوبی کلاریس.
بخشی از کتاب مصائب جی. اچ
دیروز صبح، – وقتی از غذاخوری به اتاق خدمتکار رفتم – بههیچوجه نمیدانستم که تنها یک قدم از کشف یک امپراتوری فاصله دارم. تنها یک قدم. تقلای نخستینم برای یک زندگیِ حتی ابتداییتر داشت به آرامی دهان باز میکرد، درندهخوییِ حریصانهٔ حیوانات صحرایی. درشُرُف رویارویی با درجهای از زندگیِ اصیل در خودم بودم که به بیجانی میرسید. در هیچکدام از کارهایی که میکردم، با این که لبانم از تشنگی خشک بود، نشانهای از این نبود که قرار است وجود داشتن را آغاز کنم.
تنها پس از آن بود که یک عبارت قدیمی به ذهنم رسید، عبارتی که سالها پیش با حماقتِ تمام در حافظهام حک کرده بودم، زیرنویس مقالهٔ مجلهای بود که آخرسر هم نخواندمش: «گمشده در جهنم سوزانِ یک تنگه، زنی با ناامیدی برای زندگی تقلا میکند.» اصلاً نمیدانستم قرار است با چهچیزی روبهرو شوم. اما هرگز نمیتوانستم بفهمم جریان از چه قرار است؛ هروقت چیزی به اوج میرسید، همیشه به نظرم نتیجهای بسیار شگفتآور میآمد، یک انفجار ناگهانی در یک لحظهٔ ویژه و نه تداوم یک جریان بیوقفه.
آن روز صبح، پیش از آنکه به اتاق خدمتکار بروم، چه بودم؟ همانچیزی بودم که همه همیشه مرا آنگونه میدیدند و من خودم را اینطور میشناختم. نمیدانم چهگونه توضیح دهم که چه بودم. اما دست کم میخواهم به یاد بیاورم: داشتم چهکار میکردم؟
تقریباً ساعت ده صبح بود و خیلی وقت بود که در آپارتمانم تنها نمانده بودم. خدمتکار روز قبل استعفاء داده بود. این حقیقت که هیچکسی حرف نمیزد یا راه نمیرفت و کارها را انجام نمیداد در سکوت خانهٔ نیمهتجملاتیای که در آن زندگی میکنم سایه انداخته بود و کاملاً حس میشد. همینطور پشت میز نشسته بودم – چهقدر درک چیستیام دارد دشوار میشود. اما باید تلاشم را بکنم تا دست کم به خودم شکلی نخستین بدهم تا بتوانم به آنچه که پس از ازشکلافتادگی رخ داد پی ببرم.
همینطور پشت میز نشسته بودم و داشتم با خمیر نان گلولههای کوچک درست میکردم، باید بدانم چهطور بودم! اینطوری بودم: با بیحواسی داشتم از خمیر نان گلولههای دایرهشکل میساختم و واپسین رابطهٔ عاشقانهٔ آرامم خیلی دوستانه تمام شده بود، با یک نوازش و دوباره به لذت خستگیآور و خوشحالکنندهٔ آزادی برگشته بودم. آیا این حرف موقعیتم را روشن میکند؟ من خوشمشرب هستم، دوستیهای صادقانهای دارم و آگاهی از این امر باعث میشود با خودم هم کاملاً دوستانه برخورد کنم؛ البته این دلیل نمیشود به خاطرش به خودم کنایه نزنم اما دیگر خیلی هم شورش را درنمیآورم.
اما... سکوتِ من پیش از «نمیدانم و هرگز کشفش نکردهام» چهطور بود. گاهی درحالی که به عکسهایی که توی ساحل یا توی یک مهمانی گرفته شدهاند نگاه میکنم، با درکی اندک و کنایهآمیز متوجه میشوم که آن لبخند و چهرهٔ تاریک چهچیزی به من نشان میدهد: یک سکوت.
حجم
۱۵۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
حجم
۱۵۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
نظرات کاربران
شاهکار بانوی نویسنده.
کلاریس از نویسندگان بزرگی ست که مثل ویرجینیا ولف بصورت سیال ذهنی کار میکنه و در نتیجه مترجمان عزیزی که کار ترجمه ی آثار اینطور نویسندگان را دارند، بایستی با دقت و وسواس بالا و وفاداری در عین زیبایی با