تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها
معرفی کتاب دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها
معرفی کتاب دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها
کتاب الکترونیکی «دانشکدهٔ ادبیات از پشت ردیف صنوبرها» نوشتهٔ عبدالعلی جوزیپور و منتشرشده توسط نشر حکمت کلمه، روایتی داستانی از زندگی دانشجویی و روابط انسانی در بستر دانشگاه است. این رمان فارسی با نگاهی به دغدغههای جوانان، خاطرات، دوستیها و تجربههای زیسته در فضای دانشکده، به روایت زندگی و احساسات شخصیتهایش میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها
«دانشکدهٔ ادبیات از پشت ردیف صنوبرها» در دستهٔ رمانهای معاصر فارسی قرار میگیرد و فضای داستان در محیط دانشگاهی و محلههای شهری شکل میگیرد. روایت کتاب از زاویهٔ دید اولشخص است و نویسنده با زبانی جزئینگر و توصیفگر، زندگی روزمره، خاطرات و روابط میان دانشجویان را به تصویر میکشد. داستان در دهههای اخیر میگذرد و به دغدغههای نسل جوان، تنهایی، جستوجوی هویت و تجربههای عاطفی میپردازد. نویسنده با بهرهگیری از عناصر بومی و خاطرات جمعی، فضایی آشنا و ملموس برای خواننده خلق میکند. در کنار روایت اصلی، به گذشته و خاطرات خانوادگی شخصیتها نیز پرداخته میشود و این پیوند میان گذشته و حال، ساختار روایی اثر را شکل میدهد. کتاب با نگاهی انتقادی و گاه طنزآمیز، به روابط انسانی، سنتها و تغییرات اجتماعی میپردازد و از خلال روایتهای روزمره، تصویری از جامعه و فرهنگ معاصر ارائه میدهد.
خلاصه کتاب دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با ورود راوی به دانشکدهٔ ادبیات آغاز میشود؛ جایی که پس از هشت ترم، همچنان حس غریبی و تنهایی با اوست. آشنایی اتفاقی با دختری به نام «لیلی انجمن» در محوطهٔ دانشکده، نقطهٔ عطفی در روایت است. این دو، در میان ردیف صنوبرها و باغچهٔ یاس، به گفتوگو دربارهٔ زندگی، فرهنگ شرق و غرب، خاطرات خانوادگی و دغدغههای شخصی میپردازند. راوی که در ابتدا با تردید و بیگانگی به محیط جدید نگاه میکند، به تدریج با کمک لیلی و دیگر دوستان، به فضای دانشگاه خو میگیرد و تجربههای تازهای از دوستی، دلتنگی و جستوجوی هویت را از سر میگذراند. روایت با بازگشتهای مکرر به خاطرات کودکی، خانواده و محلههای قدیمی، لایههای عمیقتری از شخصیت راوی را آشکار میکند. در طول داستان، روابط انسانی، سوءتفاهمها، امیدها و ناامیدیها، و تلاش برای یافتن جایگاه خود در جهان، محور اصلی روایت را شکل میدهد. پایان داستان باز است و سرنوشت شخصیتها بهطور کامل افشا نمیشود.
چرا باید کتاب دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها را خواند؟
این رمان با پرداختن به تجربههای زیستهٔ دانشجویی، روابط انسانی و دغدغههای هویتی، تصویری ملموس از زندگی نسل جوان در بستر دانشگاه ارائه میدهد. روایت جزئینگر و توجه به خاطرات و پیوندهای خانوادگی، امکان همذاتپنداری با شخصیتها را فراهم میکند. کتاب به موضوعاتی چون تنهایی، جستوجوی معنا، تفاوتهای فرهنگی و تأثیر گذشته بر حال میپردازد و خواننده را به تأمل دربارهٔ روابط و انتخابهای شخصی دعوت میکند.
خواندن کتاب دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر فارسی، دانشجویان، کسانی که دغدغهٔ هویت، روابط انسانی و خاطرات گذشته را دارند و افرادی که به روایتهای شهری و دانشگاهی علاقهمندند، مناسب است. همچنین برای کسانی که تجربهٔ ورود به محیطهای جدید و مواجهه با چالشهای اجتماعی و عاطفی را داشتهاند، خواندن این اثر میتواند جذاب باشد.
فهرست کتاب دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها
- روز نخست: آغاز روایت با ورود راوی به دانشکده و مواجهه با فضای جدید و ردیف صنوبرها. - یه برادر واقعی یه انسان!: گفتگوها و خاطرات خانوادگی، تأمل دربارهٔ روابط و هویت. - عین یه ماهی بزرگ و روشن!: بازگشت به خاطرات کودکی و محلههای قدیمی. - زمستان جایی برای گم شدن نیست!: مرور یادداشتها، نامهها و تأثیر گذشته بر حال. - معجزهٔ آخر ترم!: تجربههای دانشجویی و روابط میان همکلاسیها. - آن یکی دیگرم!: مواجهه با ابعاد مختلف شخصیت و هویت فردی. - زن روی گلدان! و باز هم زن روی گلدان!: روایتهایی دربارهٔ زنان و نقش آنها در زندگی راوی. - من سیلی خوردم. پس هستم!: تجربههای تلخ و شیرین دوران دانشجویی. - ژن کنلهٔ دم درا: ماجراهای روزمره و تعامل با دیگر دانشجویان. - مرد پشت میزا!: مواجهه با استادان و فضای آموزشی. - بهشت سوتوکورا!: توصیف فضاهای خلوت و لحظات تنهایی. - کلاس هفصدوچهار: روایت کلاسها و روابط میان دانشجویان. - داستان دکتر میم: خاطرات و گفتگوهای طنزآمیز با استادان. - حقیقت! بهطور یقین! هیچ شکی در آن نیست!: تأمل دربارهٔ حقیقت و واقعیتهای زندگی. - من قاسمکلک نیستم!: مواجهه با سوءتفاهمها و تلاش برای اثبات خود.
بخشی از کتاب دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها
«بعد هشت ترم، درست مثل آن روزهای شروع ترم اول که قید خیلی از کلاسهای نچسبم را میزدم و میآمدم اینجا، باز آمدهام جلوی این ساختمان، بالای پلههاش. آن روز هم بالای همین پلهها بودم. اولش همینجور اتفاقی پیش آمد، ایستادن بالای این پلهها را میگویم، خیال کن یکی از آن روزهای حالگیر شروع ترم اول که آدم به هوای دیدن دوست و آشنایی هی چشمچشم میکند بیایی اینجا و زل بزنی به رفتوآمدهای ورودی دانشکده و یک ردیف صنوبر همقدوقواره که درست وسط مسیر آسفالته تا حدود بیست قدم مانده به دم در به ستون یک پشت گردن هم صف کشیده و اگر از این زاویه که من ایستادهام نگاه کنی، انگار چسبیده به دهانهٔ ورودی. از همینم هر دفعه که چشمم میخورد بهشان فکر میکنم خیلی بدجا کاشته شدهاند چون تا کسی پایش را میگذارد تو و میخواهد در دیدرسم قرار گیرد، چند قدم بعد پشت ردیفی از شاخوبرگهای درهموبرهم سبز گم میشود و آنوقت من مجبورم هی گردن بکشم و دور سر بزنم. حالا گرفتید کجا را میگویم؟ روی حرفم با همدانشکدهایهاست. با این حساب شرط میبندم همهشان را یک بار هم که شده دیدهام. صد دفعه بیشتر شمردهام؛ دوازدهتا دوازده صنوبر...»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه