دانلود و خرید کتاب مثل‌ها و قصه‌ها مژگان مدیری

معرفی کتاب مثل‌ها و قصه‌ها

کتاب مثل‌ها و قصه‌ها نوشته مژگان مدیری است. دون شک یکی از عواملی که باعث بقای فرهنگ یک جامعه و انتقال آن فرهنگ از نسل‌های قبل به نسل‌های بعد می‌شود وجود قصه‌ها، افسانه‌ها و ضرب‌المثل‌هایی است که به صورت سینه به سینه نقل می‌شوند. شاید قسمت‌هایی از این داستان‌ها که در هر فرهنگ و جامعه‌ای وجود دارند به نظر غیرواقعی برسند؛ اما واقعیت این است که در دل خود حاوی نکته‌ها و نگرش‌های فرهنگی جوامع گذشته هستند.

ضرب المثل‌ها معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز دارند که ریشه بسیاری از آنها از یاد رفته و پیشینه برخی از امثال برای همگان روشن نیست با این حال این مثل‌ها در سخن به‌کار می‌رود. به‌کار بردن مثل‌ها کلام را کوتاه کرده و عبارت کوتاه بر دل می‌نشیند و گفت و گوی طولانی را مختصر و مفید می‌کند. به کار بردن به موقع مثل، هنر است و چنانچه در جای نامناسب بیان شود ممکن است صورت خوشی نداشته باشد. مجموعه حاضر با هدف یادآوری پیشینه برخی از ضرب المثل ها و زمان کاربرد هر یک گردآوری شده است تا خواننده را بیش از پیش به استفاده درست و به جا از مثل‌ها آشنا گند.

خواندن کتاب مثل‌ها و قصه‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کسانی که تاثیرگذاری کلام و شیوایی‌ آن برایشان مهم است پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب مثل‌ها و قصه‌ها

دوقورت و نیمش باقیه

وقتی حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داود به رسالت و پادشاهی رسید از خداوند خواست که همهٔ جهان و موجودات آن و همهٔ زمین و زمان و جن و پری را به او ببخشد. وقتی که حکمرانی سلیمان بر جهان قطعی شد روزی از پیشگاه خداوند دانا و مهربان خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند.

خدای بزرگ او را از این کار بازداشت و فرمود: «رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهدهٔ این کار بر نخواهد آمد. بهتر است خود را به زحمت نیندازد.»

ولی سلیمان روی حرفش پا فشاری کرد بالاخره درخواست او مورد قبول واقع شد و خداوند به همهٔ موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به مهمانی بندهٔ محبوبش بروند.

سلیمان هم بدون معطلی به افراد خود دستور داد تا آمادهٔ تهیهٔ غذا برای روز موعود شوند. او در کنار دریا جایگاه بسیار بزرگی ساخت. دیوهای تحت فرمان حضرت انواع غذاهای گوناگون را در هفت‌صد هزار دیگ پختند. چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و همهٔ بزرگان و دانشمندان نیز دورتادور او نشسته بودند از جمله آصف ابن بَرخیا وزیر کاردان وی.

آنگاه سلیمان فرمان داد تا همهٔ موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند. ساعتی نگذشت بود که ماهی عظیم‌الجثه‌ای از دریا سر برآورد و گفت: «خدای بزرگ و بلند مرتبه فرمودند امروز روزی من از دست تو به من خواهد رسید، بفرمایید تا سهم مرا بدهند.»

سلیمان گفت: «بفرما! این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد، هر چه می‌خواهی بخور.»

ماهی در یک چشم بر هم زدن تمام غذاها و خوراکی‌های آماده شده را بلعید و گفت: «یا سلیمان، سیر نشدم غذا می‌خواهم.» سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت: «مگر سهم روزانهٔ تو چقدر است؟ این غذایی بود که برای تمام جانداران عالم آماده کرده بودم؟»

ماهی عظیم‌الجثه در حالی که از گرسنگی نای حرف زدن نداشت به سلیمان گفت: «خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است. الان من نیم قورت خورده‌ام و دو قورت و نیمش باقی مانده که سفرهٔ تو جمع شده است.»

سلیمان از این سخن حیرت زده شده و به خداوند بلند مرتبه گفت: «پروردگارا، توبه کردم. به درستی که روزی دهندهٔ خلق فقط تویی!»

sadra va maman
۱۳۹۹/۱۰/۱۶

بد نیست ولی خیلی جذاب نبود

حجم

۳۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۳۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان