دانلود و خرید کتاب صوتی شهرهای گمشده
معرفی کتاب صوتی شهرهای گمشده
کتاب صوتی شهرهای گمشده اثر آیدا مرادی آهنی، داستان جالبی از زندگی دختری جسور با پیشینه مذهبی است که برای ویکیلیکس کار میکند و درگیر ماجراهای سیاسی میشود.
شهرهای گمشده نامزد جایزه احمد محمود و کتاب برگزیده جایزه شهید حبیب غنیپور است. نسخه صوتی این اثر را با صدای رامین بیرقدار میشنوید.
درباره کتاب صوتی شهرهای گمشده
کتاب صوتی شهرهای گمشده داستانی آمیخته با سیاست است. داستان از زندگی دختری به نام محیا میگوید که پیشینه مذهبی دارد. او به آمریکا سفر کرده است و حالا بری ویکیلیکس کار میکند. داستان محیا در نیویورک اتفاق میافتد اما تهران هم در داستان حضور دارد. اتفاقات داستان شهرهای گمشده در ارتباط با موضوع التهابات خاورمیانه است. شخصیت اصلی داستان که با جسارت باورنکردنی و شخصیت خشکش توجه شما را به خودش جلب میکند، درگیر آشنایی با یک شخصیت مرموز مشاور امنیتی آمریکایی میشود و دنبال امام جماعت مسجد نیویورک است.
داستان اطلاعات سیاسی زیادی در اختیار مخاطبان قرار میدهد و از این رو اگر به چنین موضوعاتی علاقهمند هستید توجهتان را به خود جلب میکند.
کتاب صوتی شهرهای گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از رمانهای ایرانی و ترکیب رمان و سیاست لذت میبرید، کتاب صوتی شهرهای گمشده انتخاب خوبی برای شما است.
بخشی از کتاب صوتی شهرهای گمشده
«شما همه شکار آمادهی مرگید. اگر توقف کنید، شما را میگیرد. اگر فرار کنید، به شما میرسد. از سایهی شما به شما نزدیکتر است.»
یکی از بهترین خطابههایی بود که میشد برای وعظِ مرگ انتخاب کرد. از در سمت خواهران که پشت مسجد باز می شد زد بیرون. بیخود نبود روحانی مدرسهی الایمان نیویورک این قدر برای ویکی لیکس مهم بود که محیا را یک هفته فرستاده بودند پای وعظ او. آن روز، خوش سلیقگی نوری را به حساب باهوشیاش گذاشت. چه میدانست زخمی که از مرگ خورده کمکش می کند؟ یک هفته بود محیا نماز را در مسجد الخویی میخواند بی آنکه بداند چه خبر است. توی دو سال، این جور قانونهای کاریِ نیرو برایش عادی شده بود. برعکسِ پیامهای بیموقع این زن. نوشته بود چهل و پنج دقیقهی دیگر می رسد به براینت پارک. محیا نیم ساعت وقت داشت. حقیقتش این بود که او مشکلی با انجام خرده کاری برای یک ویکی لیکسی واقعی مثل نیرو نداشت. یعنی هرچند یکی از آنها حساب نمیشد، بعد از اتفاقی که دو سال پیش برایش افتاد، کار برای ویکیلیکس پناهگاهش شده بود. با این حال، خودش را ویکیلیکسی میدانست. اگر روزی دستگیر میشد، مگر همین برچسب را به او نمیزدند؟
بالای پلههای ورودی مسجد دو تا از خواهران مدرسهی الایمان ایستاده بودند و مثل باقی معلمهای مدرسه با روسریهای پهنی که کنار صورتشان سنجاق کرده بودند و مانتوهای بلندِ تا قوزک پا آدم را یاد زنهای مسلمان لبنانی میانداختند. اما لبخندشان؛ همان لبخندی بود که این روزها عراقیها به ایرانیها می زدند، لبخندی که هیچ ردی از آن هشت سال و گازهای وی ایکس و خردل نداشت. و نشان میداد میدانند که این روزها ایرانیها حائل بین آنها و مرگ هستند.
زمان
۱۱ ساعت و ۲۷ دقیقه
حجم
۶۲۹٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۱۱ ساعت و ۲۷ دقیقه
حجم
۶۲۹٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
هم کتاب هم خوانش عالی بود