کتاب انگار آنجا نیستم
معرفی کتاب انگار آنجا نیستم
کتاب انگار آنجا نیستم نوشتهٔ اسلاونکا دراکولیچ و ترجمهٔ حدیث حسینی است. انتشارات کتاب سده این رمان معاصر کرواتی را منتشر کرده است.
درباره کتاب انگار آنجا نیستم
کتاب انگار آنجا نیستم (Kao da me nema) حاوی یک رمان معاصر و کرواتی است. این کتاب نخستینبار در سال ۱۹۹۹ میلادی منتشر شد. اسلاونکا دراکولیچ با این رمان تاریخی، ما را با بخشی از تاریخ جهان در دههٔ ۱۹۹۰ میلادی همراه میکند. او از بیمارستان کارولینسکا در استکهلم و ۲۷ مارس ۱۹۹۳ آغاز کرده و با گذر از بوسنی و زاگرب در سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۳، کتاب را با بخشی به نام «بیمارستان کارولینسکا، استکهلم ۲۷ ـ ۲۸ مارس ۱۹۹۳» به پایان رسانده است. این رمان، زندگی دختر جوانی به نام «اس» را روایت میکند که در دهکدهای در بوسنی زندگی میکند. او گرفتار چرخدندههای ویرانگر جنگ، تجاوز، تحقیر و کشتاری میشود که صربها برای مردم کشورش به راه انداختهاند. «اس» همراه با زنان دیگر، روزهایی سخت را در اردوگاه اسیران سپری میکند و سرانجام در مبادلهٔ اسرا از اردوگاه رها میشود. او در سوئد پناهنده میشود، اما این پایان ماجرا نیست. او کودکی در بطن دارد که احساساتی متناقض را در وجودش میپرورد. حالا باید برای سرنوشتش تصمیم بگیرد.
خواندن کتاب انگار آنجا نیستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر کروات و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انگار آنجا نیستم
«جی او را به کافه اوپرا میبرد. لوسترهای کریستال از سقف پرزرقوبرق آن آویزاناند، رومیزیهای سفید، پیشخدمتهای آراسته. آنها کنار پنجرهٔ بزرگی مینشینند که چشماندازش کاخ سلطنتی است. اس ماهی قزلآلای خوشمزهای میخورد. ماهی آنقدر زیباست که او دلش نمیخواهد آن را بخورد. از اینکه با مردم اطرافش متفاوت به نظر نمیرسد خیلی خوشحال است. او میداند اینجا بیگانه است. شاید حتی یک مزاحم در زندگی عادیشان. اما ضمناً نمیخواهد دیگر هیچ اتفاق بدی برایش بیفتد، دیگر تمام شده، و این مردم قصد ندارند بهخاطر اینکه او یکی از آنها نیست آزارش دهند.
دارد از گرما خفه میشود. برای نخستین بار واقعاً احساس گرما میکند. شاید بهخاطر شراب است، شراب او را یاد کاپیتان میاندازد. از زمان ترک اردوگاه تا کنون لب به شراب نزده است. اما نمیخواهد یاد او بیفتد، و به او فکر کند. کمی دیگر هم میخورد، با جرعهای بلند و حریصانه. خیلی زود مست میشود. به گچکاریهای سقف اشاره میکند و با صدایی بلندتر از معمول میخندد. زوج پیری که در میز کناریشان نشستهاند سرشان را به سمت او میچرخانند و لبخند میزنند. جی یک بطری دیگر شراب سنگین اسپانیایی سفارش میدهد. آب یخزدهٔ خیابان مابین رستوران و کاخ سلطنتی میدرخشد.
درخشش نقرهگون آب یخزده باعث میشود احساس کند که قدم به حماسههای قرونوسطایی اسکاندیناوی گذاشته است.
آنها در اتاق خواب هستند. جی در کمد را باز میکند و بهسرعت در آن دنبال چیزی میگردد. اس دامنها، شلوارها، پالتوها و کتهایی را میبیند که مرتب از جالباسی آویزاناند. جی دنبال چیزی میگردد تا به اس بدهد. برای اینکه از وقتی به اینجا رسیده همان دامن بلند و کت را پوشیده، یک پیراهن بزرگ شطرنجی هم زیر کت پوشیده است. جی میگوید: «من لباسهای زیادی دارم که هیچوقت نمیپوشم.» انگار ناگهان از میل شدیدش به انباشتن چیزهای غیرضروری شرمنده میشود. پشتش به اس است که روی تخت نشسته. اس نمیداند چطور به او بگوید، نمیداند جی متوجه شکم برآمدهاش زیر لباس شده یا نه. شکمش دیگر معلوم است، خودش وقتی زیر دوش ایستاده آن را میبیند. لاغریاش باعث میشود برآمدگی شکمش حتی بیشتر به چشم بیاید. اس خجالت نمیکشد، اما هنوز برایش سخت است که بگوید: «من باردارم.» میترسد که جی درک نکند، و فکر کند که اس میتوانست سقط جنین کند. اینطوری او فکر میکند اس این بچه را میخواهد.»
حجم
۲۰۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
حجم
۲۰۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه