فهیم عطار
زندگینامه و معرفی کتابهای فهیم عطار
فهیم عطار نویسندهی کتابهای «قابهای خالی» و «وقتی سروها برگ میریزند» نزدیک به ۲۰ سال است از ایران مهاجرت کرده است و در آمریکا زندگی میکند.
بیوگرافی فهیم عطار
او متولد سال ۱۳۵۴ است. عطار را بیشتر از کتابهایش، بهخاطر نوشتههایش در وبلاگ شخصی و فضای مجازی میشناسند.
فهیم عطار فارغالتحصیل راه و ساختمان از دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی است. او در جایی میگوید که خودش را بیشتر وبلاگنویس میداند تا نویسنده. وبلاگ نوشتن برای او مانند سوپاپ اطمینان عمل میکند تا بتواند فشارهای روانی زندگیاش را تخلیه کند.
تجربه وبلاگنویسی
فهیم عطار وبلاگنویسی را از سال ۱۳۸۰ شروع کرد و بعد از چند تجربهی ناموفق، راه و روش خودش را پیدا کرد. او وبلاگ «گفت و چای» را در سال ۱۳۸۷ شروع کرد و تا به امروز و بهصورت مداوم مطالبی در آن نوشته است. عطار از هر چیزی که احساس نیاز کند، مینویسد. گاهی خاطره و یادآوری و گاهی ماجرایی، بدون عنوان یا چیزی که نشان بدهد خطوربط آن متن چیست. خودش هم به این بینشانی اذعان دارد. متنهایی که فقط روایتگر چیزی هستند. دو یا سه پاراگراف که نیاز به نوشتنشان حس میشد و برشی از زندگی نویسنده بودند؛ البته خواندنی و جذاب روایت میشوند. ویژگی تمامشان هم همین است: ساده و بیهیچ پیچیدگی کلامی و زبانی.
کتاب قابهای خالی
او «قابهای خالی» را در سال ۹۱ نوشت و این کتاب در سال بعد به بازار آمد. قابهای خالی دربارهی مردی به اسم شهاب است که ۵ سال است نتوانسته بخوابد. او سالها را از دست داده و گذرشان را درک نکرده است. او در باتلاقی گرفتار است و قصد بیرون آمدن هم ندارد. شهاب پنج سال نخندیده و حتی گریه هم نکرده است. او فکر میکند انسانی تمامشده است تا این که با پزشکش، ترنج آشنا میشود. آنها باهم به سفری میروند که میتواند آزادی را به هردویشان برگرداند. فهیم عطار کتابش را داستان محور میداند و فکر میکند در این داستان خیلی هم از حوادث روزانه -چیزی که در وبلاگش به آن مشغول است و توانایی خوبی هم در آن دارد.- استفاده نکرده است.
واکنشها به این کتاب متفاوت بودند، بعضی کتاب و روایت را دوست داشتند و آن را ادامهی وبلاگنویسی عطار و نقطهی قوت کارهای میدانستند و در نقطهی مقابل کسانی بودند که کتاب را تکهتکه و زیبا، اما بدون داستان و روایت جذاب میدانستند.
کتاب وقتی سروها برگ میریزند
فهیم عطار به پشتوانهی استقبال مخاطب از کتاب اول، دو سال بعد دومین کتابش یعنی «وقتی سروها برگ میریزند» را نوشت. این کتاب، داستان دانشجویی است که از اهواز به تهران میآید. این اثر هم مانند اثر قبلی نویسنده، روایتگر تلاش و تقلای شخصیت اصلی داستان است. عطار بعد از کتاب اول، هم در روایت داستان بلند و هم در نوشتن متنهایش در وبلاگ تجربهی بیشتری کسب کرده است و این تجربه در کتاب دوم خودش را نشان داده است؛ طوری که توصیفها بهتر شدهاند و روابط بین آدمها مشخصتر است.
تجربهی فهیم عطار در نویسندگی
فهیم عطار در مصاحبهای گفت که نوشتن را تجربی یاد گرفته و کلاسی نرفته است. او حالا که کتابش را میخواند، ایرادهای در ساختار داستانش میبیند که آنوقتها ندیده بود؛ چون در آن زمان، آموزشی ندیده بود. او معتقد است اشکالات نوشتههای قدیمیاش چیزی نیست که از چشم کسی با شغلی مرتبط با ادبیات مخفی بماند. شاید اگر کسی به چشم داستانی روایی به آنها نگاه کند، لذت ببرد؛ اما فهیم عطار معتقد است داستانش از نظر قواعد داستاننویسی ایراداتی دارد. این حس پذیرش نکتهی مثبت کار عطار محسوب میشود. او تلاش میکند ورژن خوبی از کارش را ارائه دهد و در کارهای بعدی بهتر شود.
منتقدانش او را فقط وبلاگنویسی میدانند که نوشتن روی کاغذ را با نوشتن در وبلاگ و صفحات مجازی اشتباه گرفته است. آنها معتقدند که عطار وبلاگنویس خیلی بهتری است تا نویسنده. خود عطار هم بین این دو تفاوت قائل است. رمان و داستان را قاعدهمند و در چارچوب سبک و قانون نوشتاری میداند و نوشتن در وبلاگ را همراه با آزادی عمل توصیف میکند.
فهیم عطار در جایی میگوید که دو رمان ابتداییاش را اثری عامهپسند میداند؛ اما اگر روزی بنا باشد کتاب دیگری بنویسد، تلاشش را میکند از این سبک فاصله بگیرد؛ البته او اعتقادی ندارد که عامهپسندبودن چیز بدی است؛ اما به دنبال تجربهی جدیدی میگردد که بیشتر به داستان مرتبط باشد.