دانلود و خرید کتاب صوتی خاکستر و خاک
معرفی کتاب صوتی خاکستر و خاک
خاکستر و خاک عنوان فیلمی محصول سال ۲۰۰۴ افغانستان به کارگردانی عتیق رحیمی است. فیلمنامه این فیلم را کامبوزیا پرتوی فیلمنامهنویس ایرانی با اقتباس از رمان خاکستر و خاک اثر عتیق رحیمی نوشته است. این فیلم در جشنوارههای مختلف بیش از ۱۰ جایزه بدست آورده است. خاکستر و خاک در بخش جایزه برای کارهای نو و نگاهی نو در جشنواره فیلم کن ۲۰۰۴ به نمایش درآمد. این فیلم جایزه کشتی بادبانی طلایی جشنواره فیلم زنگبار ۲۰۰۵ را به دست آورد. این کتاب صوتی رمان فیلمنامه مشهور خاکستر و خاک است.
درباره کتاب صوتی خاکستر و خاک
پیرمردی روستایی به نام دستگیر با یاسین نوه خردسال خود که ناشنوا هم هست در جاده کابل در انتظار ماشین است تا به معدن زغالسنگ برود. او باید خبر فاجعهای را که بر سر خانوادهاش آمده به پسرش برساند.
شنیدن کتاب خاکستر و خاک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات ملل پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب خاکستر و خاک
در حقیقت، دلت گرفته است. دیری است که آشنا یا بیگانهای گوش به دلت نداده. دیری است که زبانِ آشنا یا بیگانهای سخنِ گرمی به دلت نرسانده. میخواهی چیزی بگویی، چیزی هم بشنوی. بگو، ولی چیزی نخواهی شنید. دروازهبان به سخنت گوش نخواهد داد. او در خود است، با خود است. در خود و با خود آرام است. بگذارش آرام.
همانطور خاموش در برابر غرفه ایستادهای. نگاهت از درون غرفه بیرون میآید، راه میکشد در خموپیچ دره. دره خشک است. دره پُر از خار است. دره خاموش است. در انتهای دره... مراد است، فرزندت.
نگاهت را از دره میگیری، دوباره به درون غرفه مینگری. میخواهی به دروازهبان بگویی که اگر اینجا اینچنین منتظر موتری هستی، صِرف به خاطر نَواسهات است، که اگر تنها میبودی، از دیر زمانی سر کشیده و پیاده افتاده بودی به راه، که این چهار یا پنج ساعت پیادهرَوی برایت هیچ مشکل نیست، که روزانه، هر روز، ده ساعت و حتی بیشتر ایستاده بالای زمینها کار میکنی، که مردی هستی باهمت... که چی؟ ضرور است که اینهمه را به دروازهبان بگویی؟ آخر به او چی؟ هیچ. پس بگذارش آرام. آرام بخواب برادر، ما رفتیم. دیگر مزاحمت نخواهیم شد. ولی نمیروی. همانطور ایستادهای. خاموش.
با صدای به هم خوردن سنگها به بیخ پاهایت، متوجه یاسین میشوی که نشسته و توتهای از سیب را گذاشته است بالای یک سنگ و با سنگ دیگر آن را میکوبد.
«چی میکنی؟ خدایم نگیریته! سیبه بخو!»
از شانههای یاسین میگیری و میکشیاش بالا. کودک فریاد میزند «نکو! بان! چرا سنگ صدا نداره؟»
از درون غرفه، صدای غُمغُم دروازهبان با بوی زغال بیرون میآید. «کُشتین ما ره! یک دقه نَواسهته آرام نگاه کده نمیتانی؟!»
فرصت عذر خواستن نداری یا جرئت نمیکنی عذر بخواهی. با شتاب دستِ یاسین را میگیری، کشانوکشال با خود میبریاش به سوی پل. با غضب کونت را میزنی به زمین و دوباره تکیه میدهی به میلههای آهنین. بقچهٔ سرخ را میگذاری به کنارت، نَواسهات را میگیری زیر بغل و فریاد میزنی «یک چند دقه قرا باش!»
به کی میگویی؟ به یاسین؟ او که حتی صدای سنگ را نمیشنود، چی رسد به صدای لرزان و ناتوان تو! دنیای یاسین، دنیای دیگری شده است، دنیای بیصدا. کر نبود، کر شد. او خود نمیفهمد. او در تعجب است که چرا دیگر از هیچچیز صدا برنمیخیزد. آخر تا چند روز پیش اینچنین نبود. تصورش را کن. تا چند زمان پیش حرف میشنیدی و نمیدانستی کر بودن یعنی چه، و یک روز، دیگر صدایی نمیشنوی. چرا؟ تازه، احمقانه است اگر برایت بگویند که کری! نه میشنوی، نه میفهمی. نمیپنداری که این تو هستی که نمیشنوی؛ گمان میکنی که دیگران بیصدا شدهاند. صدا از انسان رفته، صدا از سنگ رفته، صدا از دنیا رفته. پس چرا انسانها بیخود و بیهوده دهن میجنبانند؟
زمان
۱ ساعت و ۳۲ دقیقه
حجم
۹۸٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱ ساعت و ۳۲ دقیقه
حجم
۹۸٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
بهم توصیه شده بود که حتما نسخهای از کتاب رو گوش کنم که خود نویسنده خونده و چه توصیه خوبی بود! بعید میدونم که با خوندن کتاب میتونستم به اندازه شنیدنش ازش لذت ببرم. داستانی فوقالعاده ساده و بی غلوغش بود
من از لهجه ی افغانستانیش خوشم اومد...قشنگ بود...درود بر هم تباران افغانستانی💖
من اصلا زبان گوینده رو متوجه نشدم افغانی غلیظ بود انگار با اینکه خیلی دوست داشتم ادامه بدم اما مجبور شدم نصفه رها کنم شما چطور متوجه میشین؟
نفرت بر جنگ... نفرت بر جنگ... فضاسازی داستان بسیار تاثیر گذار بود، توصیه میکنم برای درک بهتر متن و تلفظ صحیح کلمات نسخه صوتی رو گوش کنید و مهمترین دلیل اینکه چون خود نویسنده کتاب رو خوانش کردن بسیار بسیار
متاسفانه من اصلا متوجه نشدم چی میگه
یک قصه دردناک از جگرگوشهی ما افغانستان نسخه صوتی با صدای نویسنده رو بههیچوجه از دست ندید
آقای عتیق رحیمی، وطندار، سرت سلامت، قلمت مانا ! باشد که همچنان قلم بزنی در دوات خونین جگرهای صدپاره ی این خاک، و طنین صدای فریاد های فروخفته در قعر ویرانه های دل پدران و مادران این دیار را، به گوش
بسیار عالی و زیبا بود. نویسنده بسیار توانا با قلمی جادویی که میخکوبم کرد،توصیفات عالی،گفتگوها بسیار هوشمندانه و دقیق،توصیفا بسیار بسیار زیبا و قوی،صحنه پردازی بی نظیر و البته صدای بسیار گرم و زیبای جناب آقای عتیق رحیمی با لهجه ی
کتاب خیلی خوبی بود .مخصوصا لهجه شیرین خواننده، عالی بود.
این کتاب به لحجه فارسی دری افغانستان هست