دانلود و خرید کتاب صوتی گربه علف است و ماهی درخت
معرفی کتاب صوتی گربه علف است و ماهی درخت
کتاب گربه علف است و ماهی درخت نوشته مسعود شامحمدی با صدای سیما تیرانداز و علی عسگری شامل هفت داستان است با نامهای آدمبرفی، آن سه نفر، بیگناه، زندگی شاید انتقام مکرر است، آقای میم یا مردی که کلاغها از او باهوشتر بودند، زبان بیگانه، خرید سیگار، است.
درباره کتاب صوتی گربه علف است و ماهی درخت
مجموعه گربه علف است و ماهی درخت با داستانهایی جذاب در سبک رئالیسم جادویی و وهمی است. محوریت پیشبرد داستان دیالوگ و مونولوگ است و کتاب داستانی عجیب دارد. راوی متفاوت است و از اول شخص به سوم شخص تغییر میکند. غرایز مختلف انسانی در داستانهای شامحمدی به تصویر کشیده شده است. غرایزی چون خشم، حسادت، عشق و... داستانهای اول و دوم این کتاب شباهتهای زیادی به هم دارند. داستانها ما را به دنیای خودشان میبرند و همراهمان میکنند.
شنیدن کتاب صوتی گربه علف است و ماهی درخت
اگر به ادبیات داستان معاصر ایران علاقه دارید و داستانهایی با فضای وهمی را میپسندید این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب صوتی گربه علف است و ماهی درخت
باران میبارد با دانههای پراکنده برف. بیصدا. خاموش. اما انگار همهچیز از حرکت ایستاده است. ساکت شده است. در وسعتی اندر بیانتها که به هیچ میماند. هم جاده و هم دره. هم کوه و هم آسمان. و هم آن دو مردی که داخل ماشین نشستهاند. همه آن چیزها، جاده و کوه و آن مردها جوری ساکن و بیصدا هستند که انگار نیستند. انگار به یک هیچ بزرگ تبدیلشدهاند. به یک حفره. به دهانی که انگار دهان مرگ است. خود مرگ است. ساکت و عمیق و بیبازگشت. مرد اول سیگار روشن میکند. بیدلیل. بیآنکه هوس کرده باشد. فقط برای اینکه نیست نشود و یکباره محو نگردد و دردهان هیچ فرونیفتد. دستاویزی برای اثبات آنکه بودنش را ثابت کرده باشد. نیرنگی حقیر و کوچک به آن وسعت بیانتهای وهمی که در اطرافش دهانگشوده. ترسیده است. از هیچ بزرگی که در برابرش دهانگشوده، ترسیده است. مرد دوم نیز سیگاری روشن میکند. او نیز ترسیده است. از همان وهمی که مرد اول را به هراس انداخته است. انگشتانش را با کمترین حرکت ممکن تکان میدهد و دکمهای را میفشارد. شیشه ماشین پائین میرود. با صدایی که مثل سکوت است. مثل صدای افتادن است در خواب.
شیشه ماشین پائین میرود و وهم تلنبار شده در اتاقک ماشین، همراه با بوی ترشیده بدنهایشان از لای درز شیشه به بیرون سرازیر میشود. اما وهمی که در بیرون جاری است، قدرتمندتر است و با باران و دانههای پراکنده برف خودش را به داخل اتاقک هول میدهد.
"مزه مرگ میده. همهچیز بوی مرگ میده" مرد اول این را گفته بود. با کلماتی که بیصدا بودند. شنیده میشدند، اما بیصدا بودند. "کلماتی که بهجای دهان، از زیر لباسی که پوشیده بود در هوا پخششده بود. مرد دوم با خودش اینگونه فکر کرده بود. احساس کرده بود صداها و کلماتی را که شنیده، از زیر لباسهای مرد اول بیرون زده است. درست مثل بیرون زدن خون از زیر لباس. مرد دوم برمیگردد و به او نگاه میکند، به دنبال جای زخم میگردد. دنبال رنگ قرمز خون. اما تنها چیزی که میبیند سیاهی است. لباسی برای عزا. به موهایش نگاه میکند. سفید است. بیشترش سفید است. نگاهش را از سفیدی موهایش میگیرد و به سفیدی برفی که میبارد میدوزد.
زمان
۳ ساعت و ۴ دقیقه
حجم
۱۷۱٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۴ دقیقه
حجم
۱۷۱٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد