دانلود و خرید کتاب گربه علف است و ماهی درخت مسعود شامحمدی
تصویر جلد کتاب گربه علف است و ماهی درخت

کتاب گربه علف است و ماهی درخت

انتشارات:نشر کتاب کوچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گربه علف است و ماهی درخت

در کتاب گربه علف است و ماهی درخت هفت داستان از مسعود شامحمدی، نویسنده وکارگردان موفق ایرانی می‌خوانید. آدم‌برفی، آن سه نفر، بی‌گناه، زندگی شاید انتقام مکرر است، آقای میم یا مردی که کلاغ‌ها از او باهوش‌تر بودند، زبان بیگانه، خرید سیگار نام داستان‌های این مجموعه‌اند.

 درباره کتاب گربه علف است و ماهی درخت

اگر با سبک رئالیسم جادویی آشنایی داشته باشید از خواندن این داستا‌ن‌ها لذت خواهید برد. 

رئالیسم یا واقع‌گرایی جادویی یکی از شاخه‌های مکتب رئالیسم است که ساختارهای واقعیت در آن دگرگون می‌شوند. دنیا واقعی است اما روابط علی و معلولی آن سبکی خاص خود است و یک عنصر فراواقعی در آن وجود دارد. 

در این کتاب دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها داستان‌ها را پیش می‌برند و تغییر راوی‌ها با شما بازی می‌کند. شامحمدی در داستان‌هایش یک کار دیگر هم می‌کند؛ او غریزه‌های گوناگون انسانی را به تصویر می‌کشد. خشم، حسادت، عشق و.... 

دو داستان ابتدای کتاب نیز بسیار به هم شبیه هستند.

 خواندن کتاب گربه علف است و ماهی درخت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به ادبیات داستانی معاصر ایران مخاطبان این کتاب‌اند.

درباره مسعود شامحمدی

 مسعود شامحمدی نویسنده و کارگردان ایرانی فعالیت‌های زیادی در سینما و تلوزیون و تئاتر داشته است. او فعالیت ادبی خود را با همین کتاب گربه علف است و ماهی درخت آغاز کرد و مرد دونده نیز از آثار تازه او است.

 نمایش‌های اتاق بی‌خوابی+ اتاق پذیرایی و قدم زن با اسب از کارهای موفق او در عرصه تئاتر است.

 بخشی از کتاب گربه علف است و ماهی درخت

بی‌گناه

او باور دارد که بی‌گناه است.

آرام گوشه مبل هال خانه‌اش یله داده است و به صفحه تلویزیون چشم دوخته است. یک شب معمولی‌ست، مثل خیلی از شب‌های دیگر. غذایش روی گاز است. خانه را جارو کرده و منتظر آمدن همسرش است. همه چیز عادی و مثل همیشه است. یک باره دلش سیگار می‌خواهد. به ساعت نگاه می‌کند. هنوز وقت دارد. پس بلند می‌شود و از بالای کابینت، بسته سیگارش را از جایی که آن را پنهان کرده برمی‌دارد و به کنار پنجره می‌رود. پنجره را باز می‌کند و به پائین نگاه می‌کند. در کوچه دیگر نه خبری از آمبولانس هست، نه ماشین پلیس و نه مردمی که جلوی ساختمان نیمه‌ساز جمع شده بودند. چند ساعتی است که جسد مرد را هم برده‌اند. روی آسفالت کوچه، همان جایی که جسد روی آن افتاده بود، حالا فقط یک لکه سیاه باقی مانده است. لکه‌ای تیره از خون و خاک که به سختی دیده می‌شود.

زن نگاهش را از پائین می‌گیرد. سیگارش را روشن می‌کند و در ذهن مشغول حرف زدن با خودش می‌شود: "من کاری نکردم. هیچ کاری نکردم. فقط مثل همیشه رفته بودم کنار پنجره تا سیگار بکشم. سعید از این که زنش سیگار بکشه، متنفره. از خیلی چیزای دیگه هم متنفره. از این که من بلند بخندم یا تو مهمونی‌ها، لباس‌های تنگ و کوتاه بپوشم هم متنفره. از این که من آرایش کنم متنفره. از این که وقتی تو ترافیک خیابون‌ها، حوصله‌م از حرف زدن و ترانه‌های تو ماشین سر بره و به آدم‌های توی خیابون و ماشین‌ها نگاه کنم هم متنفره. تو دنیا خیلی چیزا هست که سعید ازشون متنفره؛ ولی در لیست بلند بالای چیزایی که ازش متنفره، سیگار کشیدن یه زن، بدترین چیزیه که اصلاً خوشش نمیاد. برای همین منم همیشه کولر رو روشن می‌کنم و پنجره رو باز می‌کنم و سیگار می‌کشم تا بوش توی خونه نمونه. بعدشم مسواک می‌زنم و عود روشن می‌کنم.

امروز صبح هوا سرد بود و باد کولر دود سیگار رو با خودش می‌برد توی کوچه و من داشتم از پنجره بیرون رو تماشا می‌کردم. از پنجره طبقه سوم یه آپارتمان فکسنی تو وسطِ این شهر زشت و بد ریخت، چیزهای زیادی برای دیدن وجود نداره به جز یه عالمه دیوارهای غبار گرفته و پشت بوم‌های کثیف و پنجره‌های بد ریخت. پنجره‌هایی که همشون با پرده‌های کلفت و زشت پوشونده شدن. سعید از پرده‌های نازک و توری هم متنفره. عاشق پرده‌های کلفته. پرده‌هایی که هیچ نوری ازش رد نمی‌شه و خونه رو مثل قبر تاریک می‌کنه. امروز صبح هم مثل بقیهٔ روزا گوشهٔ پردهٔ کلفت آشپزخونه رو کنار زده بودم و داشتم سیگار می‌کشیدم. هنوز چند تا پُک نزده بودم که متوجه نگاه اون مَرده شدم. مردی که بالای تیر آهن‌های اسکلت ساختمان نیمه‌ساز اون‌ور کوچه وایساده بود و داشت من رو نگاه می‌کرد. کوچهٔ ما، کوچهٔ کم عرضیه، شش متر، شایدم کمتر. فاصلهٔ من با ساختمان نیمه‌ساز و اون مَرده، اون قدر کم بود که خیال کردم وایساده جلوی روم. خیال کردم بوی مونده دهنش داره می‌خوره تو دماغم.

فوری خودم رو پس کشیدم پشت دیوار آشپزخونه و قایم شدم.

بعد دود سیگارم برای اولین بار پخش شد توی فضای خونه و تا سقف آشپزخونه خودش رو بالا کشید. به دودی که زیر سقف گیر افتاده بود نگاه کردم دوباره سرک کشیدم و دزدکی بیرون رو نگاه کردم....

Zeinab
۱۴۰۲/۰۹/۲۹

کتاب همه پسند نیست ولی یکی از کتاب های مورد علاقه منه. از قلم خاص نویسنده تشکر میکنم و مقدمه کتاب به شدت به تفکرات من نزدیک بود و مرا به وجد آورد.

"مزهٔ مرگ می‌ده. همه چیز بوی مرگ می‌ده"
.ً..
مرد اول سیگار روشن می‌کند. بی‌دلیل. بی‌آن که هوس کرده باشد. فقط برای این‌که نیست نشود و یک‌باره محو نگردد و در دهان هیچ فرو نیفتد. دستاویزی برای اثبات آن‌که بودنش را ثابت کرده باشد. نیرنگی حقیر و کوچک به آن وسعت بی‌انتهای وهمی که در اطرافش دهان گشوده.
Zeinab

حجم

۶۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۶۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان