دانلود کتاب صوتی خرگوش ها و مارهای بوآ با صدای تایماز رضوانی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی خرگوش ها و مارهای بوآ

دانلود و خرید کتاب صوتی خرگوش ها و مارهای بوآ

نویسنده:فاضل اسکندر
انتشارات:رادیو گوشه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی خرگوش ها و مارهای بوآ

کتاب صوتی خرگوش‌ ها و مارهای بوآ نوشتۀ فاضل اسکندر و ترجمۀ آبتین گلکار با صدای تایماز رضوانی است. این کتاب صوتی را رادیو گوشه منتشر کرده است. خرگوش‌ها و مارهای بوآ داستان دو مار بوآست، یکی ماری پیر و تک‌چشم و دیگری ماری جوان که به تازگی به خوردن خرگوش‌ها روی آورده است. نویسنده در این کتاب تلاش می‌کند تا از زبان حیوانات به مسائل مهمی همچون استبداد، منفت‌طلبی، روابط میان حاکمان و مردم، حفظ قدرت، استعمار و رفتار منفعلانه‌ٔ جامعه بپردازد.

درباره کتاب صوتی خرگوش ها و مارهای بوآ

رمان خرگوش ها و مارهای بوآ نخستین‌بار در سال ۱۹۸۰ در مجلهٔ کانتیننت (قاره) که مهاجران روس در پاریس منتشرش می‌کردند، به چاپ رسید، ولی چاپ آن در خود اتحاد شوروی تا پیش از سال ۱۹۸۸، یعنی پس از پروسترویکا و دورهٔ آزادی بیان، ممکن نشد.

در نگاه نخست به نظر می‌رسد که اثر برای کودکان نوشته شده است. نثر و روایت ساده و گذشتن ماجرا در سرزمین حیوانات ظاهر اثر را به حکایات اخلاقی شبیه می‌کند، ولی خواننده با گذشتن صفحات نخست درمی‌یابد که قضیه فراتر از این حرف‌هاست و بیهوده نیست که برخی از پژوهشگران این اثر را با مزرعهٔ حیوانات جورج اورول مقایسه کرده‌اند. نویسنده با تیزبینی گوشه‌هایی از مناسبات اجتماعی زمان خود را در قالب جوامع حیوانات به تصویر می‌کشد و خواننده را ناگزیر از این پرسش می‌کند که ریشهٔ نابسامانی‌های زندگی را باید در کجا جست؟ اسکندر به‌روشنی طرف‌دار این نظر است که نمی‌توان فقط حاکمان ناصالح را عامل بدبختی‌ها معرفی کرد؛ بلکه ضعف‌های شخصیتی ریشه دوانده در جامعه، از قبیل تن‌پروری، سودجویی، فریبکاری، خودخواهی، گرایش به مصالحه و... نیز در اغلب موارد نقشی به همان اندازه مهم در به قهقرا رفتن جامعه بازی می‌کنند.

شنیدن کتاب صوتی خرگوش ها و مارهای بوآ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان و داستان خارجی از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

درباره فاضل اسکندر

فاضل اسکندر نویسنده‌ای است که به اعتباری با ایران پیوند خونی دارد. پدرش، عبدالله اسکندر، مهاجری ایرانی بود که در شهر سوخوم گرجستان کارخانهٔ آجرپزی داشت. فاضل در ششم مارس ۱۹۲۹ به دنیا آمد، اما هنگامی که نه سال بیشتر نداشت، پدرش از اتحاد جماهیر شوروی اخراج شد و دیگر هیچ‌گاه امکان بازگشت و دیدار خانواده‌اش را پیدا نکرد. بستگان مادرش که اهل آبخازی بود او را در روستای چگم بزرگ کردند. این روستا بعدها در بسیاری از داستان‌های او رخ‌نمود و زمینه‌ساز حجیم‌ترین اثر او به نام ساندروی چگمی شد.

پس از پایان تحصیلات مقدماتی‌اش در آبخازی راهی مسکو شد و در پژوهشکدهٔ کتابداری و پژوهشکدهٔ ادبیات «ماکسیم گورکی» درس خواند. پس از یکی دو سال روزنامه‌نگاری پا به عرصهٔ ادبیات گذاشت و پس از مجموعه شعر کوره‌راه‌های کوهستانی (۱۹۵۷) رفته‌رفته به نثر روی آورد. اثری که او را به شهرت رساند داستان بلند صورت فلکی گاوبز (۱۹۶۶) است که ماجرایش در یکی از جمهوری‌های ماورای قفقاز می‌گذرد، جایی که اهالی در تلاش‌اند جانور جدیدی خلق کنند که آمیزه‌ای است از گاو وحشیِ کوهی و بز اهلی خانگی.

از دیگر آثار او می‌توان به داستان‌هایی «دربارهٔ پسری به نام چیک»، «داستان‌های بلند کسی که به روسیه فکر می‌کند» و «یک آمریکایی»، «والس مدرسه یا انرژی شرم»، «کژدم دریایی»، «انسان و حوالی او»، «سافیچکا»، «شاعر»، «ایستگاه انسان» و شمار زیادی داستان کوتاه، مانند «خوان سیزدهم هرکول»، «آغاز»، «خروس» و «میوهٔ ممنوعه» اشاره کرد. از اسکندر پیش‌ازاین، کتاب‌های «یک روز چیک» (ترجمهٔ حبیب ف.، چاپ مسکو)، «داستانی چند» (ترجمهٔ گامایون، چاپ تاشکند) و مجموعه داستان آرامگاه لنین (ترجمهٔ زهرا محمدی و همکاران، نشر نو، ۱۳۹۵) به فارسی برگردانده شده است.

اسکندر در سی و یکم ژوئیهٔ ۲۰۱۶ درگذشت. در آبخازی این روز را عزای عمومی اعلام کردند.

بخشی از کتاب صوتی خرگوش ها و مارهای بوآ

«پادشاه اعلام کرد: «خوب، حالا می‌روم سراغ نکتهٔ اصلی.»

خرگوشی از لابه‌لای جمعیت فریاد کشید: «تو که قبلاً رفته بودی سراغ نکتهٔ اصلی.»

پادشاه دست و پایش را گم نکرد: «آن نکتهٔ اصلی اول بود. حالا نکتهٔ اصلی دوم: این که مارهای بوآ خرگوش‌ها را می‌بلعند، بی‌عدالتی وحشتناکی است، مگر نه؟»

خرگوش‌ها داد کشیدند: «مسئله دقیقاً همین است. اندیشمند هم همین را می‌گوید.»

پادشاه ادامه داد: «بله! این در حق خرگوش‌ها بی‌عدالتی وحشتناکی است و ما با هر وسیله‌ای که به عقلمان برسد با آن مبارزه خواهیم کرد. البته مابه‌ازای این بی‌عدالتی وحشتناک از یک بی‌عدالتی کوچک، ولی دلچسب هم برخورداریم و آن اینکه محصولات غذایی خوشمزه‌ای را که بومی‌ها به عمل می‌آورند، برای خودمان برمی‌داریم. حالا یک لحظه فرض کنیم که حق با اندیشمند باشد، گرچه این هنوز به هیچ شکل اثبات نشده است. ولی فرض کنیم. هیچ خبری از هیپنوتیزم نیست و خرگوش‌ها با خیال راحت می‌توانند هر جا که دلشان خواست جست‌وخیز کنند. آفرین، آفرین، اندیشمند! ولی بعد چه؟ بعد اندیشمند به ما خواهد گفت حالا که بی‌عدالتی وحشتناک در حق خرگوش‌ها از بین رفته است، خرگوش‌ها هم باید از بی‌عدالتی در حق جالیز بومی‌ها (که البته برای ما خیلی خوشایند است) چشم بپوشند.»

خرگوش‌ها یک‌صدا فریاد زدند: «نخواهد گفت! نخواهد گفت!»

پادشاه پرسید: «از کجا این‌قدر مطمئنید؟» و رویش را به سوی اندیشمند چرخاند که در نزدیکی پادشاه نشسته بود و در کمال آرامش به حرف‌های او گوش می‌کرد.

اندیشمند پس از اعلام کشفش دربارهٔ هیپنوتیزم همان‌جا روی بلندی باقی مانده بود، زیرا شاه به او دستور داده بود که همان جا بماند، از یک طرف برای آنکه کسی خیال نکند پادشاه از دست او ناراضی است و از طرف دیگر، به این علت که تماشای طولانی‌مدت سیمای اندیشمند، آن را برای خرگوش‌ها عادی کند و قدری از خارق‌العاده بودنش بکاهد.

اندیشمند سکوت کرده بود و از قیافه‌اش اصلاً نمی‌شد حدس زد که از سؤال شاه ناراحت شده است یا نه.

شاه که می‌کوشید او را وادارد همان لحظه مشتش را جلوی خرگوش‌ها باز کند، دوباره رو به او گفت: «خوب، در این مورد چه می‌گویی؟»

اندیشمند با آرامش گفت: «من بعد به همهٔ سؤال‌ها جواب می‌دهم. بگذارید پادشاه حرفش را تمام کند.»

شاه پوزخندی زد و گفت: «باشد.» هر چند در دل عصبانی بود که اندیشمند نه با یک حرکت زیرکانهٔ دیپلماتیک، بلکه فقط به واسطهٔ تمایل ابلهانه‌اش برای اینکه وقت را با سؤال‌های پراکنده تلف نکند، در برابر حملهٔ او جاخالی داده بود. سپس ادامه داد: «می‌رویم جلوتر. مسلماً این بی‌عدالتی وحشتناکی است که مارهای بوآ شکمشان را با خرگوش‌ها سیر می‌کنند و ما هر کاری از دستمان بربیاید انجام می‌دهیم تا تعداد قربانیان را پایین بیاوریم. ولی چرا فقط روی نیمهٔ سیاه ماجرا متمرکز شویم؟ زندگی زندگی است! زندگی گاهی هم هدیه‌های شگفت‌انگیزی نصیب ما می‌کند. مثلاً فرض کنید با یک مار بوآ روبه‌رو شده‌اید. وحشت‌زده‌اید! ولی بعد؟ معلوم می‌شود کوتوله است و چنان شکمش را با موز پر کرده که اصلاً نمی‌خواهد ریخت شما را هم ببیند. بعد به یک مار دیگر برمی‌خورید. دوباره به وحشت می‌افتید! ولی بعد؟ معلوم می‌شود چپ‌چشم است و شما در امنیت کامل هستید، چون از نیمرخ نابینای او سر در آورده‌اید. خرگوش‌ها، برادران و خواهران، نباید به این هدیه‌های زندگی بی‌اعتنا بود! یادتان باشد در طبیعت همه چیز به هم ربط دارد. چه می‌شود اگر لذت کم‌نظیری که ما از تثلیث کبیر (نخود، لوبیا، کلم) می‌بریم، ناشی از ترسی باشد که در برابر مارهای بوآ احساس می‌کنیم؟ اگر یک وقت محصولات لذیذمان بدون این ترس به نظرمان میوه‌های سفت و بدمزه‌ای مثل برگ ذرت بیاید چه؟»»

Anahita malmir
۱۴۰۲/۱۱/۲۶

حتی اگر این کتاب بهترین کتاب تاریخ بشریت بود حتی اگر مطالب سیاسی کتاب زبانزد هم بود من نمیتونم و و بعید میدونم در آینده هم بتونم با این دست کتاب کنار بیام و از خوندنش یا شنیدنش لذت ببرم. واقعا

- بیشتر

زمان

۸ ساعت و ۴ دقیقه

حجم

۱ گیگابایت, ۸۴٫۶ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۸ ساعت و ۴ دقیقه

حجم

۱ گیگابایت, ۸۴٫۶ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۵۸,۰۰۰
۹۴,۸۰۰
۴۰%
تومان