دانلود و خرید کتاب صوتی سرزمین نابینایان
معرفی کتاب صوتی سرزمین نابینایان
کتاب صوتی سرزمین نابینایان نوشته اچ. دی. ولز است که با ترجمه عبدالحسین شریفیان و صدای یاشار ابراهیمی منتشر شده است. این کتاب روایت داستانهای عجیب است که شنونده را با خود همراه می کند.
درباره کتاب سرزمین نابینایان
این کتاب مجموعهای از داستانهای جذاب و هیجانانگیز است که فضاهای متفاوتی را برای خواننده میسازند. داستانی که نام مجموعه از آن گرفته شده است روایت سرزمین نابینایان درباره یک سرزمین در دورافتادهترین قسمتهای سلسله جبال اکوادور است. این منطقه هیچ ارتباطی با مردم سایر شهرها و روستاهای اطراف ندارند. مردم این شهر از دیکتاتوری و قدرتطلبی حاکمان اسپانیایی به این منطقه فرار کردهاند ولی دچار سرنوشتی عجیب شدهاند.
آنها باگذشت زمان، نابینا شدهاند و هر کودک کوچکی که در این سرزمین به دنیا میآید کور است و توانایی دیدن ندارد. این منطقه از دید همه پنهان است تا اینکه روزی یک کوهنورد پس از گذر از درهها و کوههای سخت و طاقتفرسا به این سرزمین میرسد. او متوجه میشود چشمهای این مردم نمیبیند.
از ویژگیهای خاص این نویسنده فضاسازی متفاوت است، او شنونده را با خود به دنیاهای متفاوتی میبرد و ما را غافلگیر میکند.
خواندن کتاب سرزمین نابینایان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به دنبال داستانهای پر هیجان و عجیب هستید این کتاب را از دست ندهید.
بخشی از کتاب سرزمین نابینایان
هالروید جوان بود، و نخستین بار بود که از یک منطقهٔ گرمسیری دیدار میکرد، زیرا یک راست از انگلستان آمده بود، از جاییکه طبیعت درون حصارها و پرچینها گیر افتاده است، و در حقیقت به تسلیم و رضای خاصی تن در داده است، ولی در اینجا ناگهان به زبونی آدمیزاد پی برده بود.
آنها شش روز تمام از دریا به اینسو آمده و از آبراههای بسیار گذشته بودند، و در این نقطه شمار آدمها همانقدر کم بود که شمار پروانهها، یک روز تمام میگذشت و فقط یک بَلَم کوچک میدیدند، و روزی دیگر فقط یک ایستگاه یا قرارگاه، و دیگر روز کوچکترین اثر یا نشانی از انسان دیده نمیشد. وی اندک اندک به این فکر افتاده بود که انسان واقعآ حیوان نادر و کمیابی است که فقط توانسته است چیرگی ناپایداری بر سرزمین خودش بیابد.
هرچه زمان بیشتر میگذشت او به این نکته بیشتر میاندیشید. از بیراهه در کنار این فرماندهٔ شایان توجه که فرماندهی یک توپ بزرگ را داشت و به او سفارش شده بود از به هدر دادن مهماتش بپرهیزد، خود را به باتِمو رساند. هالروید با تلاش و کوشش فراوان زبان اسپانیایی میآموخت، ولی هنوز هم در مرحله زمان حاضر و اسم ذات گیر افتاده بود، تنها کسی که با کلمات یا عبارات انگلیسی آشنایی داشت، سیاه پوست تونتابی بود که همه را غلط تلفظ و ادا میکرد. یک پرتغالی، به نام داکونها، که زبان فرانسوی میدانست و اما فرانسه او بازبان فرانسوی که هالروید در ساوت پورت آموخته بود تفاوت میکرد، معاون فرمانده بود. روابط این دو تن به یک مشت تعارفات مؤدبانه و اشارات اندکی دربارهٔ آب و هوا محدود شده بود. آب و هوا هم، درست عین باقی چیزهایی که در این دنیای جدید دیده میشد، یعنی اینکه این آب و هوا هیچ جنبه انسانی نداشت، شبها داغ بود و روزها هم داغ، و بخار هوا، حتا باد هم که نوعی بخار بود، بوی سبزی در حال فساد و تباهی میداد، و تمساحها و پرندگان عجیب و غریب، پشههای گوناگون و در اندازههای مختلف، سوسکها و مورچهها، مارها و میمونها، همه و همه شگفت زده شده بودند که انسان در یک چنین محیط یا آتمسفری که در آفتابش هیچ شادی و نشاطی دیده نمیشود، و شبهایش هم هیچ خنکی ندارد، چه میکند. لباس پوشیدن غیرقابل تحمل بود، ولی در آوردن آن یا در حقیقت نپوشیدن آن هم یعنی در خلال روز سوختن و شبها ضیافتگاهی مناسب در اختیار پشههای مالاریا گذاشتن؛ روز هنگام روی عرشه رفتن یعنی در برابر تابش شدید نور خورشید نابینا شدن، و پایین رفتن یعنی به خفقان دچار شدن.
زمان
۶ ساعت و ۸ دقیقه
حجم
۸۴۲٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۶ ساعت و ۸ دقیقه
حجم
۸۴۲٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
ترجمه مشکل داره وکتابی فانتزی است وغیر جذاب
این کتاب مجموعه داستان های کوتاه بسیار خلاقانه ای است که اگر دنبال یک فضای خیلی جدی نیستید حتما لذت خواهید برد. در داستان کوتاه ایده اهمیت زیادی دارد. در این مجموعه داستان ایده ها ناب و خواندنی هستند