دانلود و خرید کتاب صوتی بیرون از مولینگار
معرفی کتاب صوتی بیرون از مولینگار
کتاب صوتی بیرون از مولینگار نوشته جان پاتریک شنلی، نمایشنامهنویس مشهور ایرلندی-آمریکایی است که با صدای گروهی از گویندگان منتشر شده است.
درباره کتاب بیرون از مولینگار
داستان با چهار شخصیت روایت میشود، تونی رایلی(هفتاد و پنج ساله)، آنتونی رایلی، (پسر تونی، چهل و دو ساله)، ایفا مُولدون، (همسایۀ آنها، هفتاد ساله) و رُزمری مُولدون، (دختر ایفا، سی و شش ساله). مسیر داستان از خانه تونی و آنتونی شروع میشود که درباره مرگ یکی از دوستانشان حرف میزنند. کمکم مسیر داستان به یک داستان رمانتیک میرسد.
بیرون از مولینگار در ژانویه ۲۰۱۴ در برادوی بهروی صحنه رفت و متن آن در تابستان همان سال منتشر شد. روزنامۀ نیویورک تایمز این نمایشنامه را بهترین اثر شنلی بعد از شک دانست و متن شاعرانه و رمانتیسیسم لذتبخش آن را ستود. این اثر نامزد بهترین نمایشنامۀ سال ۲۰۱۴ از طرف تونی، مجمع منتقدین تئاتر نیویورک و مجمع منتقدین خارج از نیویورک شد وهمچنین فیلمی از این اثر به کارگردانی نمایشنامهنویس تهیه شد.
خواندن کتاب بیرون از مولینگار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
درباره جان پاتریک شنلی
جان پاتریک شنلی، نمایشنامهنویس و کارگردانِ تئاتر و سینما، در سال ۱۹۵۰ در خانوادهای ایرلندیالاصل در آمریکا به دنیا آمد. او در سال ۱۹۷۷ در رشتۀ تئاتر از دانشگاه نیویورک فارغالتحصیل شد و بعد از آن به گروه تئاتر آنسامبل استودیو پیوست و در سال ۱۹۸۲ یکی از نخستین نمایشنامههای خود، به ماه خوش آمدید، را با این گروه در آف برادوی به روی صحنه برد.
در سال ۲۰۰۴، نمایشنامۀ شک: یک حکایت، بهعنوان بهترین نمایشنامۀ سال، جوایز پولیتزر و تونی را از آن خود کرد و شنلی به جمع بهترین نمایشنامهنویسان معاصر آمریکایی پیوست. این نمایشنامه را محمد منعم (نیلا، ۱۳۸۹) و آزاده شاهمیری (قطره، ۱۳۹۲) به فارسی برگرداندهاند. پیش از آنهم، نمایشنامۀ دیگری از شنلی با نام بیا بریم تو دلِ شب پر ستاره با ترجمۀ بهرنگ رجبی (نیلا، ۱۳۸۸) منتشر شده بود.
بخشی از کتاب بیرون از مولینگار
صحنۀ اول
دسامبر ۲۰۰۸ است. صدای گاو و کبوتر و باد. آشپزخانه و نشیمن کوچک خانهای در یک مزرعۀ گاو و گوسفند در دهکده کیلوکان. تلویزیونی قدیمی روی قفسهای در بالای ظرفشویی قرار دارد. کفپوش کهنهای زمین را پوشانده و یک بخاری زغالی در گوشهای قرار دارد. میزی کوچک، انباشته از ظرفهای کثیف کنار پنجره است. مبلِ یکنفرۀ چرمنمایی نیز که دل و رودهاش بیرون زده در فضای زیرِ پلهها است. صدای باز و بستهشدن دری (درِ یک) از بیرون به گوش میرسد. سپس در دیگری (درِ دو) که به آشپزخانه راه دارد باز شده و تونی رایلی، پیرمردِ ایرلندی بدعُنقی با کت و شلوار مشکی رنگ و رو رفته و کلاه ماهیگیری وارد میشود و به دنبال او، پسرش آنتونی رایلی. تونی هفتاد و پنج ساله بهنظر میآید و نگاه زیرکانهای دارد. آنتونی چهل و دو ساله است و چشمان آدمی رؤیاپرداز را دارد.
آنتونی: خدایا، عجب صحنهای! دلم گرفته؛ شده مثل یه تکه سنگ. تمامِ بدنم اینطوری شده.
تونی: چرا اون کارو کردی؟ نه، واقعاً میخوام بدونم!
آنتونی: نصف بدنم، از شونه تا پایین داره تکهپاره میشه. خب آدم ناراحت میشه دیگه.
تونی: بهخاطر تو نبود الآن خلاص شده بودیم.
آنتونی: خلاص از چی؟
تونی: فکر میکنی چی؟ وظیفهمون! وظیفۀ اجتماعیمون!
آنتونی: وظیفهمون؟ چه وظیفهای؟
تونی: فقط یه کلام میگفتی شب بخیر، و میبخشین زحمت دادیم، همین! اما نه، آقا حتماً باید میگفتن که «تشریف بیارین منزل ما.»
آنتونی: اینقدر چُسدماغی بابا؟
تونی: مزاحم نمیخوام.
آنتونی: جدی نمیگی.
زمان
۱ ساعت و ۴۲ دقیقه
حجم
۱۲۷٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱ ساعت و ۴۲ دقیقه
حجم
۱۲۷٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
خیلی دوسش داشتم. اجرا هم عالی بود
گوینده عالی کتاب مسخره دوتا خانواده در سال ۲۰۰۸ که تو دوتا مزرعه زندگی میکنن و هردو از هم بیزارن