دانلود و خرید کتاب دختر فرانسوی لکسی الیوت ترجمه سارا پیرعلی
تصویر جلد کتاب دختر فرانسوی

کتاب دختر فرانسوی

نویسنده:لکسی الیوت
انتشارات:نشر البرز
امتیاز:
۲.۷از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دختر فرانسوی

کتاب دختر فرانسوی داستانی جنایی از لکسی الیوت با ترجمه سارا پیرعلی است. این داستان درباره جنایتی است که سال‌ها پیش اتفاق افتاده است؛ دختری که ده سال پیش ناپدید شده است و حالا جسدش را پیدا کرده‌اند. 

داستانی که به سرعت توانست جایگاهش را در میان کتاب‌های جنایی باز کند و هم‌ردیف کتاب‌هایی مانند دختری در قطار قرار بگیرد.

درباره کتاب دختر فرانسوی

دختر فرانسوی داستانی جذاب است که از یک جنایت قدیمی پرده‌برداری می‌کند و پرونده‌ای را باز می‌کند که مدت‌ها است فراموش شده است.

داستان درباره شش دانشجوی آکسفورد است. آن‌ها که رابطه‌ای صمیمانه و بعضی‌هایشان رابطه‌ای عاشقانه دارند، برای گذراندن تعطیلات به یک مزرعه فرانسوی می‌روند و هفته خوبی دارند. آن‌ها آنجا با دختری به نام سورین آشنا می‌شود که خودش را خانم خانه بغلی معرفی می‌کند. دختری که کمترین رابطه دوستانه‌ای با این جمع دوستانه برقرار نمی‌کند و حتی بچه‌ها معتقدند که بعد از آشنایی با او اتفاقات بدی برایشان رخ داده است. زیبایی سورین باعث می‌شود تا دعواهایی در این گروه دربگیرد و رابطه صمیمانه بچه‌ها را باهم تحت تاثیر قرار می‌دهد. سورین ناگهان ناپدید می‌شود و همه بعد از مدتی خاطرات را به دست فراموشی می‌سپارند و به زندگی عادی خود برمی‌گردند.

حالا ده سالی از آن هفته گذشته است. تلاش همه آن‌ها برای اینکه آن خاطرات و ماجرای ناپدید شدن آن دختر را فراموش کنند، نتیجه داده است و همه زندگی عادی خود را از سر گرفته‌اند. اما زندگی کیت با یک تماس تلفنی دوباره بهم می‌ریزد. بدن سرد سورین را در یک چاه در پشت مزرعه پیدا کردند و پرونده او دوباره باز شده است. 

چه کسی پشت همه این ماجراها است؟ این همان سوالی است که کارآگاهان از خودشان می‌پرسند و برای اینکار بازجویی را آغاز می‌کنند. بدگمانی‌ها به کیت زیاد است و زندگی او، از همه‌نظر بهم ریخته است...

کتاب دختر فرانسوی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دختر فرانسوی یک رمان عالی برای تمام دوست‌داران کتاب‌های جنایی و یک انتخاب خوب برای علاقه‌مندان به ادبیات داستانی است.

درباره لکسی الیوت

لکسی الیوت در اسکاتلند متولد شد. برای تحصیل به آکسفورد رفت و در رشته فیزیک نظری، تا مقطع دکترا تحصیل کرد. در حال حاضر لکسی الیوت به همراه همسر و دو پسرش زندگی می‌کند و به عنوان یک مدیر مالی فعالیت می‌کند.

بخشی از کتاب دختر فرانسوی

به عقب که نگاه می‌کنم برایم جالب است که خودش هم می‌دانست از او خوشم نمی‌آید، اما اهمیتی نمی‌داد. از آن مدل آدم‌های خوددار بود، آن هم در سن حساس نوزده. خب... کمی غیرطبیعی بود، شاید هم خیلی فرانسوی‌مآب.

تام است که به من زنگ زده است. شاید می‌خواهد خبری را برساند. یادم نمی‌آید آخرین‌بار کی به من زنگ زده است. البته معنی‌اش این نیست که با من هیچ تماسی نمی‌گیرد؛ اتفاقاً برعکس بیشتر دوست‌های مذکرم او در ایمیل‌زدن بسیار مهارت دارد، اما انگار همیشه این در ذهنم هست که او فقط برای دادن خبرهای خوشحال‌کننده تلفنی تماس می‌گیرد، مثل دعوت‌کردن به مهمانی یا عروسی، عروسی خودش. هرچه باشد او سال‌هاست با جنا نامزد است.

اما او چیز دیگری می‌خواهد بگوید.

«کِیت، اون تابستون رو یادته؟»

هفت سال زندگی در باستون ذره‌ای هم لهجه‌اش را تغییر نداده است. هنوز هم لهجه‌اش بی‌بروبرگرد همان نتیجه تحصیل در بهترین مدرسه انگلیسی است که فقط با پول می‌توانستی واردش شوی. تصویری از او به ذهنم می‌آید، مثل دو تابستان پیش که او را دیده بودم؛ چشم‌های آبی‌اش در آن پوست برنزه‌اش خودنمایی می‌کردند با کک‌ومک‌های روی بینی قوس‌دارش، با موهای تیره ژولیده‌اش که آن‌قدر بلند بود می‌شد فِرَش کرد. اما حالا نمی‌تواند بعد از زمستانی سخت در نیوانگلند شبیه آن‌موقع‌ها باشد. تصویرش در ذهنم دست‌نخورده مانده است.

خوب می‌دانم منظورش کدام تابستان است، همان تابستان بعد از تمام شدن دانشگاه، وقتی هر شش نفرمان در خانه‌ای روستایی در فرانسه یک هفته عاشقانه را سپری کردیم، شاید هم کمی یا بخش‌هایی از آن عاشقانه بود. به‌یادآوردنش آن هم دقیق و باجزئیات کار سختی است، چون سِب و من، نامزد آن روزهایم، کمی بعد از آن از هم جدا شدیم.

من با لحنی شوخ می‌گویم: «مال دهه شصت نیست؟ اگه یادت باشه تو هنوز به‌دنیا نیومده بودی.»

به شوخی‌ام اهمیت نمی‌دهد.

«اون دختر، خونه بغلی...»

«سِوِرین؟»

دیگر لحنم شوخ نیست. و دیگر هم منتظر دعوت‌شدن به مهمانی نیستم. چشم‌هایم را می‌بندم و منتظر چیزی هستم که فکر می‌کنم خودم هم می‌دانم چیست. خاطره‌ای بی‌دعوت و ناخواسته در ذهنم شناور می‌شود. سورین، همان دختر لاغر و زبروزرنگ در لباس شنای مشکی، که با آن موهای قهوه‌ای فندقی نرمش، زیر نور خورشید همیشه یک‌وری می‌ایستاد تا اگر از چیزی خوشش نیامد خرامان‌خرامان راهش را بگیرد و برود. همان دختری که خودش را بانوی خانه بغلی معرفی می‌کرد، آن هم بی‌هیچ ردی از لبخند که مبادا زیبایی بیش‌ازاندازه‌اش را کم کند. همان که بعد از رفتن هر شش نفر ما به لندن، بی‌هیچ اثری ناپدید شد.

تام مکثی می‌کند.

«آره سورین.»

آن سکوت کوتاه، پشت‌خط، فضای سنگینی به‌وجود می‌آورد.

«پیداش کردن. جنازه‌ش رو.»

zoha
۱۴۰۰/۰۷/۱۱

فوق‌العاده کتاب ضعیفی بود. به نظر من قاتل هم در آخر مشخص نمیشه. نه انگیزه نه نحوه‌ی قتل. نمیدونم این ضعف کتاب هست یا سانسورهای ترجمه. چقدر خوشحالم که این کتاب رو نخریدم و از کتابخونه‌ی بی‌نهایت خوندم و چقدر

- بیشتر
zohreh
۱۴۰۳/۰۹/۰۶

۱۷۹. اگر دنبال کتابی برای پر کردن وقتتان هستید خوبه اما اگر یک جنایی خوب میخواید سمتش نیاید. ۶ دانشجوی آکسفورد شامل ۳ پسر و ۳ دختر برای گذراندن تعطیلات تابستانی به ویلای یکی از پسرها به اسم تئو در فرانسه میرن. در

- بیشتر
shery
۱۴۰۰/۰۹/۱۹

اولین کتابی بود که از این نویسنده می خوندم ، داستان و موضوع جالبی داشت و خسته کننده نبود.

narin
۱۴۰۰/۰۱/۲۵

هنوز کتابو نخوندم ولی خلاصه اش جوریه که انگار از روی فیلم pretty little liars نوشته شده و فقط اسم شخصیت ها عوض شده اگه کسی خونده لطفا بگه آیا از رو فیلم نوشته شده یا فقط شبیهن و دوتا چیز

- بیشتر
کاربر ۲۰۴۴۱۰۳
۱۴۰۰/۱۰/۲۸

نویسنده کتاب می تونست یکم بهتر بنویسه و هتا اگر از روی یک فیلم خارجی نوشته شده بود هم می تونست فقط در بعضی از چیز ها از آن استفاده کند نه که بیاید فقط اسم شخصیت های آن فیلم

- بیشتر
لارا در دنیایی زندگی می‌کند که شادی برایش همین نزدیکی‌هاست؛ مثل آرمان دوست‌داشتنی بابانوئل و فرشتهٔ بالدار. اما باید این قدرت را داشته باشی که بدانی این حس ماندنی نیست. من با شک و بدگمانی بزرگ شده‌ام.
zohreh
باز هم مثل همیشه در دسترس‌ام و این ناامیدکننده است.
n re
فکر می‌کنم مهم‌ترین اصل در آداب معاشرت این باشد که حتی وقتی داری از هم می‌پاشی هم چهارچوبی برای خودت داشته باشی و محکم به آن بچسبی.
zohreh
بچه که بودم مادرم همیشه می‌گفت بعد از یک خواب راحت همه‌چیز بهتر می‌شود، اما من به پدرم رفته بودم؛ او هم هرگز کورکورانه مثبت‌اندیش نبود. حالا با اینکه از شب تا صبح خوابیده‌ام، هنوز برای یک قتل زیرنظرم و زندگی احساسی‌ام هم هیچ پیشرفت و تغییری نکرده است.
zohreh
حس می‌کنم تماسی فیزیکی یا رشته‌ای هست که ما را به‌هم وصل کرده؛ همه‌مان به‌هم گره خورده‌ایم، اما هنوز در ذهنمان همه تنهاییم!
zohreh
اگر قرار باشد واقعیت به‌زور خودش را تحمیل کند ترجیح می‌دهم تا گردن در حباب‌های صابون لذت‌بخش فرو رفته باشم.
zohreh
دروغ‌گفتن با تمرین راحت‌تر می‌شود، اما حس گناه‌کاری‌اش همچنان به قوّت خود باقی می‌ماند.
zohreh
هیچ‌چیز درست نمی‌شود یا دست‌کم برای همه درست نمی‌شود. چگونه توانستم فراموش کنم که خوشحالی دائمی وجود ندارد؟
zohreh
او بیش‌ازاندازه خواستنی است. خیلی سخت است که وقتی نگاهش می‌کنی بدانی که این نگاه ابدی نیست، تمام‌شدنی است.
zohreh

حجم

۳۱۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۳۱۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
تومان