دانلود و خرید کتاب دختر خاموش هانس روسنفلد ترجمه فرنوش جزینی
تصویر جلد کتاب دختر خاموش

کتاب دختر خاموش

انتشارات:نشر البرز
امتیاز:
۳.۳از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دختر خاموش

کتاب دختر خاموش؛ داستان دیگری از سباستین برگمن اثری از مایکل هورث و هانس روسنفلد است که با ترجمه فرنوش جزینی می‌خوانید. این داستان درباره قتلی است که خانوده‌ای را به طرز بی‌رحمانه از بین می‌برد. تنها شاهد ماجرا از ترس جانش گریخته است و حالا باید او را پیدا کرد تا بتوان راز این قتل را فاش کرد.

درباره کتاب دختر خاموش

دختر خاموش، داستان قتلی است که ناگهان اتفاق می‌افتد و سباستین برگمن، روانشناس و تحلیل‌گر پیشرو جنایی، را دوباره درگیر پرونده‌ای جدید می‌کند. 

قتل در سوئد اتفاق می‌افتد. خانواده‌ای جوان که دو فرزند دارند، همگی، در روز روشن، با شلیک گلوله در خانه‌شان به قتل می‌رسند و قاتل هم فراری می‌شود. تنها شاهدی که می‌تواند راز این معما را حل کند، دختر جوانی است که او هم از ترس جانش فراری شده. حالا که سباستین برگمن به دنبال او است تا بلکه بتواند پرونده را از بن‌بستی که در آن گرفتار شده است، نجات دهد، حقیقت هولناک دیگری را هم متوجه می‌شود؛ قاتل نیز به دنبال دختر جوان است تا ردپای خود را از همه جا پاک کند...

کتاب دختر خاموش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از داستان‌های جنایی و ماجراهای پر رمز و راز پلیسی لذت می‌برید، خواندن کتاب دختر خاموش این لذت را به شما هدیه می‌کند. 

درباره مایکل هورث

مایکل هورث، فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده است. او یکی از افرادی است که با هنینگ مایکل، نویسنده جنایی‌نویس اهل سوئد همکاری می‌کند و در میان کارهایش، چندین فیلمنامه از مجموعه تلویزیونی والاندر به چشم می‌خورد.

درباره هانس روسنفلد

هانس روسنفلد، تولیدکننده برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی و فیلمنامه‌نویس اهل سوئد است. او خالق آثاری مانند پل و همینطور مارسلا است، برنامه‌ای که در بیش از ۱۷۰ کشور پخش شد.

بخشی از کتاب دختر خاموش

آنا اریکسون، بیرون آپارتمان زردِ رنگ‌پریده در خودرو منتظر نشسته بود.

وانیا، دیر کرده بود، چیزی که اصلاً سابقه نداشت. آنا با خودش فکر می‌کرد این کار وانیا به سبب مشکل‌هایی است که این چند ماه اخیر دخترش با او بر سر یک سلسله مسائل پیدا کرده بود.

بدتر از همه این بود که وانیا دیگر اسم او را صدا نمی‌کرد.

آنا با این قضیه کنار آمده بود. خیلی خوب درک کرده بود که چرا، و وقتی عمیق به آن می‌اندیشید احساس می‌کرد که حقش بوده. و اگر بخواهیم صادق باشیم، آن‌دو هرگز آن ارتباط مادر/دختری را نداشتند که ساعت‌ها پای تلفن بنشینند و با هم گپ بزنند.

اما در مورد والدمار... این فاصله‌ای که وانیا از او گرفته بود، برای وی بسیار دردناک و تحمل‌ناپذیر بود و حتی از بیماری سرطانی که با آن دست‌وپنجه نرم می‌کرد نیز سخت‌تر بود. او نمی‌توانست در مورد دخترش و حقیقتی که از او پنهان کرده بودند، حرفی نزند. آنان باید روش خود را به‌طور کامل تغییر و همه‌چیز را به شکل دیگری انجام می‌دادند. والدمار، مرگ را فریب داده و برآن غلبه کرده و تنها دریافته بود که زندگی سرتاسر اندوه و پشیمانی است. البته، آنا نیز کل وضعیت را دشوار می‌یافت، بااین‌حال کنار آمدن با این وضعیت پیش آمده برای او اندکی راحت‌تر بود. آنا همیشه از همسرش قوی‌تر بود.

والدمار اکنون بیش از یک ماه می‌شد که از بیمارستان مرخص شده بود اما آنا نتوانسته بود جلوی او را بگیرد که از آپارتمان خارج نشود. به‌نظر می‌رسید که بدنش با کلیه جدید سازگاری کامل پیدا کرده و به آن جواب داده بود، اما والدمار نتوانسته بود دنیای جدیدش را بپذیرد. دنیای بدون وانیا. او به‌سادگی همه‌چیز را پس می‌زد و کمک هیچ‌کسی را قبول نمی‌کرد.

والدمار با وجود کاری که کرده بود، اما شماری ازهمکاران همچنان با او در تماس بودند. تعداد این دوستانی که سراغش را می‌گرفتند روز به روز کمتر و کمتر می‌شد.

حتی تحقیق‌های جاری پلیس به‌نظر نمی‌رسید در این روزها برای والدمار فرقی بکند و آزارش نمی‌داد. اتهام‌های مربوط به فرار از مالیات و کلاهبرداری، خیلی جدی بود، اما در مقایسه با مشکلی که در ارتباط با وانیا بود و وضعیت تازه‌ای که وانیا را در آن قرار داده بود، اهمیت بسیار کمی داشت.

وانیا با نهایت خشم به پدرش پریده بود. خیلی وحشتناک بود. فریادها، دادوبیدادها و اشک‌ها. هیچ‌یک از آنان تاکنون وانیا را این‌گونه ندیده بودند.

بی‌اندازه عصبانی بود.

فوق العاده آسیب دیده بود.

واکنش وانیا یک چیز بود: «اونا چطور تونستن این کارو با من بکنن؟ کدوم پدر و مادری پیدا می‌شه که چنین کاری درحق فرزندش بکنه؟ به‌خاطر خدا، اینا دیگه چه‌جور آدمایی هستن!»

آنا درک می‌کرد. او کاملاً می‌توانست خود را جای وانیا بگذارد. پرسش‌های دخترش توجیه‌پذیر و قابل درک بودند. پاسخ این پرسش ها چیزهایی بودند که آنا اصلاً آنها را دوست نداشت.

وی از آن دسته مادرانی بود که چنین کارهایی از او برمی‌آمد.

بارها وسط بدترین دعواها، آنا نزدیک بود بگوید: «می‌خوای بدونی پدرت کیه؟ می‌خوای واقعاً بدونی؟»

اما زبانش را گاز می‌گرفت و حاضر به گفتن آن به وانیا نبود و اصرار داشت که این موضوع بی‌ربط است.

نه به این دلیل که قصد داشت از سباستین برگمن محافظت کند؛ او دقیقاً آن چیزی را می‌توانست ببیند که سباستین می‌خواست. سباستین تلاش می‌کرد به هر ترتیبی که شده، راهی برای خود به دل وانیا باز کند و حقی را که برای مدت‌های زیادی نداشته است، طلب کند. مانند کسی که کارش وصول‌طلب دیگران است و هیچ حقی برای خودش در این میان ندارد شده بود..

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۹/۰۴

🔺 کتاب دختر خاموش تعلیق، ترس، دلهره، معما، این‌ها عناصری است که یک تریلر خوب را می‌سازد. داستان‌هایی که نفس را در سینه‌ی خواننده حبس می‌کنند و خواننده انگارنه‌انگار که کتاب می‌خواند بلکه صحنه‌ها مانند یک فیلم سینمایی از جلوی چشمش

- بیشتر
zohreh
۱۴۰۱/۰۹/۲۱

۹۳. مطمئنم مترجم تمام تلاشش برای انجام کارش به نحو احسن کرده اما متاسفانه ترجمه انقدری روان و جذاب نبود که بتونه خواننده رو با خودش همراه کنه.به رغم اینکه از داستانی کتاب تقریبا جدید بود و خیلی جذاب پیش میرفت. خط

- بیشتر
معصوم
۱۴۰۰/۰۷/۲۲

داستان جنایت هولناکِ قتل یک خانواده که به نظر میرسه بدون هیچ شاهد و ردپایی باشه ، تیم ریکسمورد به کمک پلیس میاد که ابعاد ماجرا و بررسی کنه و هرچه که پیش میره ابعاد تازه ای از ماجرا باز

- بیشتر
بهنوش
۱۴۰۱/۰۴/۱۹

داستان پراکنده بود هیچگونه انسجامی نداشت شخصیتها خیلی زیاد بودن و یهو رها میشدن ،خیلی بد بود ارزش نداره

nazanin M
۱۴۰۳/۰۴/۱۳

داستان در ابتدا و نقطه ی اوجش هیجان بسیاری داشت و نویسنده خوب پیش رفته اما یک سوم پایانی حوصله سر بر کسل کننده و انگیزه قتل مسخره بود :(

faezeh.k
۱۴۰۰/۰۸/۰۷

داستان سرگرم کننده ای بود. فقط اگر کتاب رو مو به مو میخوندی میشد به نحوی قاتل رو حدس زد.

آناگُل
۱۴۰۰/۰۸/۰۴

کتاب از طاقچه بی نهایت مطالعه شد. نکته اول: از چندتا سوتی که در متن داستان بود بگذریم در کل قلم نویسنده خوب بود البته فقط در رابطه با صحنه های مربوط به پلیس ها و عملکردشان. بخش هایی که مربوط به

- بیشتر
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
۱۴۰۳/۰۶/۱۸

هرآنچه از یک کتاب معمایی پلیسی انتظار میره تو این داستان وجود داره،ترس ودلهره وهیجان در تمام مدت همراهتون هست هروقت فکر میکنید دارید به نتیجه میرسید دوباره غافلگیرتون میکنه،نویسنده بصورت ماهرانه ای بعداز یک آرامش نسبی شمارو به اوج

- بیشتر
بهار
۱۴۰۳/۰۴/۱۷

بسیار هیجان انگیر و دلهره آور تا الان دوبار خودم خوندم و خواهرم صوتیشو گوش داده

fada
۱۴۰۲/۰۷/۰۸

کتاب خوبی بود.

اگر گم شدید، باید دقیقاً در جایی که هستید بمانید
آلیس در سرزمین نجایب
اصلاً خجالت ندارد که نتوانید کاری را تمام و کمال، خودتان بشخصه انجام دهید
zohreh
احساس دست خودِ آدم نیست؛ آنان می‌توانستند غیرمنطقی باشند
zohreh
آدم‌ها می‌آمدند و می‌رفتند؛ هیچ‌کس برای مدت طولانی نمی‌ماند. همه به نوعی دور ریختنی بودند. جدای از او.
zohreh
درحال‌حاضر، بدون حضور او، مانند قایقی سوراخ‌شده‌بودند که، در عین حال، فرصتی برای ترمیم آن نداشتند. و این حس خوبی نبود.
zohreh
معدود افرادی هستند که می‌توانند در موقعیتی که او در آن قرار گرفته بود دوام آورند و با آن کنار بیایند.
zohreh
آدم نمی‌تونه با کل دنیا در بیفته. دیگه نمی‌تونم.»
n re
زندگی سرتاسر اندوه و پشیمانی است.
n re
اغلب افراد، در موقعیت‌های به‌شدت حساس، به آرامش دست پیدا می‌کنند.
zohreh
یک ثانیه همه‌چیز کاملاً عادی بود و ثانیه‌ای بعد همه‌چیز داغون و متلاشی شد. خیلی سخت بود که فکر کنی تا آخر عمرت به‌جز درد و غصه هیچی دیگه نمی‌تونی حس کنی.
zohreh
معمولاً رویدادهای تصادفی، رویدادهایی بسیار نادر هستند.
zohreh
«این اصلاً درست نیست. چهار نفر به طرز دلخراشی کشته شدن. دوتا بچه. شاید تأثیر این‌که مردم به‌خاطر این قضیه اون ناحیه رو برای زندگی انتخاب نکنن، نباید در حال حاضر توی اولویت ما باشه، تو خودت این‌جوری فکر نمی‌کنی؟»
mahzooni
با خودش فکر می‌کرد، زندگی اصلاً عادلانه نبود. به هیچ‌وجه؛ او این را به‌تازگی آموخته بود. کسانی که نگران و محتاط بودند رنج می‌بردند. بچه‌هایی که به‌راستی شایستگی آن را نداشتند محکوم به مرگ بودند. زندگی عادلانه نبود، اما شما کاری را می‌کنید که مجبورید بکنید. رسم روزگار این بود.
zohreh
«نمی‌خوام دیگه با تو هم بجنگم. آدم نمی‌تونه با کل دنیا در بیفته. دیگه نمی‌تونم.»
zohreh
اتفاق‌های زیادی باید در کنار هم قرار بگیرند تا شواهد حقیقی را تشکیل دهد. تا چیزی احتمالی به یک ممکن تبدیل گردد.
zohreh
انگار به دو موجود کاملاً مجزا تبدیل شده بود. یکی در دنیای درونی که خودش برای خود ساخته و پرداخته بود و دیگری در دنیای بیرونی و حقیقی.
n re
«الکل به تو فکر جدیدی نمی‌ده، اون خیلی راحت به تو اجازه می‌ده که هرچی توی اون کَلَته به زبون بیاری، چیزایی که در زمان‌های عادی و زمان هشیاری کامل از گفتنش اجتناب می‌کنی و دهنتو می‌بندی. تو زندگی اونا رو تهدید کردی.»
مهسا
معمولاً رویدادهای تصادفی، رویدادهایی بسیار نادر هستند. اتفاق‌های زیادی باید در کنار هم قرار بگیرند تا شواهد حقیقی را تشکیل دهد. تا چیزی احتمالی به یک ممکن تبدیل گردد.
n re
بی‌اندازه خسته و فرسوده بود، اما نمی‌توانست رهایش کند. هرگز. ترجیح می‌داد با او بمیرد تا آنکه بخواهد رهایش کند و تسلیم شود.
zohreh
خیلی زمان‌ها پیش می‌آید که دلمان می‌خواهد اختیار رشته‌ای امور را به دست بگیریم و خودمان برای خودمان تصمیم‌گیری کنیم، اما گاهی وقت‌ها هم خوب است که رشته‌ای تصمیم‌ها را افراد دیگری بگیرند، این‌گونه می‌توانیم به‌راحتی عقب بنشینیم و بگوییم که ما انتخاب نکرده‌ایم. این روشِ خیلی راحت تری است، بخصوص در وضعیتی که در آن، دو انتخاب پیش‌روی ما قرار گرفته باشد که هردو پذیرفتنی باشند. یا نپذیرفتنی.
zohreh

حجم

۴۸۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۸۶ صفحه

حجم

۴۸۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۸۶ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان