کتاب دختر خاموش
معرفی کتاب دختر خاموش
کتاب دختر خاموش؛ داستان دیگری از سباستین برگمن اثری از مایکل هورث و هانس روسنفلد است که با ترجمه فرنوش جزینی میخوانید. این داستان درباره قتلی است که خانودهای را به طرز بیرحمانه از بین میبرد. تنها شاهد ماجرا از ترس جانش گریخته است و حالا باید او را پیدا کرد تا بتوان راز این قتل را فاش کرد.
درباره کتاب دختر خاموش
دختر خاموش، داستان قتلی است که ناگهان اتفاق میافتد و سباستین برگمن، روانشناس و تحلیلگر پیشرو جنایی، را دوباره درگیر پروندهای جدید میکند.
قتل در سوئد اتفاق میافتد. خانوادهای جوان که دو فرزند دارند، همگی، در روز روشن، با شلیک گلوله در خانهشان به قتل میرسند و قاتل هم فراری میشود. تنها شاهدی که میتواند راز این معما را حل کند، دختر جوانی است که او هم از ترس جانش فراری شده. حالا که سباستین برگمن به دنبال او است تا بلکه بتواند پرونده را از بنبستی که در آن گرفتار شده است، نجات دهد، حقیقت هولناک دیگری را هم متوجه میشود؛ قاتل نیز به دنبال دختر جوان است تا ردپای خود را از همه جا پاک کند...
کتاب دختر خاموش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از داستانهای جنایی و ماجراهای پر رمز و راز پلیسی لذت میبرید، خواندن کتاب دختر خاموش این لذت را به شما هدیه میکند.
درباره مایکل هورث
مایکل هورث، فیلمنامهنویس و تهیهکننده است. او یکی از افرادی است که با هنینگ مایکل، نویسنده جنایینویس اهل سوئد همکاری میکند و در میان کارهایش، چندین فیلمنامه از مجموعه تلویزیونی والاندر به چشم میخورد.
درباره هانس روسنفلد
هانس روسنفلد، تولیدکننده برنامههای رادیویی و تلویزیونی و فیلمنامهنویس اهل سوئد است. او خالق آثاری مانند پل و همینطور مارسلا است، برنامهای که در بیش از ۱۷۰ کشور پخش شد.
بخشی از کتاب دختر خاموش
آنا اریکسون، بیرون آپارتمان زردِ رنگپریده در خودرو منتظر نشسته بود.
وانیا، دیر کرده بود، چیزی که اصلاً سابقه نداشت. آنا با خودش فکر میکرد این کار وانیا به سبب مشکلهایی است که این چند ماه اخیر دخترش با او بر سر یک سلسله مسائل پیدا کرده بود.
بدتر از همه این بود که وانیا دیگر اسم او را صدا نمیکرد.
آنا با این قضیه کنار آمده بود. خیلی خوب درک کرده بود که چرا، و وقتی عمیق به آن میاندیشید احساس میکرد که حقش بوده. و اگر بخواهیم صادق باشیم، آندو هرگز آن ارتباط مادر/دختری را نداشتند که ساعتها پای تلفن بنشینند و با هم گپ بزنند.
اما در مورد والدمار... این فاصلهای که وانیا از او گرفته بود، برای وی بسیار دردناک و تحملناپذیر بود و حتی از بیماری سرطانی که با آن دستوپنجه نرم میکرد نیز سختتر بود. او نمیتوانست در مورد دخترش و حقیقتی که از او پنهان کرده بودند، حرفی نزند. آنان باید روش خود را بهطور کامل تغییر و همهچیز را به شکل دیگری انجام میدادند. والدمار، مرگ را فریب داده و برآن غلبه کرده و تنها دریافته بود که زندگی سرتاسر اندوه و پشیمانی است. البته، آنا نیز کل وضعیت را دشوار مییافت، بااینحال کنار آمدن با این وضعیت پیش آمده برای او اندکی راحتتر بود. آنا همیشه از همسرش قویتر بود.
والدمار اکنون بیش از یک ماه میشد که از بیمارستان مرخص شده بود اما آنا نتوانسته بود جلوی او را بگیرد که از آپارتمان خارج نشود. بهنظر میرسید که بدنش با کلیه جدید سازگاری کامل پیدا کرده و به آن جواب داده بود، اما والدمار نتوانسته بود دنیای جدیدش را بپذیرد. دنیای بدون وانیا. او بهسادگی همهچیز را پس میزد و کمک هیچکسی را قبول نمیکرد.
والدمار با وجود کاری که کرده بود، اما شماری ازهمکاران همچنان با او در تماس بودند. تعداد این دوستانی که سراغش را میگرفتند روز به روز کمتر و کمتر میشد.
حتی تحقیقهای جاری پلیس بهنظر نمیرسید در این روزها برای والدمار فرقی بکند و آزارش نمیداد. اتهامهای مربوط به فرار از مالیات و کلاهبرداری، خیلی جدی بود، اما در مقایسه با مشکلی که در ارتباط با وانیا بود و وضعیت تازهای که وانیا را در آن قرار داده بود، اهمیت بسیار کمی داشت.
وانیا با نهایت خشم به پدرش پریده بود. خیلی وحشتناک بود. فریادها، دادوبیدادها و اشکها. هیچیک از آنان تاکنون وانیا را اینگونه ندیده بودند.
بیاندازه عصبانی بود.
فوق العاده آسیب دیده بود.
واکنش وانیا یک چیز بود: «اونا چطور تونستن این کارو با من بکنن؟ کدوم پدر و مادری پیدا میشه که چنین کاری درحق فرزندش بکنه؟ بهخاطر خدا، اینا دیگه چهجور آدمایی هستن!»
آنا درک میکرد. او کاملاً میتوانست خود را جای وانیا بگذارد. پرسشهای دخترش توجیهپذیر و قابل درک بودند. پاسخ این پرسش ها چیزهایی بودند که آنا اصلاً آنها را دوست نداشت.
وی از آن دسته مادرانی بود که چنین کارهایی از او برمیآمد.
بارها وسط بدترین دعواها، آنا نزدیک بود بگوید: «میخوای بدونی پدرت کیه؟ میخوای واقعاً بدونی؟»
اما زبانش را گاز میگرفت و حاضر به گفتن آن به وانیا نبود و اصرار داشت که این موضوع بیربط است.
نه به این دلیل که قصد داشت از سباستین برگمن محافظت کند؛ او دقیقاً آن چیزی را میتوانست ببیند که سباستین میخواست. سباستین تلاش میکرد به هر ترتیبی که شده، راهی برای خود به دل وانیا باز کند و حقی را که برای مدتهای زیادی نداشته است، طلب کند. مانند کسی که کارش وصولطلب دیگران است و هیچ حقی برای خودش در این میان ندارد شده بود..
حجم
۴۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۸۶ صفحه
حجم
۴۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۸۶ صفحه
نظرات کاربران
🔺 کتاب دختر خاموش تعلیق، ترس، دلهره، معما، اینها عناصری است که یک تریلر خوب را میسازد. داستانهایی که نفس را در سینهی خواننده حبس میکنند و خواننده انگارنهانگار که کتاب میخواند بلکه صحنهها مانند یک فیلم سینمایی از جلوی چشمش
۹۳. مطمئنم مترجم تمام تلاشش برای انجام کارش به نحو احسن کرده اما متاسفانه ترجمه انقدری روان و جذاب نبود که بتونه خواننده رو با خودش همراه کنه.به رغم اینکه از داستانی کتاب تقریبا جدید بود و خیلی جذاب پیش میرفت. خط
داستان جنایت هولناکِ قتل یک خانواده که به نظر میرسه بدون هیچ شاهد و ردپایی باشه ، تیم ریکسمورد به کمک پلیس میاد که ابعاد ماجرا و بررسی کنه و هرچه که پیش میره ابعاد تازه ای از ماجرا باز
داستان پراکنده بود هیچگونه انسجامی نداشت شخصیتها خیلی زیاد بودن و یهو رها میشدن ،خیلی بد بود ارزش نداره
داستان در ابتدا و نقطه ی اوجش هیجان بسیاری داشت و نویسنده خوب پیش رفته اما یک سوم پایانی حوصله سر بر کسل کننده و انگیزه قتل مسخره بود :(
داستان سرگرم کننده ای بود. فقط اگر کتاب رو مو به مو میخوندی میشد به نحوی قاتل رو حدس زد.
کتاب از طاقچه بی نهایت مطالعه شد. نکته اول: از چندتا سوتی که در متن داستان بود بگذریم در کل قلم نویسنده خوب بود البته فقط در رابطه با صحنه های مربوط به پلیس ها و عملکردشان. بخش هایی که مربوط به
یک داستان فوقالعاده با ترجمه بد، با این وجود خوندنش لذتبخش بود
هرآنچه از یک کتاب معمایی پلیسی انتظار میره تو این داستان وجود داره،ترس ودلهره وهیجان در تمام مدت همراهتون هست هروقت فکر میکنید دارید به نتیجه میرسید دوباره غافلگیرتون میکنه،نویسنده بصورت ماهرانه ای بعداز یک آرامش نسبی شمارو به اوج
بسیار هیجان انگیر و دلهره آور تا الان دوبار خودم خوندم و خواهرم صوتیشو گوش داده