کتاب تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران
معرفی کتاب تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران
کتاب تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران نوشته عبدالرحمان مجاهد نقی است. این کتاب مجموعه مصاحبه نویسنده با ابوتراب خسروی است. ابوتراب خسروی متولد ۱۳۳۵ یکی از داستاننویسان مشهور معاصر ایران است. او برنده هفتمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد است.
این کتاب مصاحبهای کامل و جامع با ابوتراب خسروی است که نهتنها مسیر زندگی ادبی او را مشخص میکند، بلکه اطلاعات کاملی درباره دورههای تاریخی داستاننویسی معاصر ایران در اختیار مخاطب قرار میدهد.
خواندن کتاب تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران
از پدر و از خانوادهی پدری بگویید.
یکی از اجداد ما نامش ابوالدورگه بود. منظور از این اسمگذاری آن بود که نشان دهد از آمیختگی خانوادهی ترک با خانوادهی فارس این وصلت انجام گرفته است. خانوادهی پدری من خانوادهای خردهمالک از سروستان هستند. پدرِ پدر من در جوانی به بیماری ذاتالریه مبتلا شد و درگذشت. به این ترتیب پدرم و چهار خواهر او در کودکی یتیم شدند.
قیم پدرم، عمویش بود که در بازار وکیل شیراز بازرگان بود. پدرم ـ علیحسین خسروی ـ در حجرهی عمویش مشغول به کار شد تا سال ۱۳۱۹ که در سن هفدهسالگی به استخدام ژاندارمری درآمد. پدر تُکِ زبانی حرف میزد و با همان حالت و تغییر حروف صاد و سین میگفت: صغرِ سن داشتم و استخدام شدم(خنده). طی دورهی آموزشی ژاندارمری بود که اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ توسط متفقین اتفاق میافتد و حوادث بعد از شهریور ۱۳۲۰ روی میدهد. پس از اتمام دورهی آموزشی، پدر نیز مثل اکثر همکارانش تقریباً هر سال به یک جا منتقل میشد.
از باورهای پدر بگویید.
پدرم به شدت متشرّع بود. با آنکه نظامی بسیار خشنی بود، اما گرایشات دینی محکمی داشت و از طرفداران سرسخت آقا نورالدین حسینی الهاشمی بود. عکس بزرگی از ایشان را در اتاقش آویخته بود و حرمت خاصی برای ایشان قائل بود. مقید به حرفهای او بود و همواره با احترام از وی یاد می کرد. پدر اعمال دینی را با تقیّد تمام بهجا میآورد و در این مورد نسبت به من و برادر بزرگم محمود خیلی سختگیر بود. اگر چه همیشه نمازش را بهجا میآورد و حتی نماز شب هم میخواند، اما هیچگاه پیشانیاش پینه نبست! (خنده)
به نوعی پدر طرفدار حزب برادران بودند؟
بله. طرفدار این حزب بود که در سال ۱۳۲۰ با وحدت چند هیئت مذهبی در شیراز تأسیس شده بود و به سرعت کارکرد سیاسی خود را از دست داد و به یک گروه مذهبی بدل شد.
از باورهای مذهبی پدر میگفتید
دبیرانی که بر شما تأثیر گذاشتند؟
طبیعتاً هوشنگ گلشیری در رأس بود... گفتم که او دبیر دستور زبان و انشای ما بود. گلشیری فقط یک سال دبیر ما بود. یک سال بعد، زمانی که دیگر دبیر ما نبود، داشتیم با حرارت در کوچه فوتبال بازی میکردیم که یک نفر آمد و گوشم را گرفت. سر بلند کردم و دیدم گلشیری است (خنده). گفت: مگر تو داستان نمینویسی؟! گفتم آقا شما که دیگه دبیر ما نیستی! (خنده). گفت من شبهای دوشنبه دمِ کتابفروشی تأیید ایستادم.
اگر حضور ذهن داشته باشید در اصفهان روبهروی سینما حافظ کتابفروشی تأیید بود که الآن خراب شده و قسمتی از پارک هشتبهشت شده است. آن زمان این کتابفروشی در روزهای دوشنبه پاتوق گلشیری بود. هر هفته میرفتم و داستانی را که نوشته بودم به او میدادم. داستان را میبرد، میخواند و هفتهی بعد دربارهی آن داستان حرف میزد. من و چند نفر دیگر مثل من، بهدنبالش روانه میشدیم و او راجعبه داستانهای ما حرف میزد. میرسیدیم به خیابان سیدعلیخان، میرسیدیم به خیابان آمادگاه. آنجا میایستاد و میگفت: «دیگه بروید که برایم حرف در میآورند.» (خنده).
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه