دانلود و خرید کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی (جلد اول)
تصویر جلد کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی (جلد اول)

کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی (جلد اول)

معرفی کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی (جلد اول)

کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی (جلد اول) اثری از حسن میرعابدینی است. این اثر که در دو جلد منتشر شده است، نگاهی به داستان‌نویسی مدرن در ایران می‌اندازد که از سال ۱۳۰۰ و با داستان‌های محمدعلی جمالزاده آغاز شده است.

درباره مجموعه هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی

قصه‌گویی به شیوه‌های مختلف در ایران، سابقه و پیشینه قدیمی دارد. اما داستان کوتاه به شکل مدرنش یا همان چیزی که امروز می‌شناسیم و می‌خوانیم از سال ۱۳۰۰ شمسی آغاز شد. زمانی که محمدعلی جمالزاده مجموعه داستان یکی بود یکی نبود را منتشر کرد. هنر داستان‌نویسی در ایران، یکی از جلوه‌های تجدد در نثر است. میرعابدینی که تلاش کرده است نگاهش به ادبیات مدرن باشد، جمالزاده را پایانی بر ادبیات دوران مشروطه می‌داند. در مقدمه کتاب به دهخدا و چرند و پرندهایش در روزنامه صور اسرافیل اشاره می‌کند و آن را صاحب تاثیر در داستان‌نویسی جدید می‌داند و کتابش را هم با داستانی از صادق هدایت آغاز می‌کند.

کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی که در دو جلد نوشته شده است از سال ۱۳۰۰ شمسی آغاز می‌شود و تا ابتدای دهه هشتاد ادامه پیدا می‌کند. میرعابدینی در این کتاب ۶۰ داستان کوتاه از شصت نویسنده را که در این بازه زمانی نوشته‌اند، انتخاب کرده است. داستان‌ها را با مقدمه و موخره، همراه با معرفی نویسنده و ویژگی‌های شاخص داستان و نویسنده در اختیار مخاطبانش قرار می‌دهد. یادداشت‌هایی که در نهایت ایجاز نوشته شده‌اند اما کاملند و تمام اطلاعاتی را که مخاطب باید بداند در خودش قرار داده است.

کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی (جلد اول) داستان‌های نویسندگان سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۶۰ شمسی را دربردارد.

کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی ایرانی و داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم. این کتاب هم داستان‌های زیبایی پیش روی شما قرار می‌دهد و هم ذهنتان را با سیر تکامل و تحول داستان‌نویسی معاصر ایرانی آشنا می‌کند.

درباره حسن میرعابدینی

حسن میرعابدینی، نویسنده، استاد دانشگاه، پژوهشگر و منتقد ادبی معاصر ایران، در سال ۱۳۳۲ به دنیا آمد. در میان فعالیت‌های حرفه‌ای او می‌توان به تدریس ادبیات معاصر در دانشگاه زنجان و مؤسسه آموزش عالی حافظ شیراز اشاره کرد.

برخی از آثار منتشر شده‌ حسن میرعابدینی به شرح زیرند: پیشه دربه‌دری: هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی (دوره دو جلدی) زندگی و آثار بزرگ علوی. تاریخ ادبیات داستانی ایران. تک‌چهره نویسنده. تک‌چهره نویسنده، دفتر دوم. جهان داستانی ایرانیان: نگاهی به جهان داستانی نیما، شاملو، اخوان ثالث، احمد محمود، جلال آل‌احمد و … (مقاله‌ها و گفتگوها)

بخشی از کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی (جلد اول)

و امّا داستان کوتاه روایت منثوری است که در یک نشست خوانده شود. هرچند اندازه داستان‌ها متفاوت است ـاز دو صفحه تا بیست صفحه - امّا به هرحال داستان کوتاه باید تا حدی از اختصار برخوردار باشد، زیرا در غیر این صورت به رمان کوتاه نزدیک می‌شود. اگر رمان را با پیچیدگی رابطه شخصیت‌ها و گستردگی ماجراها می‌سنجیم، داستان کوتاه با ایجاز، فشردگی و شدت تأثیرش تشخّص می‌یابد. رمان‌نویس فرصت کافی دارد تا به سطح گسترده‌ای از زندگی بپردازد، امّا در داستان کوتاه «زندگی کاملی باید در چند دقیقه خلاصه شود، آن دقایق باید به‌دقّت انتخاب و با تابشی اسرارآمیز روشن شوند؛ فروغی که به ما امکان می‌دهد تا گذشته، حال و آینده را در آنِ واحد تشخیص دهیم.»

تعریف داستان کوتاه در طول زمان و با پیدایش نویسندگان تأثیرگذار، تغییرات بسیار یافته. مثلا پیش از این می‌گفتند داستان کوتاه باید طرح و نقشه محکمی داشته باشد و وقایعِ آن به ترتیب زمانی و با ربطی عِلّی رخ دهد. بعدها نویسندگان، با بهره‌بردن از زبان شاعرانه یا استفاده از روش‌های نمایشی برای حذف راوی و ارائه بی‌واسطه شخصیت و موقعیت، اصل طرح یا علّیت را زیر سؤال بردند. یکی از جامع‌ترین تعریف‌های داستان کوتاه از آنِ ایزاک باشیویس سینگر، نویسنده امریکایی است: «برخلاف رمان که قادر است حاشیه‌پردازی‌های طولانی، بازگشت به گذشته و حتّی ساختار ضعیف را در خود مستحیل و حتّی پنهان کند، داستان کوتاه باید مستقیم به سوی نقطه اوج خود پیش برود. باید بی‌وقفه تنش و تعلیق داشته باشد. ایجاز نیز جوهر خاص داستان کوتاه است. داستان کوتاه باید طرح معینی داشته باشد؛ نمی‌تواند به اصطلاح «برشی از زندگی» باشد. استادان داستان کوتاه دقیقآ می‌دانستند به کجا می‌روند. می‌توان این داستان‌ها را بارها خواند و هرگز ملول نشد. به‌طور کلی، داستان کوتاه هرگز نباید به اثر تحلیلی بدل شود. درواقع، داستان‌نویس حتّی نباید از سر تفنن تلاش کند که به روان‌شناسی و ایسم‌های مختلف بپردازد. ادبیات ناب در همان حال که سرگرم می‌کند آگاهی می‌دهد. قادر است هم روشن باشد هم پرمحتوا. قدرتی جادویی دارد برای آمیختن علّیت با هدف، شک با ایمان، تمناهای جسم با اشتیاق‌های روح. منحصر به فرد و عمومی است، ملی و جهانی، واقع‌گرا و تمثیلی. اگرچه تفسیرهای دیگران را برمی‌تابد، هیچ‌گاه نباید درصدد توضیح خود برآید. باید بر این حقایق بدیهی تأکید کرد، زیرا نقدهای گمراه‌کننده و نوآوری ساختگی، یک جور نسیان ادبی در نسل ما پدید آورده است. شور و شوقِ پیام‌دادن موجب شده بسیاری از نویسندگان فراموش کنند که علت وجودی نثر هنرمندانه، قصه گفتن است.»

هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی (جلد دوم)
حسن میرعابدینی
دهه هشتاد؛ داستان کوتاه ایرانی (جلد سوم)
حسن میرعابدینی
قصه نویسی
رضا براهنی
کالبدشکافی بیست داستان کوتاه (به همراه نمونه داستان‌ها)
حسن اصغری
شناسنامه داستان و داستان نویسی
جمال میرصادقی
زاویه‌ی دید در داستان
جمال میرصادقی
تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران
ابوتراب خسروی
داستان ‌های نوین؛ جستارهایی در قلمرو ادبیات با شاهدهای داستانی
جمال میرصادقی
پیش کسوت های داستان کوتاه جهان
جمال میرصادقی
روباه شنی
محمد کشاورز
جهان داستان غرب
جمال میرصادقی
تقدیم به چند داستان کوتاه
محمدحسن شهسواری
حرفه؛ داستان نویس ۲
کاوه فولادی نسب
جیب‌های بارانی‌ات را بگرد
پیمان اسماعیلی
عرق ریزان روح
جمال میرصادقی
ادبیات داستانی
جمال میرصادقی
واژه‌نامۀ هنر داستان‌نویسی
جمال میرصادقی
گل های لاله عباسی و داستان ‌های دیگر با تفسیر
جمال میرصادقی
عناصر داستان
جمال میرصادقی
در ستایش داستان: مقاله‌ها و گفت و گوها
حسن میرعابدینی
نظری برای کتاب ثبت نشده است
ستپاچگی آمده بود. حالت گنجشک‌های وحشت‌زده را به خودش گرفته بود
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
باران هنوز یک‌ریز می‌بارید. لجباز و یکدنده.
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
راه از سرشاخه و برگ‌های افتاده درختان پوشیده شده بود. گاه که پایم روی آنها می‌رفت چرق‌چرق صدا می‌کردند.
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
زمان مثل آبی که از سربالایی بخواهد بالا برود به‌کندی می‌گذشت
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
حس می‌کرد که قلبش بزرگ شده است و در قفسه سینه‌اش زیادی می‌کند.
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
ذوالقدر درگیر مخاطراتی شده که چندان آماده مقابله با آنها نیست. پس، سیر ماجراها می‌تواند نگران‌کننده هم باشد. وقتی پسر پوستین کهنه پدر را ـبه نشانه مردشدن ـمی‌پوشد، این اندیشه به ذهن خواننده راه می‌یابد که در چنین محیط ویران‌کننده‌ای آیا سرنوشت ذوالقدر نیز به سرنوشت پدر شبیه نخواهد شد؟
سپیدار
مادر که آتش نام دارد ـبه نام او توجّه کنید- از این تیرگی می‌گریزد، امّا پناهی نمی‌یابد زیرا به جایی می‌رود که «همه‌چیز و همه‌جا بوی خون» می‌دهد.
سپیدار
درست صدای پا بود. نه که کسی قدم بزند، اصلا. مثل اینکه می‌پرید، روی یک پا. مثل صدای کنده‌ای بود که به زمین بزنند. آن هم صدای کنده‌ای که سرش را نمدپیچ کرده باشند. تازه صدا توی هوا نبود، از زمین بود، از متکا. امّا توی هوا؟ خیر، نبود. سرم را که از روی متکا بلند می‌کردم نمی‌شنیدم. امّا تا گوشم را به قالی می‌گذاشتم، حتّی به نمد زیر قالی، می‌شنیدم. صدا می‌آمد. پشت سر هم نبود.
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
باد دست بردار نبود. مشت‌مشت باران را توی گوش و چشم مأمورین و زندانی می‌زد. می‌خواست پتو را از گردن گیله‌مرد باز کند و بارانی‌های مأمورین را به یغما ببرد.
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۶۰,۰۰۰
۵۰%
تومان