کتاب شهر فراموشی
معرفی کتاب شهر فراموشی
کتاب شهر فراموشی نوشته کوری آن هایدو و ترجمه زهرا غفاری است. کتاب شهر فراموشی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب شهر فراموشی
شهر فراموشی داستان الودی است. او از خواهر دوقلویش جدا شده و حالا با مادرش در یک شهر دیگر زندگی میکنند. شهری عجیب که در آن همه چیز شبیه به هم است، خانهها و از آن ترسناکتر همه رفتارها. همه یک قطعه موسیقی میزنند و فقط سه طعم بستنی وجود دارد. او نمیتواند این شهر را تحمل کند چرا همه چیز باید یک دست باشد؟
خواندن کتاب شهر فراموشی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به داستان پیشنهاد می کنیم.
بخشی از کتاب شهر فراموشی
جنی هوروویتس را به طرف دیوار هل میدهم. دستهایم محکم به شانههایش میچسبد، آرنجهایم خم میشود و دلم میخواهد همهچیز را بیرون بریزم... آن گروه موسیقی، چند ماه گذشته، تیشرت اسبی مسخرهٔ جنی، این حقیقت که نائومی ستارهٔ ژیمناستیک است و من حتی نمیتوانم کلهمعلق بزنم، جشن تولد بِس در ماه گذشته که بعدش فلورا و جنی را دعوت کرد شب در خانهاش بخوابند و به من و نائومی نگفت، اینکه کفشهایم پایم را میزند و یک جفت کفش تازه نیاز دارم، اما مامان مدام یادش میرود برایم بخرد، حال بدِ بابا، سؤالهای بیپایان جنی، اینکه مردم بهمان میگویند شروعی تازه لازم داریم، اما بهجای اینکه منظورشان رسیدن ما به هدفی عالی باشد، انگار میخواهند تهدید یا مجازاتمان بکنند، سکوت نائومی و اینکه مدام ساکتتر میشود و همهٔ چیزهای دیگری که در چند ماه گذشته بهجای اینکه پشت سر بگذارم، مثل باری روی دوشم شدهاند.
با همهٔ این فکرها طوری جنی را هل میدهم که تعجب میکنم چطور از میان دیوار پرواز نمیکند و در کمد سرایداری که درست آن سمت است، فرود نمیآید.
ولی عینکش که آن هم صورتی است، از صورتش میافتد و شانههایش با صدای محکمی به دیوار میخورد و نفس بقیهٔ بچههایی که اطرافمان هستند بند میآید؛ دستهایشان را روی دهانشان میگذارند و چشمهایشان مثل قرص ماه گرد میشود. طوری که انگار بهجای آدمهای واقعی شخصیتهای کارتونی هستند.
در عرض یک ثانیه، خانم مارلی که انگار میدانست قرار است چنین اتفاقی بیفتد، باعجله به صحنه میآید.
ولی من نمیدانستم. انگار هیچوقت نمیدانم قرار است چه اتفاقی بیفتد.
از اینکه جنی را هل دادم، حس خوبی ندارم. از گفتن آن کلمهٔ زشت به جان هم حس خوبی نداشتم؛ ولی نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم.
بعضی وقتها فکر میکنم احساسات بزرگتر از آدمها هستند؛ قدرتمندترند. باعث میشوند آدمها کارهایی بکنند که جبرانناپذیرند. قبلاً فکر میکردم احساسات بخشی از وجود آدمها هستند، اما تازگیها فکر میکنم چیزهای جداگانهای هستند؛ چیزهایی که مثل آدمفضاییها میآیند و به بدن آدمها حمله میکنند و خرابی بهبار میآورند.
وقتی نظریهام را به نائومی گفتم، هیچ موافقت یا مخالفتی نکرد. اما همان شب صدای فینفین کردنش را از تخت بالای سرم شنیدم و با خودم فکر کردم: خودشه. اون یه آدمفضاییه که امشب بدن نائومی رو گرفته. عجب عوضیای.
بعد از هل دادن جنی، در دفتر مدیر مدرسه مینشینم و دستهایم را مشت و ماهیچههایم را محکمِ محکم منقبض میکنم. بعضی وقتها سرم را پایین میاندازم و نفسهای عمیقی میکشم، اما گریه نمیکنم و داد نمیزنم و البته دیگر کسی را هل نمیدهم.
خانم مدیر از دستم عصبانی نمیشود و از آنجا که امروز آخرین روز من در این مدرسه است، تنبیهم نمیکند.
این خانم مدیر را دوست دارم. او همیشه لباسهایی با طرحهای گربه و پرنده و زرافه میپوشد و جوکهای مسخرهای میگوید که باعث میشود بچهها او را دست بیندازند، اما من این جوکها را دوست دارم. رفتار امسال خانم مدیر با من، هیچ فرقی با رفتار سال گذشتهاش ندارد.
حجم
۲۴۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۴۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
نظرات کاربران
دنیا بر سر الودی خراب شده است. از خواهر دوقلویش، «نائومی» جدا شده و احساس میکند که دیگر هیچچیز درست نخواهد شد. مادرش در شهری به نام «ایونتاون»، شغلی جدید پیدا میکند و به همراه الودی، به محل زندگی جدیدشان
مطالعه نسخه چاپی. خیلی کتاب خوبی بود الودی دختریه که همه بهش می گن عجیب غریبه همیشه اونه که انگشت نما س پر شر و شور و شیطونه عاشق اشپزی کردن و درست کردن غذا های من درآوردیه ولی نائومی درست
خیلی کتاب خوبی بود پیشنهاد میکنم که حتما بخونید
پیشنهاد میکنم
اون حسی که این کتاب به من میداد رو تاحالا تجربه نکرده بودم..با ریتم ملایمش خواننده رو به کتاب میبره...
بعد از اتفاق غم انگیزی که برای خانواده ی الودی افتاد،اون با خانوادش برای شروعی تازه به شهری به نام ایون تاون نقل مکان میکنه.اما کم کم به خاطر جادوی ایون تاون،اون ها شروع به فراموش کردن گذشته و خاطراتشون
این کتاب پایانی غم انگیز ولی در عین حال شاد داشت داستان درباره ی دوقلو یی هست به نام های الودی و نائومی که غم بزرگی دارند و به هاون تاون میرن تا شروع جدیدی داشته باشن اما این شهر
پایان غمگین و در عین حال شادی رو داشت کلی با داستانش گریه کردم و بار ها هم لبخند زدم داستان خیلی جذابی بود و از خوندنش لذت بردم ✨
کتاب خیلی خیلی خوبی بود😍 از خواندنش لذت فراوان بردم، موضوع کتاب جدید هست و احساسات عالی بیان شده اند، به همه پیشنهاد می کنم که بخوانند.
کتاب واقعا در عین اینکه شاد بود غم انگیز بود و باهاش گریه کردم و خندیدم 😁😭پایانش یجورایی راضیم نکرد ای کاش جلد 2 داشت🥲 اما صد درصدپیشنهاد میکنم علاوه بر داستان جالبش یه پیام اخلاقی خیلی مهم رو به