دانلود و خرید کتاب قبل از فراموشی لیندزی استودارد ترجمه آزاده حسنی
تصویر جلد کتاب قبل از فراموشی

کتاب قبل از فراموشی

امتیاز:
۴.۷از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قبل از فراموشی

کتاب قبل از فراموشی نوشته لینزی استودارد و ترجمه آزاده حسنی است. کتاب قبل از فراموشی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب قبل از فراموشی

کتاب قبل از فراموشی ماجرای دختری به‌نام رابی است که با پدربزرگش زندگی میکند، او به یاد دارد که از مدت‌ها قبل با پدربزگرش در این تعمیرگاه زندگی می‌کردند و همه‌چیز خوب بوده اما چیزی که برای رابی آسان نیست این است که از پدر و مادرش هیچ چیز به خاطر ندارد، او حتی رنگ پوستش با پدربزگش فرق دارد. حالا که پدربزرگ ممکن است آلزایمر داشته باشد رابی باید چیزهایی از قبل کشف کند.

در همین زمان رابی با هم‌مدرسه‌ای بدجسش الکس کارتر درگیر است و سعی می‌کند کمتر عصبانی شود تا پدربزرگش را ناراحت نکند اما اوضاع خوب پیش نمی‌رود.

خواندن کتاب قبل از فراموشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قبل از فراموشی

معلم‌ها به‌سرعت از آن طرف حیاط خودشان را می‌رسانند تا از هم جدایمان کنند، ولی من برای همه‌چیز آماده‌ام. مشت راستم را بالا نگه داشته‌ام تا اگر مجبور شدم ضربه بزنم. با دست چپم که توی دستکش بیسبال است هم جلوی صورتم را پوشانده‌ام. باید حدس می‌زدم که جز گریه و خون‌دماغ شدن کار دیگری از الکس برنمی‌آید. او از همهٔ زورگوهای کلاس پنجمی بزرگ‌تر است ولی من دهانش را برای همیشه بستم. حالا دیگر جرأت نمی‌کند بهم بخندد، با دست‌هایش ادای بال زدن درنمی‌آورد و صدایم نمی‌کند رابین‌گنجشکه‌یِ مادرمُرده.

لکهٔ خون روی آستینم خشک می‌شود. یک ذره هم برایم مهم نیست. آدم‌های سرسخت، ظاهر خشنی دارند. خُب برای همین است که الکس صاحب موهای موج‌دار بلند و بوری شده که مثل پر نرم‌اند. چشم‌هایش هم که آبی روشن‌اند. خب معلوم است که چرا بند انگشت‌های من از خون او قرمز شده‌اند.

به من می‌گوید پرنده. من که اصلاً پر ندارم، لطیف بودن اصلاً بهم نمی‌آید. موهای من هم بلوند است، ولی بلوند چرک. از شدت بور بودن به سفیدی نمی‌زند، نرم هم نیست، تازه من موهایم را مثل او موج‌دار و شل‌ووِل دورم نمی‌ریزم. بابابزرگم موهایم را دو قسمت می‌کند و می‌بافد. کلاه داجِرزم۵ را که سرم می‌گذارم، خودم بافته‌هایم را عقب می‌اندازم. البته این بافته‌ها هم بی‌عیب و نقص نیستند آخر بابابزرگ هیچ‌وقت آن‌ها را به اندازهٔ کافی محکم نمی‌بافد. برای همین هنوز شب نشده، همهٔ موهای فردارم نامرتب می‌شوند و از چپ‌وراست بیرون می‌زنند. از موی شل‌وول اصلاً خوشم نمی‌آید.

حالا الکس های‌های گریه می‌کند و جوری خون مُفی را از دماغش به بیرون می‌پاشد که مبادا یک وقت بمیرد. خون مثل روغن گیربُکسِ سرریزشده به این طرف و آن طرف می‌پاشد و زمینِ سفیدپوش را پر از لکه می‌کند. بابابزرگ بهم یاد داده که چطوری توی تعمیرگاه نشتی‌های روغن گیربکس زیر کاپوت هوندا سیویک ۱۹۹۹ را بگیرم. ولی خوشحالم که به داد الکس نمی‌رسم و می‌گذارم دماغ خونی‌اش را با آستین کت اسنوبردسواری سوسولی‌اش پاک کند. باید حدس می‌زدم؛ بچه‌ای که حال و روزش آن‌قدر خراب باشد را هیچ‌جوره نمی‌شود راه انداخت.

الکس با جیغ‌وداد می‌گوید: «این دختره چه مرگشه؟» زورگوی پشیمان و ناراحت به گریه افتاده و با هر هق‌هق بخار سفیدرنگی شبیه ابر از دهانش بیرون می‌زند.

اولین معلمی که خودش را به ما می‌رساند به او می‌گوید که سرش را عقب بگیرد و بینی‌اش را با دو انگشت فشار بدهد. می‌پرسد که حالش خوب است یا نه و مبادا دارد زیادی بزرگش می‌کند.

دِرِک هنوز دارد می‌دود و داد می‌زند: «تقصیر رابی نیست!» حرفش کاملاً درست به نظر می‌رسد چون راست می‌گوید و هیچ‌کس دیگری حرف من را باور نمی‌کند. ولی دِرِک باورم می‌کند.

بعد آقای دَنی می‌گوید: «این کارت اصلاً خانمانه نبود.» با آرواره‌های فشرده به هم، کاملاً جدی و زیرلبی حرف می‌زند جوری که انگار از دستم ذله شده، شاید هم ته دلش خوشحال است که بالاخره یک نفر حق آن الکس مزاحم را کف دستش گذاشته است.

می‌گویم: «منظورتون چه جور خانم‌هاییه؟ همون نازک‌نارنجی‌هایی که کلی نازوادا دارن و اجازه می‌دن پسرهای احمق بهشون بدوبیراه بگن؟»

Toska
۱۴۰۱/۰۲/۰۲

خیلی خوب بود لیندزی خیلی خوب فراموشی بابا بزرگ رابی و معنی دقیق عشق و خانواده و مشکلات زندگی و بیان کرده بود دم لیندزی گرم :)

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۶/۱۰

این کتاب روایت داستان دخترکی به نام "رابینسون" بوده که به همراه پدربزرگ پیرش زندگی می کند و در انجام کارها کمک حال اوست. اخیرا حافظه پدربزرگش ضعیف شده و حتی ساده ترین چیزها را هم فراموش می کند مثلا

- بیشتر
بازمانده نسل گریم
۱۴۰۳/۰۷/۱۱

کتاب خیلی زیبایی بود. رابطه ی عمیق پدربزرگ و نوه را به نمایش می گذاشت. عشق و محبتی که بین این دو بود. پایان غیر منتظره ای داشت. ِلذت بردم، امیدوارم شما هم لذت ببرید.

nika paater
۱۴۰۲/۰۵/۳۰

بد نبود😶

لعل
۱۴۰۳/۰۱/۱۰

زیبا بود اما به نظر من کمی غمناک بود

وامبت بدعنق!
۱۴۰۳/۰۹/۰۲

این کتاب تقریبا مشابه کتاب "کلر بودن آسان نیست" هستش و اگه توی شرایط بدی هستید که نیاز به انگیزه و امید دارید خیلی پیشنهاد میشه البته در غیر اونم خیلی کتاب خوبیه😅🫣 یجاهایی واقعا از دست اون پسره که رابینسون

- بیشتر
الکس فین‌فین می‌کند. دست‌هایش را که از روی بینی‌اش برمی‌دارد، صورتش یکهو توی هم می‌رود. خون کاملاً بند آمده است. می‌پرسد: «آخه کدوم دختری دلش می‌خواد صداش بزنن رابینسون، رابی، یا سان؟» «همون دختری که صورتت رو له و لورده کرد.»
ن. عادل
من در دلداری دادن آدم‌هایی که گریه می‌کنند، افتضاحم. در این وضعیت حس عجیبی پیدا می‌کنم. فکر می‌کنم خودم مقصرم.
Book
گمون کنم این‌که توی چه خونواده‌ای باشی شانسیه.
Book
عاشق خندهٔ بابابزرگم چون از ته دلش می‌خندد
Book
بابابزرگ گفت بعضی آدم‌ها توی زندگی هستند که تو را وادار می‌کنند بهترین فردی بشوی که می‌توانی. هیچ‌وقت نباید چنین افرادی را رها کنی.
Book
شستش را روی قلبش می‌کوبد و می‌گوید: «تو همیشه این‌جا پیشمی.»
Book
«کارهای اون به تو مربوط نیست. تو می‌تونی فقط رفتار خودت رو تغییر بدی.»
Book
«توی دردسر افتادم.» می‌گوید: «دردسر بد چیزیه.» «از مدرسه که بهتره.»
Book
تا به خودم بیایم و ببینم چی شده خون از بینی اَلِکس کارتر روی لباسم می‌پاشد. مشتم گزگز می‌کند. خونش به آستین راست گرمکنم پاشیده شده است. همه دوروبرمان جمع می‌شوند. الکس مثل یک بچهٔ کوچولو زار می‌زند. «اون دیوونه‌ست!» جیغ می‌کشد و به من اشاره می‌کند. «من رو با مشت زد!» نباید بهم می‌گفت رابین گنجشکه. اگر می‌فهمید کی باید جلو زبانش را بگیرد احتمالاً الان صورتش عیب و ایرادی نداشت و عینهو بچه‌کوچولوها هق‌هق نمی‌کرد.
ن. عادل
هر چیزی حتی یک درخت در اعماق وجودش شیرین است.
Book
چون او مثل بابابزرگ است و فکر می‌کند مثل درخت افرا توی وجود همهٔ آدم‌ها هم شیرینی هست.
Book
به من می‌گوید کارها آسان به نظر می‌رسند چون من در آن‌ها ماهر شده‌ام.
Book
«وقتی بیرون از خونه پیش بقیه‌ای، نمایندهٔ خونواده‌ات هستی. تو رو بزرگ نکردن تا با بقیه دعوا کنی.»
Book
می‌گویم: «منظورتون چه جور خانم‌هاییه؟ همون نازک‌نارنجی‌هایی که کلی نازوادا دارن و اجازه می‌دن پسرهای احمق بهشون بدوبیراه بگن؟»
Book

حجم

۱۸۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۱۸۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۳۴,۴۰۰
تومان