دانلود و خرید کتاب قصه ها عوض می شوند؛ ایبی در سرزمین عجایب سارا ملانسکی ترجمه سارا فرازی
تصویر جلد کتاب قصه ها عوض می شوند؛ ایبی در سرزمین عجایب

کتاب قصه ها عوض می شوند؛ ایبی در سرزمین عجایب

معرفی کتاب قصه ها عوض می شوند؛ ایبی در سرزمین عجایب

کتاب قصه‌ها عوض می شوند؛ ایبی در سرزمین عجایب یکی از کتاب‌های مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند نوشته سارا ملانسکی است که با ترجمه سارا فرازی در انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

درباره مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند

مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند داستان یک خواهر و برادر است که یک آینه‌ جادویی دارند. پری‌ای که در آینه زندگی می‌کند هربار آنها را به درون یک قصه قدیمی می‌فرستد. هربار هم بچه‌ها قصه را تغییر می‌دهد.

پری توی آینه این بار برای آن‌ها قصه‌ آلیس در سرزمین عجایب را آماده کرده است و بچه‌ها قرار است این‌بار پا به دنیای این قصه بگذارند و آن را زندگی کنند.

خواندن مجموعه قصه ها عوض می‌شوند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ ایبی در سرزمین عجایب

جلسهٔ انجمن اولیا و مربیان مدرسه آشنا شده، من و رابین و فرانکی را به خانه‌شان دعوت کرده.

چه عالی!

وقتی مامان ماشین را جلوی خانهٔ پنی نگه می‌دارد، بابا می‌گوید: «رسیدیم!» عقم می‌گیرد و اخم می‌کنم.

جونا، برادر کوچکم، که دارد از پنجرهٔ ماشین بیرون را نگاه می‌کند، می‌گوید: «وای! پنی توی قصر زندگی می‌کنه؟»

من صاف می‌نشینم، نگاهی به خانهٔ سنگی بزرگ می‌اندازم و می‌گویم: «بهش می‌گن عمارت» اما واقعاً شبیه قصر است. ایش... 

می‌دانستم پنی توی خانهٔ خیلی بزرگی زندگی می‌کند. اما تا حالا از نزدیک ندیده بودمش. من و پنی زیاد با هم دوست نیستیم.

جونا در گوشم می‌گوید: «ببین، به نظرت اینجا شبیه قصر داستان علاءالدین نیست؟ یادته؟ همونی که اون جن بدجنس می‌خواست ازش دزدی کنه و...»

چشم‌هایم را تنگ می‌کنم و با آرنجم می‌زنم به پهلویش: «هیس! جلوی مامان و بابا هیچی نگو.»

مامان و بابای ما نمی‌دانند که من و جونا به سرزمین قصه‌ها سفر می‌کنیم. اما ما واقعاً این کار را می‌کنیم. قسم می‌خورم!

シ︎دختر کتابخونシ︎
۱۴۰۰/۰۱/۳۱

من چند تا جلد از مجموعه قصه ها عوض میشوند دارم. خیلیییییی قشنگ و متفاوته🙃🙃🙃🙃 وقتی ۱۰ سالم بود میخوندم😁 پیشنهاد میکنم اگه به پرنسس های دیزنی علاقه دارین حتما حتما بخونین😍😍

Hasti
۱۴۰۰/۰۲/۱۸

۱۰/۵؟ آخه مگه جلد ۱۰ و نیم هم داریم؟😂😂😂😂😂😂😂

uzumaki969
۱۳۹۹/۱۲/۱۷

خیلی زیباست و من از ژانر ماجراجویانه بسیار خوشم میاد ممنون از طاقچه💖

درسا بیات
۱۳۹۹/۱۰/۳۰

عالی بود

آیلی
۱۳۹۹/۱۰/۲۷

عالیییییییی عاشقش شدم 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍💜

mehrave..melika_fan
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

من جلد های مختلفی از این کتاب را خوندم همشون هم عالی بودن اینم عالی بود

roses-are-rosie
۱۴۰۰/۰۴/۱۹

خیلی زیاد قشنگ بود.به نظرم زیبا و باحال ترین جلد قصه ها عوض میشوند بود.👌👌💞💞💞

♡Sara♡
۱۴۰۰/۰۳/۱۰

مثل بقیه ی جلد ها💗

Ariana
۱۴۰۳/۰۱/۲۶

خدااااا عالیییییهههه محشرررررههههه اینقدر خوشم اومد که مغزم میگه اسپویل بی اسپویل 🤭😅 خودتون برید بخونید که عاشقششششش میشیییدددد😉😉👍👍👍

𝑽𝒊𝒐𝒍𝒆𝒕𝒕🌲🌫
۱۴۰۲/۰۶/۲۶

مثل همیشه دوست‌داشتنی و پرماجرا...❤🍓

آن‌ها وکیل هستند و امروز باید به دادگاه بروند.
Mahya
اصولاً از اتفاق‌هایی که نمی‌دانم چه دلیلی دارند متنفرم.
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
شاید توی سرزمین عجایب هیچ‌چیز عجیب نیست؛ چون آنجا همه‌چیز عجیب‌وغریب است.
Maryam
آیا من و پنی چیز مشترکی داریم؟ به یاد حرف فرانکی می‌افتم که گفت کتاب‌ها لایه‌های مختلف دارند. من فکر می‌کنم آدم‌ها هم لایه‌های مختلفی دارند و وقتی بیشتر می‌شناسی‌شان، می‌توانی این لایه‌های مختلف را بیشتر کشف کنی. هوم.
Maryam
پنی به سمت من می‌چرخد و لبخند می‌زند: «من همه‌چی رو یادمه.» قلبم می‌ایستد. وای نه. اما چه‌طور؟ چه‌طور می‌شود که رابین هیچ‌چیز یادش نمی‌آید، فرانکی فکر می‌کند خواب دیده و پنی همه‌چیز را یادش می‌آید؟ به پودربچه فکر می‌کنم. بیشتر پودر روی رابین ریخت. یه‌کم هم روی فرانکی و خیلی کم هم روی پنی پاشیده شد. روی من هم که اصلاً نریخت. به خاطر همین است. در واقع، هنوز کمی پودر را روی دماغ رابین می‌بینم که یکی از کک‌ومک‌هایش را پوشانده. پس رابین از آن‌چه اتفاق افتاده هیچ خاطره‌ای ندارد. فرانکی چیزهایی یادش می‌آید که فکر می‌کند خواب دیده و پنی... پنی بازویش را دور بازوی من می‌اندازد و آهسته می‌گوید: «نگران نباش. من رازت رو نگه می‌دارم.» پنی می‌داند! من هم آهسته می‌گویم: «واقعاً؟ قسم می‌خوری؟»
راحله فتح اللهی
اصلاً به هدف نمی‌خورد. فلامینگو و جوجه‌تیغی هر دو می‌زنند زیر خنده و همهٔ کارت‌های دیگر. عالی است. خیلی عالی.
Maryam
متوجه حضور من نمی‌شود. حرف پنی را درک می‌کنم. او اینجا کاملاً تنها است.
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸
از اینکه تو بهم بگی چی‌کار کنم خسته شدم! تو رئیس من نیستی!
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
خرگوش خاکستری از من می‌پرسد: «شیرکاکائو می‌خوای؟» خب، آره. من شیرکاکائو می‌خواهم. حتی اگر آن چیزی نباشد که ما را به خانه ببرد، باز هم می‌خواهم. به دور میز نگاه می‌کنم. با صدای بلند و با تعجب می‌گویم: «شیرکاکائو کجاست؟» کلاه‌دوز دیوانه یک‌مرتبه می‌خندد و می‌گوید: «نداریم.» من که گیج شده‌ام، می‌گویم: «باشه. ولی پس چرا به من تعارف کردین؟» خرگوش صحرایی می‌گوید: «من تعارف نکردم. من فقط پرسیدم که دوست داری یا نه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
من و پنی به هم نگاه می‌کنیم و سرمان را تکان می‌دهیم. زیر لب می‌گویم: «دیوونه، دیوونه، دیوونه!» او لبخند می‌زند. من هم لبخند می‌زنم. صبر کنید ببینم. یعنی من و پنی با هم خوب شده‌ایم؟
Maryam
«قرار نیست که من هر کسی رو می‌بینم یادم بمونه.»
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
بازی این‌طوری است که هر کس نوبتش می‌شود یک کارت می‌اندازد و نفر بعد باید کارتی شبیه به آن را بگذارد. یا باید عددش شبیه باشد یا شکلش. اگر هیچ‌کدام را نداشت، باید یک کارت از کارت‌های روی زمین بردارد. هرکس زودتر کارت‌های توی دستش تمام شود برنده است.
Book worm
آیا حالا که من در سرزمین عجایب زندگی کرده‌ام، این کتاب ارزش خواندن دارد؟ این کتاب به من چشم‌انداز متفاوتی از آن‌چه تجربه کردم می‌دهد؟ آیا چیزهای بیشتری در مورد سرزمین عجایب یاد می‌گیرم؟ در مورد آدم‌هایی که ملاقات کردم؟ در مورد خودم؟ بله. من تصمیمم را گرفته‌ام. همیشه چیزهای بیشتری برای یادگیری هست.
★ fatemeh ★
اینجا پر از برگ است. روی درخت‌ها و روی زمین. رنگ برگ‌ها متفاوت است. اما شبیه برگ‌های پاییزی نیست. این برگ‌ها صورتی، زرد فسفری، حتی بعضی‌هایشان خال‌خالی و راه‌راه هستند.
★ fatemeh ★
جای جونا خالی. خیلی کچاپ دوست دارد. در واقع دیوانهٔ سس کچاپ است. او به همه‌چیز سس می‌زند. به سیب‌زمینی، ساندویچ و پنیر و نان. اگر بابا و مامان اجازه می‌دادند، او حتی با سس کچاپ حمام می‌کرد.
★ fatemeh ★
توی سرزمین عجایب خیلی چیزها دربارهٔ پنی فهمیدم. او خیلی بزرگ‌تر از آن چیزی است که من فکر می‌کردم. فکر می‌کنم همه این‌طور هستند.
کارین(غرق در دنیای کتاب)♥︎•
رابین سریع از جایش پایین می‌پرد و می‌گوید: «عکس‌های سلفی.» از او می‌پرسم: «چند تا عکس گرفته بودی؟» می‌گوید: «خیلی.» آلیس می‌پرسد: «سلفی چیه؟» می‌گویم: «عکسه از خودمون که داریم تارت می‌خوریم.» او می‌گوید: «وای نه!» فرانکی سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: «خیلی بد شد.»
راحله فتح اللهی
جونا، برادر کوچکم، که دارد از پنجرهٔ ماشین بیرون را نگاه می‌کند، می‌گوید: «وای! پنی توی قصر زندگی می‌کنه؟» من صاف می‌نشینم، نگاهی به خانهٔ سنگی بزرگ می‌اندازم و می‌گویم: «بهش می‌گن عمارت» اما واقعاً شبیه قصر است. ایش... می‌دانستم پنی توی خانهٔ خیلی بزرگی زندگی می‌کند. اما تا حالا از نزدیک ندیده بودمش. من و پنی زیاد با هم دوست نیستیم.
Maryam
فکر می‌کنی کلوچه اگه می‌دونست کلوچه‌ست خودش رو می‌خورد؟
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
من سرم رو همین جایی که هست دوست دارم. خیلی ممنون.»
unikorn

حجم

۱۷۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۷۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۷۳,۰۰۰
تومان