دانلود و خرید کتاب شهر فراموشی کوری آن هایدو ترجمه زهرا غفاری
تصویر جلد کتاب شهر فراموشی

کتاب شهر فراموشی

امتیاز:
۴.۶از ۲۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شهر فراموشی

کتاب شهر فراموشی نوشته کوری آن هایدو و ترجمه زهرا غفاری است. کتاب شهر فراموشی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب شهر فراموشی

شهر فراموشی داستان الودی است. او از خواهر دوقلویش جدا شده و حالا با مادرش در یک شهر دیگر زندگی می‌کنند. شهری عجیب که در آن همه چیز شبیه به هم است، خانه‌ها و از آن ترسناک‌تر همه رفتارها. همه یک قطعه موسیقی می‌زنند و فقط سه طعم بستنی وجود دارد. او نمی‌تواند این شهر را تحمل کند چرا همه چیز باید یک دست باشد؟

خواندن کتاب شهر فراموشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می کنیم.

بخشی از کتاب شهر فراموشی

جنی هوروویتس را به طرف دیوار هل می‌دهم. دست‌هایم محکم به شانه‌هایش می‌چسبد، آرنج‌هایم خم می‌شود و دلم می‌خواهد همه‌چیز را بیرون بریزم... آن گروه موسیقی، چند ماه گذشته، تی‌شرت اسبی مسخرهٔ جنی، این حقیقت که نائومی ستارهٔ ژیمناستیک است و من حتی نمی‌توانم کله‌معلق بزنم، جشن تولد بِس در ماه گذشته که بعدش فلورا و جنی را دعوت کرد شب در خانه‌اش بخوابند و به من و نائومی نگفت، اینکه کفش‌هایم پایم را می‌زند و یک جفت کفش تازه نیاز دارم، اما مامان مدام یادش می‌رود برایم بخرد، حال بدِ بابا، سؤال‌های بی‌پایان جنی، اینکه مردم بهمان می‌گویند شروعی تازه لازم داریم، اما به‌جای اینکه منظورشان رسیدن ما به هدفی عالی باشد، انگار می‌خواهند تهدید یا مجازاتمان بکنند، سکوت نائومی و اینکه مدام ساکت‌تر می‌شود و همهٔ چیزهای دیگری که در چند ماه گذشته به‌جای اینکه پشت سر بگذارم، مثل باری روی دوشم شده‌اند.

با همهٔ این فکرها طوری جنی را هل می‌دهم که تعجب می‌کنم چطور از میان دیوار پرواز نمی‌کند و در کمد سرایداری که درست آن سمت است، فرود نمی‌آید.

ولی عینکش که آن هم صورتی است، از صورتش می‌افتد و شانه‌هایش با صدای محکمی به دیوار می‌خورد و نفس بقیهٔ بچه‌هایی که اطرافمان هستند بند می‌آید؛ دست‌هایشان را روی دهانشان می‌گذارند و چشم‌هایشان مثل قرص ماه گرد می‌شود. طوری که انگار به‌جای آدم‌های واقعی شخصیت‌های کارتونی هستند.

در عرض یک ثانیه، خانم مارلی که انگار می‌دانست قرار است چنین اتفاقی بیفتد، باعجله به صحنه می‌آید.

ولی من نمی‌دانستم. انگار هیچ‌وقت نمی‌دانم قرار است چه اتفاقی بیفتد.

از اینکه جنی را هل دادم، حس خوبی ندارم. از گفتن آن کلمهٔ زشت به جان هم حس خوبی نداشتم؛ ولی نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم.

بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم احساسات بزرگ‌تر از آدم‌ها هستند؛ قدرتمندترند. باعث می‌شوند آدم‌ها کارهایی بکنند که جبران‌ناپذیرند. قبلاً فکر می‌کردم احساسات بخشی از وجود آدم‌ها هستند، اما تازگی‌ها فکر می‌کنم چیزهای جداگانه‌ای هستند؛ چیزهایی که مثل آدم‌فضایی‌ها می‌آیند و به بدن آدم‌ها حمله می‌کنند و خرابی به‌بار می‌آورند.

وقتی نظریه‌ام را به نائومی گفتم، هیچ موافقت یا مخالفتی نکرد. اما همان شب صدای فین‌فین کردنش را از تخت بالای سرم شنیدم و با خودم فکر کردم: خودشه. اون یه آدم‌فضاییه که امشب بدن نائومی رو گرفته. عجب عوضی‌ای.

بعد از هل دادن جنی، در دفتر مدیر مدرسه می‌نشینم و دست‌هایم را مشت و ماهیچه‌هایم را محکمِ محکم منقبض می‌کنم. بعضی وقت‌ها سرم را پایین می‌اندازم و نفس‌های عمیقی می‌کشم، اما گریه نمی‌کنم و داد نمی‌زنم و البته دیگر کسی را هل نمی‌دهم.

خانم مدیر از دستم عصبانی نمی‌شود و از آنجا که امروز آخرین روز من در این مدرسه است، تنبیهم نمی‌کند.

این خانم مدیر را دوست دارم. او همیشه لباس‌هایی با طرح‌های گربه و پرنده و زرافه می‌پوشد و جوک‌های مسخره‌ای می‌گوید که باعث می‌شود بچه‌ها او را دست بیندازند، اما من این جوک‌ها را دوست دارم. رفتار امسال خانم مدیر با من، هیچ فرقی با رفتار سال گذشته‌اش ندارد.

💜
۱۳۹۹/۱۲/۲۱

دنیا بر سر الودی خراب شده است. از خواهر دوقلویش، «نائومی» جدا شده و احساس می‎کند که دیگر هیچ‎چیز درست نخواهد شد. مادرش در شهری به نام «ایون‎تاون»، شغلی جدید پیدا می‎کند و به همراه الودی، به محل زندگی جدیدشان

- بیشتر
Emily
۱۴۰۱/۰۳/۰۴

مطالعه نسخه چاپی. خیلی کتاب خوبی بود الودی دختریه که همه بهش می گن عجیب غریبه همیشه اونه که انگشت نما س پر شر و شور و شیطونه عاشق اشپزی کردن و درست کردن غذا های من درآوردیه ولی نائومی درست

- بیشتر
Ehsan
۱۴۰۰/۱۲/۲۶

خیلی کتاب خوبی بود پیشنهاد میکنم که حتما بخونید

❤Lady Bug❤
۱۴۰۰/۰۷/۱۳

پیشنهاد میکنم

𝒶 𝒷𝑜𝑜𝓀 𝓇𝑒𝒶𝒹𝑒𝓇
۱۴۰۰/۰۴/۱۷

اون حسی که این کتاب به من میداد رو تاحالا تجربه نکرده بودم..با ریتم ملایمش خواننده رو به کتاب میبره...

🍃تالکین فن🍁🍃
۱۴۰۳/۰۴/۲۶

بعد از اتفاق غم انگیزی که برای خانواده ی الودی افتاد،اون با خانوادش برای شروعی تازه به شهری به نام ایون تاون نقل مکان میکنه.اما کم کم به خاطر جادوی ایون تاون،اون ها شروع به فراموش کردن گذشته و خاطراتشون

- بیشتر
گربه
۱۴۰۰/۱۲/۲۴

این کتاب پایانی غم انگیز ولی در عین حال شاد داشت داستان درباره ی دوقلو یی هست به نام های الودی و نائومی که غم بزرگی دارند و به هاون تاون میرن تا شروع جدیدی داشته باشن اما این شهر

- بیشتر
AliAM
۱۴۰۰/۰۵/۰۵

پایان غمگین و در عین حال شادی رو داشت کلی با داستانش گریه کردم و بار ها هم لبخند زدم داستان خیلی جذابی بود و از خوندنش لذت بردم ✨

F.Ch
۱۴۰۰/۰۳/۱۴

کتاب خیلی خیلی خوبی بود😍 از خواندنش لذت فراوان بردم، موضوع کتاب جدید هست و احساسات عالی بیان شده اند، به همه پیشنهاد می کنم که بخوانند.

دیانا
۱۴۰۳/۰۵/۲۲

چی میشد اگر میتونستیم همه خاطراتمون رو فراموش کنیم و یه شروع دوباره تو یه شهر جادویی و بی نقص داشته باشیم؟ کتاب خوبی بود و روند آروم و شیرینی داشت اما خیلی بهتر بود اگر خیلی چیزهای دیگه هم

- بیشتر
وقتی گذشته تمام شده و به زمان حال رسیده‌ای، سخت است همان آدم قبلی باشی
𝐑𝐎𝐒𝐄
اگر مردم فکر کنند عجیب هستی، خیلی هم بد نیست.
𝐑𝐎𝐒𝐄
استفاده کردن از کتاب‌ها به‌جای چیزهای تزیینی جالب نیست. عجیب است. ترسناک است... اشتباه است.
=o
«عجیب بودن هم مثل شجاع بودنه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
دارم تلاش می‌کنم که من هم مثل پروانه‌ها شجاع و آزاد و بی‌دقت باشم و هیچ سؤالی نکنم. اما مغزم از سؤال کردن دست برنمی‌دارد؛ قلبم هم از دل‌تنگ شدن. انگار نصف فکرم اینجاست و نصف دیگرش یک‌جای دیگر. اصلاً شبیه پروانه‌ها نیستم.
=o
می‌پرسد: «به‌خاطر چیزهایی که یادته گریه می‌کنی؟» می‌ترسم نکند او هم مرا تنها بگذارد. می‌گویم: «نه. به‌خاطر چیزهایی که یادم نمی‌آد گریه می‌کنم.»
maneli1388
«عجیب بودن هم مثل شجاع بودنه.»
maneli1388
حدس می‌زنم که همه‌مان حسرت می‌خوریم. حسرت می‌خوریم که کاش بیشتر دربارهٔ روزهای سختی که داشتیم، صحبت می‌کردیم. حالا این حسرت باعث می‌شود که بیشتر با هم حرف بزنیم و چیزهایی را که اذیتمان می‌کند یا باعث آزارمان می‌شود، بگوییم. اما حسرت خوردن اصلاً مثل حس گناهکار بودن نیست. معنی‌اش این نیست که ما خواهرها و پدر و مادر و خانوادهٔ بدی بودیم. حسرت فقط یک حسرت است. حسی است که روی قلبت می‌نشیند و یادت می‌اندازد که عشق چیز خیلی بزرگی است. یادت می‌اندازد که حتی اگر آدمی که عاشقش هستی دیگر در دنیا نباشد، تو می‌توانی به دوست داشتنش ادامه بدهی.
Ms.red
دستهٔ دخترهایی هستیم که بیشتر مردم دوستشان دارند. هرچند، این اواخر برایم سخت است همچنان دختری باشم که بیشتر مردم دوستش دارند. (آن هم دختری که صدایش کمی بلند است و بعضی وقت‌ها اندکی عجیب‌وغریب می‌شود.) می‌دانم که من و نائومی بهتر است همان الودی و نائومی قبلی باشیم، وگرنه آدم‌هایی خیلی‌خیلی بدتر می‌شویم. ولی وقتی گذشته تمام شده و به زمان حال رسیده‌ای، سخت است همان آدم قبلی باشی. البته من هم همهٔ تلاشم را نمی‌کنم.
❤Lady Bug❤
«آیا آدم شجاعی هستی؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
ما دوتا از بیرون خیلی شبیه هم هستیم، اما از درون فرق داریم.
=o
نائومی می‌پرسد: «اینترنت چی؟» مامان می‌گوید: «اون هم نیست! فقط یه کامپیوتر توی کتابخونه هست که واسهٔ تحقیق و کارهای ضروری ازش استفاده می‌کنن!» پذیرفتن این‌همه‌چیز باهم سخت است.
پیگیری
من غذاهای مخصوص روزهای بارانی را درست می‌کنم؛ مثلاً خورشت و ساندویچ پنیر کبابی و سه‌جور سوپ متنوع و کیک شکلاتی و خوشمزه‌ترین خوراک لوبیایی که تابه‌حال خورده‌ایم.
maneli1388
جنی هوروویتس عاشق اسب‌ها و رنگ صورتی و پرسیدن کلی سؤال دربارهٔ چیزهایی است که دلم نمی‌خواهد ازشان حرف بزنم. او امروز یکی از تی‌شرت‌های صورتی اسبی‌اش را که خیلی دوست دارد پوشیده و مدام دربارهٔ گروه دِ موو سؤال‌پیچم می‌کند. ولی هر بار که حرفش را می‌زند، رویم را به سمت نائومی می‌چرخانم و از او دربارهٔ ضرب اعداد کسری می‌پرسم که درس کلاس ریاضی‌مان است. جنی، بس و فلورا باید بدانند که وقتی از ضرب اعداد کسری حرف می‌زنم، یعنی اصلاً دلم نمی‌خواهد دربارهٔ آن گروه موسیقی چیزی بگویم.
❤Lady Bug❤
جنی هوروویتس عاشق اسب‌ها و رنگ صورتی و پرسیدن کلی سؤال دربارهٔ چیزهایی است که دلم نمی‌خواهد ازشان حرف بزنم. او امروز یکی از تی‌شرت‌های صورتی اسبی‌اش را که خیلی دوست دارد پوشیده و مدام دربارهٔ گروه دِ موو سؤال‌پیچم می‌کند. ولی هر بار که حرفش را می‌زند، رویم را به سمت نائومی می‌چرخانم و از او دربارهٔ ضرب اعداد کسری می‌پرسم که درس کلاس ریاضی‌مان است. جنی، بس و فلورا باید بدانند که وقتی از ضرب اعداد کسری حرف می‌زنم، یعنی اصلاً دلم نمی‌خواهد دربارهٔ آن گروه موسیقی چیزی بگویم. درست است که من و نائومی دوقلو هستیم، اما فهمیدن اینکه در
❤Lady Bug❤
جنی هوروویتس عاشق اسب‌ها و رنگ صورتی و پرسیدن کلی سؤال دربارهٔ چیزهایی است که دلم نمی‌خواهد ازشان حرف بزنم. او امروز یکی از تی‌شرت‌های صورتی اسبی‌اش را که خیلی دوست دارد پوشیده و مدام دربارهٔ گروه دِ موو سؤال‌پیچم می‌کند. ولی هر بار که حرفش را می‌زند، رویم را به سمت نائومی می‌چرخانم و از او دربارهٔ ضرب اعداد کسری می‌پرسم که درس کلاس ریاضی‌مان است. جنی، بس و فلورا باید بدانند که وقتی از ضرب اعداد کسری حرف می‌زنم، یعنی اصلاً دلم نمی‌خواهد دربارهٔ آن گروه موسیقی چیزی بگویم. درست است که من و نائومی دوقلو هستیم، اما فهمیدن اینکه در
❤Lady Bug❤
برایم سخت است آدمی باشم که بقیه از من توقع دارند
𝐑𝐎𝐒𝐄
بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم احساسات بزرگ‌تر از آدم‌ها هستند؛ قدرتمندترند. باعث می‌شوند آدم‌ها کارهایی بکنند که جبران‌ناپذیرند
کاربر ۶۲۶۸۸۸۴
من و نائومی با هم قرار گذاشته‌ایم که وقتی بیرون و در جمع هستیم، عادی رفتار کنیم و همهٔ غم‌ها و ناراحتی‌ها و نگرانی‌هایمان را برای خانه نگه داریم.
کاربر ۶۲۶۸۸۸۴
من و نائومی با هم قرار گذاشته‌ایم که وقتی بیرون و در جمع هستیم، عادی رفتار کنیم و همهٔ غم‌ها و ناراحتی‌ها و نگرانی‌هایمان را برای خانه نگه داریم.
کاربر ۶۲۶۸۸۸۴

حجم

۲۴۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۲۴۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان