کتاب زندگی پی
معرفی کتاب زندگی پی
کتاب زندگی پی نوشته یان مارتل است. این کتاب با ترجمه حسینعلی میرشاهی منتشر شده است. از کتاب زندگی پی یک فیلم سینمایی هم ساخته شد که توانست در رقابت اسکار بنده جایزه هم شود. این کتاب درباره جدال انسان با طبیعت است.
درباره کتاب زندگی پی
این کتاب درباره پسری ۱۶ ساله به نام پی پاتل است که با خانوادهاش در هندوستان زندگی میکنند. آنها تصمیم میگیرند به کانادا مهاجرت کنند. در راه سوار یک کشتی باری هستند که طوفان شدیدی شروع میشود، تنها پی و یک ببر بنگال و یک گورخر و یک اورانگوتان زنده میمانند در یک قایق وسط دریا رها میشوند. جنگ برای زندگی بین این گروه شروع میشود.
این کتاب برنده جایزه بوکر سال ۲۰۰۲ شد.
خواندن کتاب زندگی پی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
نظر مطبوعات درباره کتاب زندگی پی
یان مارتل در اسپانیا به دنیا آمد ولی در حال حاضر در مونترآل زندگی میکند. او نویسندهٔ کتاب بسیار تحسین شدهٔ رمان خویشتن و مجموعهٔ داستانها ی کوتاه حقایق در پشت پردهٔ روکاماتیوهای هلسینکی است. زندگی پی سومین کتاب اوست که برای جایزهٔ فرماندار و جایزهٔ نویسندگان کشورهای مشترکالمنافع برگزیده شد و برندهٔ جایزهٔ بوکر مردان در سال ۲۰۰۲ بود.
«[این] نوول به غایت دوستداشتنی سرشار از شگفتی است.»
گاردین
«یان مارتل یک قصه گویِ پرشور و مجذوبکننده است.»
ساندِی تلگراف
«مضحک، هولناک، غیرقابل اعتماد و اندوهناک، در بازگوی بوها و چشماندازها عمیقاً احساسگرا، تمام سفر و لحن دیوانهوار و عجیب راوی، خواننده را به این فکر میاندازد که جوزف کنراد و سلمان رشتی روی معنای مرد پیر و دریا و سفرهای گالیور خیالپردازی میکنند.»
فاینانشال تایمز
«زندگی پی داستان یک ماجراجویی استادانه است، نوعی داستان که به ندرت پیش میآید و یکباره وارد لیست آثار معتبر میشود. همین کافی خواهد بود تا وجودش را توجیه کند، ولی سرشار از ماورألطبیعه، نثری شیوا، مؤثر و خندهدار هم هست.»
اسکاتلند آن ساندِی
«مارتل خیرهکننده است.»
ایندیپندنت آن ساندی
«یک بازی پر سروصدای عالی توسط قوهٔ تخیلی به نوبه نشاطانگیز، رندانه، نومیدکننده و قابل انعطاف، این نوول دستاوردی قابل تحسین است... مارتل لحنی زیرکانه به کار میبرد و مهارتهای شگرف یک استاد قصهگوی در حال طلوعی را دارد.»
پابلیشرز ویکلی (یو اس اِی)
«به اندازهٔ کافی تأثیرگذار هست که به قول پیرمرد، به خدا ایمان بیاورید... مارتل به ایدهای شگفتانگیز دست یافته و از بسط و توسعهٔ آن لذت میبرد.»
اسکاتسمن
«این یک قصه سرایی جذاب است، و مارتل همیشه آماده است تا خواننده را با عبارتی دلپذیر یا یک گفتار درونی بامزه گیج کند.»
ایندیپندنت
«زندگی پی یک ماجراجویی واقعی است: خشن، لطیف، بیانگر، دراماتیک، و به نحو غیرقابل مقاومتی خندهدار است... خیلی مشکل است که وقتی صفحههای کتاب تمام میشود از خواندن دست بکشی.»
سان فرانسیسکو کرونیکل
«یان مارتل نویسندهای است که به همان اندازه شگفتانگیز است که داستانی که او ـ و قهرمانش پی ـ برای گفتن دارد.»
اسپکتِیتور
«نوول طنزآمیز و فرزانهٔ مارتل، با بازتابی از داستان پینچِر مارتین، اثر ویلیام گولدینگ، باورپذیری ظریفی دارد که میل ما را برای داستانهای خارقالعاده که ممکن است واقعیت داشته باشند برمیانگیزد.»
مترو
«یک مراقبهٔ جذاب و زیبا در بارهٔ خدا، انسان و حیوان. این یک گوهر کمیاب است: کتابی که میخواهید خواندن آن را بلافاصله از سر بگیرید.»
دِ لیست
«زندگی پی به سادگی میتواند کتاب سال باشد.»
واتز آن این لندن«مارتل با این قصهٔ جسورانه مقدار زیادی تفریح روشنفکرانه دارد... این کتاب امکانات به تصویر کشیدن و به جزییات پرداختن داستانسرایی را به نمایش میگذارد که برای این نویسنده، نوعی بازی راه رفتن روی طناب سیرک است»
اُبزِروِر
«یک دفاع پر شور از باغ وحشها، یک سفر دریایی در اقیانوس آرام که مرگ را مانند سفر اکتشافی کُن ـ تیکی به چالش میکشد، و یک داستان سگ پشمالوی خندهآور... این نوولِ متهورانه توانسته همهٔ اینها باشد»
دِ نیویورکر
«خوانندگانی که با مارگارت اتوود، مِیویس گالانت، آلیس مونرو، مایکل اونداتیه و کارُل شیلدر آشنا هستند باید یاد بگیرند تا برای یان مارتلِ اعجابانگیز جایی در نقشهٔ داستان نویسی معاصر کانادا به وجود آورند»
شیکاگو تریبیون
«یک صفحه بعد از صفحهٔ دیگر، خواننده با تصویرها و مشاهدههایی مواجه میشود که دقت و بصیرتشان مجذوبکننده است... داستانی که باعث میشود به قدرت روحپرور قصه و خالقان انسانیاش، و به قدرت دست اول داستانسراهایی مانند یان مارتل باور داشته باشید»
لوس آنجلس تایمز بوک رویو
«[مارتل] قدرت عظیم تخیل را برای دگرگون کردن دیدگاه ما، با تکان مختصر دم یک ببر نشان میدهد»
ایندیا تودی
کتابهای مشابه
اگر این کتاب را دوست داشتید یا بهدنبال کتابهایی با حالوهوای مشابه میگردید، از مطالعه این عناوین نیز لذت خواهید برد: کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو، پیامبر اثر جبران خلیل جبران، جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ، سیدارتها اثر هرمان هسه و راهبی که فراریاش را فروخت اثر رابین شارما.
بخشی از کتاب زندگی پی
اسم من از یک استخر شنا گرفته شد. با در نظر گرفتن اینکه پدر و مادر من اصلاً شنا دوست نداشتند خیلی عجیب است. اسم یکی از اولین طرفهای تجاری پدر من فرانسیس آدیروباسامی بود. او یکی از بهترین دوستان خانوادگی ما شد. من او را ماماجی صدا میزدم، ماما در زبان تامیلی به معنای عمو و جی پسوندی است که در هند به نشانهٔ احترام و محبت به کار میرود. وقتی او جوان بود، خیلی قبل از اینکه من به دنیا بیایم، ماماجی یک قهرمان شنا بود، قهرمان تمام جنوب هند. در تمام طول عمر، این عنوان برازندهاش بود. یک روز برادرم راوی به من گفت که وقتی ماماجی به دنیا آمد، نمیخواست از تنفس از آب دست بردارد و در نتیجه دکتر برای اینکه جانش را نجات بدهد مجبور شد پاهایش را بگیرد و دور سر خود بچرخاند.
راوی درحالیکه دستش را دور سر خود میچرخاند گفت، «این حقه کارساز شد! او آب را از ششهایش بالا آورد و شروع کرد به تنفس هوا، ولی این کار همهٔ گوشت و خون او را به بالای بدنش منتقل کرد. به همین علت است که قسمت سینهٔ او آنقدر پت و پهن و پاهایش آنقدر لاغر است.»
حرفهای او را باور کردم. (راوی سرِکار گذار بیرحمی بود. اولین باری که او ماماجی را توی صورتم «آقای ماهی» خطاب کرد یک پوست موز توی رختخوابش گذاشتم.) حتی بعد از شصت سالگی، وقتی کمی خمیده بود و گرانش زمان تولد برعکس شده و گوشت او را به پایین متمایل کرده بود، ماماجی هر صبح سی بار طول استخر اوروبیندو آشرام را شنا میکرد.
او سعی کرد به پدر و مادرم شنا بیاموزد، ولی هیچوقت نتوانست به آنها بیش از راه رفتن در آب ساحلی که تا زانویشان میآمد و حرکتهای خندهآور بازوهایشان که سعی در شنا به شیوهٔ پروانه میکردند بیاموزد. اگر آنها سعی میکردند شنای پروانه را تمرین کنند به این میمانست که دارند در یک جنگل راه میروند و دارند سعی میکنند علفهای جلوشان را بخوابانند، یا، اگر قرار بود کرال سینه تمرین کنند، به این شبیه بود که آنها در سراشیبی یک تپه میدوند و با تکان دادن بازوهایشان در هوا سعی میکنند زمین نخورند. راوی هم به همان اندازه بیعلاقه بود.
ماماجی باید صبر میکرد تا من به منصه ظهور برسم تا پیروی علاقهمند پیدا کند. وقتی برای شنا کردن به سن مناسبی رسیدم که ماماجی ادعا میکند هفت سالگی بود و با دلشورهٔ مادرهمراه بود، او مرا به کنار ساحل برد و دستانش را به طرف دریا دراز کرد و گفت، «این هدیهٔ من به تو است.»
مادر ادعا میکند، «و بعد نزدیک بود تو را غرق کند.»
حجم
۳۸۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۰۲ صفحه
حجم
۳۸۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۰۲ صفحه
نظرات کاربران
فیلمش هم خیلی زیبا و دلچسب ساخته شده اما خواندن کتاب بسیار تخیل انگیزتر است
ترجمه کتاب خیلی بد بود؛ اما چون تنها همین نسخه در طاقچه قرار داشت و دلم میخواست ببینم محتوای کتاب تا چه حد میتواند پوچ باشد آن را ادامه دادم. راستش در کل فارغ از جزئیات، داستان قشنگی بود. داستان
من فیلمشو دیدم ، خییییلی قشنگه، فوق العادس
ادامه ندادم
جالبه همزمان فیلمش رو هم دیدم البته بعضی جاهاش حال به هم زن بود.