دانلود و خرید کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی الیزابت تووا بایلی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی

کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی

معرفی کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی

کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی نوشته الیزابت تووا بایلی است. این کتاب پرفروش و تحسین‌شده یک زندگینامه و در عین حال، یک پژوهش جالب درباره شکم‌پایان است. این اثر جذاب که شما را با خودش همراه می‌کند؛ در حقیقت شرح ماجراهای واقعی یک زن و یک شکم‌پا است.

درباره کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی

 الیزابت تووا بایلی به دلیل بیماری مجبور می‌شود مدتی استراحت کند،‌ او یک حلزون کنار تختش دارد و متوجه صدای آن می‌شود. یک سال همراهی با حلزون او را تشویق به نوشتن این کتاب می‌کند.

کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی، تنها کتابی است که بایلی طی سال‌ها بر اساس خاطراتش از آن یک سال زندگی مشترک با حلزون و همچنین مطالعاتش درباره تاریخ طبیعی شکم‌پایان نوشته و در سال ۲۰۱۰ منتشر کرده است. 

علت جذابیت کتاب، دو روایت موازی از زندگی دو موجودی است که به ظاهر بیشترین تفاوت را با هم دارند، اما همان‌طور که مشاهدات دقیق و مطالعات نویسنده از متون جدید و کهن نشان می‌دهد، این روایات به شباهت‌هایی غیرمنتظره ختم می‌شوند. نتیجه کار آمیزه‌ای از ادبیات، تاریخ طبیعی و جنبه‌های انسانی پزشکی است که توانسته مخاطب گسترده‌ای در سطح بین‌المللی به دست آورد. 

این ماجرای واقعی میان‌گونه‌ای (حلزون‌انسان) به زبان انگلیسی در امریکا، کانادا، انگلستان، استرالیا و نیوزیلند منتشر شده و به زبان‌های فرانسوی، آلمانی، ژاپنی، چینی، کره‌ای و اکنون فارسی نیز ترجمه شده است.

الیزابت تووا بایلی درباره اینکه چگونه کتابی با دو قهرمان اصلی نوشته، می‌گوید:

«می‌دانستم که تا حد ممکن درباره حلزون خواهم نوشت و هرگز نمی‌خواستم دربارهٔ خودم هم بنویسم. اما هنگامی که دو تا از دوستانم پیش‌نویس اولیه را خواندند، از واکنش‌هایشان شگفت‌زده شدم زیرا یکی توصیف بیشتری از حلزون می‌خواست و دیگری می‌خواست اطلاعات بیشتری دربارهٔ من در آن باشد. در آن زمان بود که فهمیدم دو قهرمان اصلی دارم. به نظر می‌رسید مشکلی وجود دارد و تا مدتی نگرانش بودم، اما کتاب که پیش رفت، به تدریج فهمیدم که به نوعی دارم نقش «واسطه» را برای حلزون بازی می‌کنم. اگرچه ابتدا من نقش اصلی بودم، اما از طریق تجربهٔ من است که خواننده همان پیوندی که من با حلزون داشتم را تجربه می‌کند، و به این ترتیب شخصیت حلزون در کتاب بزرگ‌تر می‌شود و حضور پررنگ‌تری پیدا می‌کند.»

کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی در سال ۲۰۱۰ برندهٔ جایزهٔ ملی کتاب بیرون از خانه و در ۲۰۱۱ برندهٔ مدال جان باروز شد که سالانه به بهترین اثر در زمینهٔ تاریخ طبیعی تعلق می‌گیرد. در سال ۲۰۱۲ جایزهٔ بین‌المللی دوسالانه ویلیام سارویان در نویسندگی در بخش آثار ناداستانی از سوی کتابخانهٔ دانشگاه استنفورد به آن اعطا شد. از این‌گذشته این کتاب در فهرست بسیاری از نهادها در فهرست کتاب‌هایی قرار گرفت که مطالعه آنها توصیه شده است و همین استقبال‌ها در زمانی کوتاهی کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی را پرفروش نمود. 

خواندن کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

فرقی ندارد طرفدار علوم زیستی هستید یا زندگینامه، اگر کتاب‌خوان هستید، از خواندن این کتاب جذاب قطعا لذت خواهید برد.

بخشی از کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی

با خود فکر کردم، چرا باید از یک حلزون خوشم بیاید؟ اصلاً با آن چه کنم؟ نمی‌توانستم از تخت بیرون بیایم تا آن را به جنگل بازگردانم. خیلی برایم جالب نبود، و اگر هم زنده بود، پذیرش مسئولیت آن -به‌ویژه مسئولیت یک حلزون، مهمانی چنین ناخوانده- بیش از طاقت من بود.

دوستم مرا در آغوش گرفت، خداحافظی کرد، سوار ماشینش شد و رفت.

در سی و چهار سالگی، در سفری کوتاه به اروپا، یک عامل بیماری‌زای ویروسی یا باکتریایی اسرارآمیز مرا از پا انداخته و نشانه‌های عصبی شدیدی در من ایجاد کرده بود. فکر می‌کردم فناناپذیرم. اما نبودم. خیال می‌کردم اگر مشکلی پیش بیاید، پزشکی مدرن خوبم می‌کند. اما نکرد. متخصصان پزشکیِ چندین کلینیک مهم نتوانستند این متهم عفونی را تشخیص دهند. تا چند ماه مدام در بیمارستان بستری و مرخص می‌شدم، و عوارض بیماری جانم را تهدید می‌کرد. یک داروی آزمایشی که در اختیارم قرار گرفت وضعیتم را تثبیت کرد، هرچند چندین سال طاقت‌فرسا طول کشید تا بهبودی نسبی حاصل شود و بتوانم به کارم بازگردم. پزشکان می‌گفتند که من بیماری را پشت سر گذاشته‌ام و من هم دلم می‌خواست حرف‌شان را باور کنم. سرخوش از این بودم که بیشتر زندگی‌ام را پس گرفته‌ام.

اما ناگهان از ناکجا با چندین نوبت عودِ غافل‌گیرکنندهٔ بیماری‌ام روبه‌رو و بار دیگر بستری شدم. از این گذشته، آزمایش‌های پیچیده نشان دادند که میتوکندری‌های سلول‌هایم دیگر درست کار نمی‌کنند و به دستگاه عصبی خودمختارم آسیب رسیده است؛ تمام کارکردهای بدن که آگاهانه کنترل نمی‌شوند، ازجمله ضربان قلب، فشار خون، و گوارش، از کنترل خارج شده بودند. دارویی که پیش از آن مؤثر واقع شده بود، اکنون پیامدهای جانبی خطرناکی ایجاد می‌کرد؛ کمی بعد این دارو از بازار خارج شد.

هنگامی که بدن بی‌استفاده می‌شود، ذهن هنوز همچون یک تازی شکاری در امتداد مسیرهای پاخوردهٔ سلول‌های عصبی می‌دود و رد پرسش‌هایی را می‌گیرد که پژواک‌شان در ذهن طنین‌انداز است: خانوادهٔ سردرگمِ چراها، چه‌ها و کِی‌ها و خویشاوند بسیار دورشان، چگونه. جست‌وجو ازپادرآورنده است و پاسخ‌ها گریزپا. گاهی ذهنم خالی و بی‌تفاوت می‌شد؛ در سایر اوقات غرق در توفان افکار می‌شد و اندوه ناگفتنی و گم‌گشتگی تحمل‌ناپذیر مرا فرا می‌گرفت.

با توجه به سهولتی که سلامتی با آن زندگی را سرشار از معنا و هدف می‌کند، تکان‌دهنده است که بیماری با چه سرعتی این امور مسلم را از ما می‌دزدد. تنها کاری که می‌توانستم بکنم دوام آوردن در هر لحظه بود، و هر لحظه همچون ساعتی بی‌پایان به نظر می‌رسید، در حالی که روزها آرام و بی‌صدا از پی هم می‌گذشتند. زمانی که مصرف نشده و فقط تحمل شده نیز ناپدید می‌شود، چنانکه گویی خودِ زمان گرسنگی می‌کشد، و هر روز درسته بلعیده می‌شود، بدون آنکه هیچ خرده‌ریزی، هیچ خاطره‌ای، یا اصلاً هیچ ردی از خود به جا بگذارد. 

محسن
۱۳۹۹/۱۱/۰۳

الیزابت (نویسنده کتاب) وقتی بعد از تمام شدن روزهای مرخصی‌اش از سفر تفریحی برمی‌گردد، متوجه می‌شود که مریض شده. پزشک‌ها نمی‌توانند بیماری‌اش را تشخیص دهند و حدس می‌زنند کار یک ویروس است. مریضی الیزابت عود می‌کند، آنقدر که دیگر از

- بیشتر
zeinab_mdi70
۱۴۰۰/۰۱/۰۳

به پیشنهاد دکتر شکوری در برنامه کتاب باز این کتاب رو خوندم. معمولا کتابایی که معرفی میکنن از جمله این کتاب کتابای خوبی هست. ممنون از طاقچه که کتاب رو در بی نهایت قرار داده

farez
۱۴۰۲/۰۶/۰۵

نیمه شبهایی که بیخواب میشم، گاهی به کوچکترین صداهایی که در طول روز نمیشنوم دقت میکنم....از صدای تیک تیک ساعت گرفته، موتور اسپیلت و یا اعواج هوا توی گوشم که مثل باد و طوفان در دوردست میمونه....در واقع به صدای

- بیشتر
fateme kheiripour
۱۴۰۲/۰۲/۲۰

کتاب حول محور شفادهندگیِ طبیعت بر روح و جسم آدمی هست ، اگر در شرایط جسمی مناسبی نباشید با کتاب همزاد پنداری میکنید و درک روند کلی داستان براتون راحت تر میشه . من کتاب رو دوست داشتم ، کتاب ساده

- بیشتر
Ana
۱۴۰۱/۱۱/۰۸

این کتاب واقعا دوست داشتنی و جالبه. مثل یه همراه باهاته. دلت میخواد تو هم یه حلزون سریعا بری پیدا کنی یا هر جاندار دیگه ای و با دقت تر به طبیعت اطرافت نگاه کنی. کلا فلسفه آهستگی، ناظر بودن،

- بیشتر
ستاره
۱۴۰۱/۰۲/۱۵

باعث شد بیشتر دقت کنم به همه موجودات اطرافم

محمد حامد
۱۴۰۰/۰۹/۲۸

حالا بدون هیچ توضیحی رفته بود... (حلزون رو میگه!!!!!) کتاب با گزارش و تحلیل "رفتارهای یک حلزون" شروع میشه که خیلی جالب و دلچسبه... بعد مطالب علمی باهاش مخلوط میشه که حالت داستانی کتاب رو ازش میگیره...

maryabrz
۱۴۰۰/۰۱/۲۷

کتاب جالب و گیرایی بود

صدف
۱۴۰۲/۱۰/۲۲

دلیل اینکه این کتاب را انتخاب کردم این بود که پسرم به حلزون ها علاقه زیادی داره و چون در جایی که زندگی می کنم دایم بازون میاد حلزون همیشه در دسترس است و اون همیشه چندتا حلزون با خودش

- بیشتر
لیلا یزدی
۱۴۰۰/۰۷/۰۴

یک موجود به این کوچیکی و این همه پیچیدگی!!! برای من واقعا جذاب بود.

به حجم کاری که باید انجام شود، دشواری‌هایی که باید بر آنها غلبه شود، یا هدفی که باید به آن رسید، فکر نکن، بلکه با جدیت سرگرم کاری شو که در دست داری، بگذار همین برای امروز کافی باشد.
pejman
«حلزون چه جانور خلّاقی است ... هنگامی که گیر همسایهٔ بدی می‌افتد خانه‌اش را برمی‌دارد و از آنجا می‌رود.»
Mina
طبیعت پناهگاه روح است ... حتی غنی‌تر از تخیل انسان
شراره
به حجم کاری که باید انجام شود، دشواری‌هایی که باید بر آنها غلبه شود، یا هدفی که باید به آن رسید، فکر نکن، بلکه با جدیت سرگرم کاری شو که در دست داری، بگذار همین برای امروز کافی باشد.
m.mah
گاهی این جانوران خرد می‌شوند و چنین به نظر می‌رسد که به کلی نابود شده‌اند؛ اما باز دست به کار می‌شوند و ظرف چند روز تمام شکاف‌های پرشمارشان را مرمت می‌کنند ... تا خانهٔ ویران را از نو بسازند. اما تمام درزها و بندها به آسانی دیده می‌شوند، زیرا رنگ‌شان از قسمت‌های دیگر روشن‌تر است، و کل صدف، تا اندازه‌ای، شبیه لباس کهنه‌ای است که وصله‌دوزی شده باشد
جزر و مد
زنده ماندن اغلب بستگی به تمرکز بر یک چیز خاص دارد: یک رابطه، یک باور، یا یک امید که تعادل خویش را بر لبهٔ امکان حفظ کرده است. یا چیزی زودگذرتر: آن‌طور که آفتاب از شیشهٔ سخت و به ظاهر نفوذناپذیر پنجره‌ای می‌گذرد و پتو را گرم می‌کند
محسن
شاید آنگاه، روزی در آیندهٔ دور، به تدریج، حتی بدون آنکه متوجه شوی، به پاسخ راه پیدا کنی.
zeinab_mdi70
ارسطو در قرن چهارم پیش از میلاد در کتاب تاریخ جانوران گفته که دندان‌های حلزون «تیز، و کوچک، و ظریف» هستند. حلزون من حدود ۲۶۴۰ دندان داشت، پس من کلمهٔ «فراوان» را هم به توصیف ارسطو اضافه کردم. دندان‌ها رو به داخل‌اند تا حلزون بتواند غذایش را محکم بگیرد؛ آنها با داشتن حدود ۳۳ دندان در هر ردیف و شاید حدود هشتاد ردیف دندان، نوارتسمه‌ای پُردندان به نام تراش یا سوهانک را می‌سازند که مانند یک سوهان عمل می‌کند. پس به همین دلیل بود که حلزون من هنگام رنده کردن قارچ سرش را بالا و پایین می‌کرد؛ همچنین چهارگوش بودن عجیب سوراخ‌هایی که در پاکت نامه‌ها و فهرست‌هایم کشف کرده بودم را نیز توضیح می‌داد. هنگامی که ردیف جلوی دندان‌ها ساییده می‌شوند، ردیف تازه‌ای از عقب اضافه می‌شود و تراش به تدریج جلو می‌آید و ظرف مدت چهار تا شش هفته کاملاً جانشین می‌شود. تراش‌ها با رژیم غذایی هر حلزون خاص سازش می‌یابند و می‌توانند ویژگی شاخص یک گونه برای شناسایی آن باشند.
مامانِ کتابخون
عمق خاصی از بیماری هست که در انزوایش گزنده و سوزناک می‌شود؛ تنها قاعدهٔ زندگی بلاتکلیفی است، و تنها حرکت گذر زمان. از کار افتادن حتی یک چیز دیگر را نمی‌توان تحمل کرد، و گاه حتی تماشای دوستان و خانواده را نیز نمی‌توان تاب آورد. شکافی ناگفته و پرنشدنی ممکن است عریض‌تر شود. حتی اگر هنوز همان کسی باشید که بودید، بازهم در عمل نمی‌توانید کاملاً همان کسی که هستید باشید. گاه حتی کسانی که خوب می‌شناسیدشان ترک‌تان می‌کنند، و آنگاه حتی شخصی که به عنوان خودتان می‌شناسید نیز رفته‌رفته عوض می‌شود.
محسن
بدون مشاهده نه علم به وجود می‌آمد و نه ادبیات
Chista
«تنهایی برای تمام انسان‌ها شکنجه است.» بیماری تنها می‌کند؛ تنها نامرئی می‌شود؛ نامرئی فراموش.
منکسر
حلزونی که از گزینه‌های غذایی‌اش راضی یا از شرایط آب‌وهوایی خشنود نباشد، به خواب خواهد رفت و غیرفعال خواهد شد. ضربان قلبش تا فقط چند بار در دقیقه آهسته می‌شود، و جذب اکسیژن به یک پنجم زمان فعالیت می‌رسد
جزر و مد
«تنهایی برای تمام انسان‌ها شکنجه است.»
محسن
اتاق نشیمنْ مطبش شد و بیمارانش را همان‌جا معاینه می‌کرد. در کودکی وقتی به دیدارشان می‌رفتم، از این وحشت داشتم که صدای سرفه‌ام را بشنود. کمی خس‌خس گلو یا اندکی رنگ‌پریدگی کافی بود که با عجله سراغ ظرفی بزرگ از چوب بستنی‌های دراز و حال‌به‌هم‌زنِ نگهدارندهٔ زبان (آبسلانگ) برود و تا مرز بالا آوردن آن را در حلقم فرو کند. با این حال، وقتی به تماس تلفنی یک بیمار جواب می‌داد، حتی اگر نیمه‌شب بود، همیشه نخستین کلمه‌هایی که از دهانش خارج می‌شد این بود که «از اینکه می‌شنوم حال‌تان خوب نیست بسیار متأسفم.» چقدر کم پیش می‌آید که آدم چنین همدلی‌ای را از زبان یک پزشک بشنود.
Irandokht
طبیعت پناهگاه روح است ... حتی غنی‌تر از تخیل انسان
az_kh
به حجم کاری که باید انجام شود، دشواری‌هایی که باید بر آنها غلبه شود، یا هدفی که باید به آن رسید، فکر نکن، بلکه با جدیت سرگرم کاری شو که در دست داری، بگذار همین برای امروز کافی باشد. سر ویلیام آزلر، «پزشک» (۱۸۴۹ تا ۱۹۱۹)
yalda
هیچ چالشی برایش آن‌قدر بزرگ نبود که نتواند از عهده‌اش برآید؛ اگر به مانعی همچون یک شاخه می‌رسید، به جای آنکه مسیر طولانی در پیش بگیرد و آن را دور بزند، پس از یک وارسی کوتاه از آن بالا می‌رفت و رد می‌شد.
Mina
از میان ما آنها که بیمارند حامل ترس‌های خاموش کسانی هستند که از سلامت برخوردارند.
m.mah
همه گروگان‌های زمان هستیم. همهٔ ما تعداد دقیقه‌ها و ساعت‌های یکسانی برای زندگی در یک روز داریم و با این حال من احساس نمی‌کردم که سهم مساوی گرفته‌ام.
mojgan
«حلزون چه جانور خلّاقی است ... هنگامی که گیر همسایهٔ بدی می‌افتد خانه‌اش را برمی‌دارد و از آنجا می‌رود.»
نَــسـی

حجم

۷۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۷۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۶۹,۰۰۰
۴۸,۳۰۰
۳۰%
تومان