کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی
معرفی کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی
کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی نوشته الیزابت تووا بایلی است. این کتاب پرفروش و تحسینشده یک زندگینامه و در عین حال، یک پژوهش جالب درباره شکمپایان است. این اثر جذاب که شما را با خودش همراه میکند؛ در حقیقت شرح ماجراهای واقعی یک زن و یک شکمپا است.
درباره کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی
الیزابت تووا بایلی به دلیل بیماری مجبور میشود مدتی استراحت کند، او یک حلزون کنار تختش دارد و متوجه صدای آن میشود. یک سال همراهی با حلزون او را تشویق به نوشتن این کتاب میکند.
کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی، تنها کتابی است که بایلی طی سالها بر اساس خاطراتش از آن یک سال زندگی مشترک با حلزون و همچنین مطالعاتش درباره تاریخ طبیعی شکمپایان نوشته و در سال ۲۰۱۰ منتشر کرده است.
علت جذابیت کتاب، دو روایت موازی از زندگی دو موجودی است که به ظاهر بیشترین تفاوت را با هم دارند، اما همانطور که مشاهدات دقیق و مطالعات نویسنده از متون جدید و کهن نشان میدهد، این روایات به شباهتهایی غیرمنتظره ختم میشوند. نتیجه کار آمیزهای از ادبیات، تاریخ طبیعی و جنبههای انسانی پزشکی است که توانسته مخاطب گستردهای در سطح بینالمللی به دست آورد.
این ماجرای واقعی میانگونهای (حلزونانسان) به زبان انگلیسی در امریکا، کانادا، انگلستان، استرالیا و نیوزیلند منتشر شده و به زبانهای فرانسوی، آلمانی، ژاپنی، چینی، کرهای و اکنون فارسی نیز ترجمه شده است.
الیزابت تووا بایلی درباره اینکه چگونه کتابی با دو قهرمان اصلی نوشته، میگوید:
«میدانستم که تا حد ممکن درباره حلزون خواهم نوشت و هرگز نمیخواستم دربارهٔ خودم هم بنویسم. اما هنگامی که دو تا از دوستانم پیشنویس اولیه را خواندند، از واکنشهایشان شگفتزده شدم زیرا یکی توصیف بیشتری از حلزون میخواست و دیگری میخواست اطلاعات بیشتری دربارهٔ من در آن باشد. در آن زمان بود که فهمیدم دو قهرمان اصلی دارم. به نظر میرسید مشکلی وجود دارد و تا مدتی نگرانش بودم، اما کتاب که پیش رفت، به تدریج فهمیدم که به نوعی دارم نقش «واسطه» را برای حلزون بازی میکنم. اگرچه ابتدا من نقش اصلی بودم، اما از طریق تجربهٔ من است که خواننده همان پیوندی که من با حلزون داشتم را تجربه میکند، و به این ترتیب شخصیت حلزون در کتاب بزرگتر میشود و حضور پررنگتری پیدا میکند.»
کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی در سال ۲۰۱۰ برندهٔ جایزهٔ ملی کتاب بیرون از خانه و در ۲۰۱۱ برندهٔ مدال جان باروز شد که سالانه به بهترین اثر در زمینهٔ تاریخ طبیعی تعلق میگیرد. در سال ۲۰۱۲ جایزهٔ بینالمللی دوسالانه ویلیام سارویان در نویسندگی در بخش آثار ناداستانی از سوی کتابخانهٔ دانشگاه استنفورد به آن اعطا شد. از اینگذشته این کتاب در فهرست بسیاری از نهادها در فهرست کتابهایی قرار گرفت که مطالعه آنها توصیه شده است و همین استقبالها در زمانی کوتاهی کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی را پرفروش نمود.
خواندن کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
فرقی ندارد طرفدار علوم زیستی هستید یا زندگینامه، اگر کتابخوان هستید، از خواندن این کتاب جذاب قطعا لذت خواهید برد.
بخشی از کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی
با خود فکر کردم، چرا باید از یک حلزون خوشم بیاید؟ اصلاً با آن چه کنم؟ نمیتوانستم از تخت بیرون بیایم تا آن را به جنگل بازگردانم. خیلی برایم جالب نبود، و اگر هم زنده بود، پذیرش مسئولیت آن -بهویژه مسئولیت یک حلزون، مهمانی چنین ناخوانده- بیش از طاقت من بود.
دوستم مرا در آغوش گرفت، خداحافظی کرد، سوار ماشینش شد و رفت.
در سی و چهار سالگی، در سفری کوتاه به اروپا، یک عامل بیماریزای ویروسی یا باکتریایی اسرارآمیز مرا از پا انداخته و نشانههای عصبی شدیدی در من ایجاد کرده بود. فکر میکردم فناناپذیرم. اما نبودم. خیال میکردم اگر مشکلی پیش بیاید، پزشکی مدرن خوبم میکند. اما نکرد. متخصصان پزشکیِ چندین کلینیک مهم نتوانستند این متهم عفونی را تشخیص دهند. تا چند ماه مدام در بیمارستان بستری و مرخص میشدم، و عوارض بیماری جانم را تهدید میکرد. یک داروی آزمایشی که در اختیارم قرار گرفت وضعیتم را تثبیت کرد، هرچند چندین سال طاقتفرسا طول کشید تا بهبودی نسبی حاصل شود و بتوانم به کارم بازگردم. پزشکان میگفتند که من بیماری را پشت سر گذاشتهام و من هم دلم میخواست حرفشان را باور کنم. سرخوش از این بودم که بیشتر زندگیام را پس گرفتهام.
اما ناگهان از ناکجا با چندین نوبت عودِ غافلگیرکنندهٔ بیماریام روبهرو و بار دیگر بستری شدم. از این گذشته، آزمایشهای پیچیده نشان دادند که میتوکندریهای سلولهایم دیگر درست کار نمیکنند و به دستگاه عصبی خودمختارم آسیب رسیده است؛ تمام کارکردهای بدن که آگاهانه کنترل نمیشوند، ازجمله ضربان قلب، فشار خون، و گوارش، از کنترل خارج شده بودند. دارویی که پیش از آن مؤثر واقع شده بود، اکنون پیامدهای جانبی خطرناکی ایجاد میکرد؛ کمی بعد این دارو از بازار خارج شد.
هنگامی که بدن بیاستفاده میشود، ذهن هنوز همچون یک تازی شکاری در امتداد مسیرهای پاخوردهٔ سلولهای عصبی میدود و رد پرسشهایی را میگیرد که پژواکشان در ذهن طنینانداز است: خانوادهٔ سردرگمِ چراها، چهها و کِیها و خویشاوند بسیار دورشان، چگونه. جستوجو ازپادرآورنده است و پاسخها گریزپا. گاهی ذهنم خالی و بیتفاوت میشد؛ در سایر اوقات غرق در توفان افکار میشد و اندوه ناگفتنی و گمگشتگی تحملناپذیر مرا فرا میگرفت.
با توجه به سهولتی که سلامتی با آن زندگی را سرشار از معنا و هدف میکند، تکاندهنده است که بیماری با چه سرعتی این امور مسلم را از ما میدزدد. تنها کاری که میتوانستم بکنم دوام آوردن در هر لحظه بود، و هر لحظه همچون ساعتی بیپایان به نظر میرسید، در حالی که روزها آرام و بیصدا از پی هم میگذشتند. زمانی که مصرف نشده و فقط تحمل شده نیز ناپدید میشود، چنانکه گویی خودِ زمان گرسنگی میکشد، و هر روز درسته بلعیده میشود، بدون آنکه هیچ خردهریزی، هیچ خاطرهای، یا اصلاً هیچ ردی از خود به جا بگذارد.
حجم
۷۱۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۷۱۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
الیزابت (نویسنده کتاب) وقتی بعد از تمام شدن روزهای مرخصیاش از سفر تفریحی برمیگردد، متوجه میشود که مریض شده. پزشکها نمیتوانند بیماریاش را تشخیص دهند و حدس میزنند کار یک ویروس است. مریضی الیزابت عود میکند، آنقدر که دیگر از
به پیشنهاد دکتر شکوری در برنامه کتاب باز این کتاب رو خوندم. معمولا کتابایی که معرفی میکنن از جمله این کتاب کتابای خوبی هست. ممنون از طاقچه که کتاب رو در بی نهایت قرار داده
نیمه شبهایی که بیخواب میشم، گاهی به کوچکترین صداهایی که در طول روز نمیشنوم دقت میکنم....از صدای تیک تیک ساعت گرفته، موتور اسپیلت و یا اعواج هوا توی گوشم که مثل باد و طوفان در دوردست میمونه....در واقع به صدای
کتاب حول محور شفادهندگیِ طبیعت بر روح و جسم آدمی هست ، اگر در شرایط جسمی مناسبی نباشید با کتاب همزاد پنداری میکنید و درک روند کلی داستان براتون راحت تر میشه . من کتاب رو دوست داشتم ، کتاب ساده
این کتاب واقعا دوست داشتنی و جالبه. مثل یه همراه باهاته. دلت میخواد تو هم یه حلزون سریعا بری پیدا کنی یا هر جاندار دیگه ای و با دقت تر به طبیعت اطرافت نگاه کنی. کلا فلسفه آهستگی، ناظر بودن،
باعث شد بیشتر دقت کنم به همه موجودات اطرافم
حالا بدون هیچ توضیحی رفته بود... (حلزون رو میگه!!!!!) کتاب با گزارش و تحلیل "رفتارهای یک حلزون" شروع میشه که خیلی جالب و دلچسبه... بعد مطالب علمی باهاش مخلوط میشه که حالت داستانی کتاب رو ازش میگیره...
کتاب جالب و گیرایی بود
دلیل اینکه این کتاب را انتخاب کردم این بود که پسرم به حلزون ها علاقه زیادی داره و چون در جایی که زندگی می کنم دایم بازون میاد حلزون همیشه در دسترس است و اون همیشه چندتا حلزون با خودش
یک موجود به این کوچیکی و این همه پیچیدگی!!! برای من واقعا جذاب بود.