دانلود و خرید کتاب دونده اول؛ روح جیسون رینولدز ترجمه شبنم حیدری‌پور
تصویر جلد کتاب دونده اول؛ روح

کتاب دونده اول؛ روح

معرفی کتاب دونده اول؛ روح

کتاب دونده اول؛ روح نوشته جیسون رینولدز و ترجمه شبنم حیدری پور است. این کتاب، داستان زندگی کسل کرنشا است. کسی نمی‌داند که او برای نجات زندگی‌اش می‌دود یا برای فرار از آن؟ 

درباره کتاب دونده اول؛ روح

کسل کرنشا یک دونده عالی است. اما البته این را وقتی فهمید که پدر دائم الخمرش، روی مادرش اسلحه کشید. وقتی مادر کسل او را بیدار کرد و با هم از خانه فرار کردند، کسل فهمید که چقدر سریع می‌تواند بدود و بعد از آن هم هر بار که از چیزی می‌­ترسد یا احساس خشم زیادی می­‌کند، شروع به دویدن می­‌کند. یک روز در حالی که از مدرسه به خانه برمی‌گشت از کنار یک پارک رد شد و گروه دوندگان را دید که مشغول نرمش بودند. بعد از اینکه به مربی پیشنهاد کرد تا با یکی از اعضای تیم مسابقه بدهد، مربی او را عضو تیم کرد. همین موضوع باعث شد تا اتفاقات زیادی برای کسل رخ بدهد. اتفاقاتی که هرگز فکرش را نمی‌کرد. 

کتاب دونده اول؛ روح را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

این کتاب را به تمام نوجوانان و علاقه‌مندان به ادبیات نوجوان دعوت می‌کنیم.

درباره جیسون رینولدز 

جیسون رینولدز ۶ دسامبر ۱۹۸۳ در واشنگتون دی‌سی آمریکا به دنیا آمد. او در نه سالگی و با موسیقی رپ به نوشتن شعر علاقه مند شد. اما حالا برای نوجوانان داستان می‌نویسد. در دانشگاه مریلند در رشته زبان انگلیسی تحصیل کرد. رینولدز برنده جایزه اشنایدر فمیلی و نامزد جایزه ملی کتاب امریکا بوده است.

بخشی از کتاب دونده اول؛ روح

وقتی همه نوبتشون رو رفتن، مربی از اول شروع کرد و به همه یه بار دیگه فرصت داد تا ببینه می‌تونن زمان اولشون رو کم‌تر کنن یا نه. واسه همین یه بار دیگه نوبت لو شد. دوباره همون‌جوری پُرادعا، رفت تا خط شروع. یه‌کم حرکت کششی کرد و بالاوپایین پرید. اون خانمی که اون طرف زمین بود، دوباره جیغ کشید. پسره فقط داشت بدنش رو شُل می‌کرد و زنه یه جوری جیغ می‌زد که انگار داشت چی‌کار می‌کرد. آدم‌های دوروبرِ زنه، انگار داشتن به یه دیوونه نگاه می‌کردن. قشنگ معلوم بود اعصابشون خرد شده. همهٔ هم‌تیمی‌های لو سرشون رو بالا آوردن. انگار بعضی‌هاشون چشم‌انتظار این بودن که لوی قهرمان بدوئه. بقیه هم... براندازش می‌کردن؛ درست همون کاری که من داشتم می‌کردم. دقیقاً همون جوری که من نگاه می‌کردم؛ به لو، به براندون و به هر کی که خیال می‌کرد نمی‌شه از پسش براومد. نگم براتون که تخمه‌هام هم ته کشیده بود و دیگه چیزی نمی‌تونست جلوم رو بگیره، واسه همین بلند شدم تا بهش نشون بدم که هیچی نیست. نشونش بدم که من توی کل زندگی‌م حتی یه بار هم آموزشِ دو ندیدم و اگه نتونم ازش جلو بزنم، قطعاً می‌تونم پابه‌پاش برم. واسه همین پوست‌تخمه‌ها رو که مثل یه کوه مگس مُرده بین پاهام کُپه شده بودن، شوت کردم کنار و راه افتادم. البته نه توی زمین دو، از روی چمن‌های کنار مسیر دو رفتم. لو دولا شد روی نقطه شروع، من هم رفتم پشتش وایسادم. لازم نبود کاری بکنم. فقط کافی بود شلوار جینم رو لوله کنم بالا و بندهای کتونی‌م رو بچپونم توشون. حالا آمادهٔ دوئیدن بودم.

مربیِ صورت‌لاک‌پشتی منو دید و داد زد: «آی بچه، داری چی‌کار می‌کنی؟ مسابقه گزینش هفته پیش بود.»

هیچ جوابی ندادم و مربی حرفش رو ادامه داد: «این تمرین تک‌نفره‌ست.»

باز هیچی نگفتم و فقط لبه آستینم رو تا نزدیک شونه‌هام تا کردم.

مربی داشت می‌پرسید: «شنیدی چی گفتم؟» این دفعه یه‌کم بلندتر گفت. راه افتاد سمتم. بچه‌ها جوری نگاهم می‌کردن که همه بچه‌ها بهم نگاه می‌کنن؛ انگاری من یه فرقی داشتم، انگار از خودشون نبودم. به جهنم. مربی با تمسخر گفت: «نمی‌دونی تمرین تک‌نفره یعنی چی، نه؟» یه جواب دندون‌شکن اومد تو کله‌م، ولی واسه خودم نگهش داشتم.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
نگاهی که بهت می‌گه ناامیدم کردی، خیلی بدتر از نگاهیه که می‌گه از دستت عصبانی‌ام.
Book
نمی‌تونی از چیزی که هستی فرار کنی. ولی می‌تونی خودت رو برسونی به اون کسی که می‌خوای باشی.
Book
هیچ‌وقت نذار کسی زندگی یا رویاهات رو کوچولو صدا بزنه. شنیدی؟»
Book
«فردا که بیاد، دیگه امروز اهمیتی نداره. فردا یه روز تازه‌ست. یه فرصت تازه!»
Book
اگه بخوام وضعیت خودم رو خوب توضیح بدم، باید بگم که من یه‌عالمه فریادِ نزده توی دلم داشتم.
Book
هیچ‌وقت نذار کسی زندگی یا رویاهات رو کوچولو صدا بزنه. شنیدی؟
aryan
«مشکل این‌جاست که تو نمی‌تونی از خودت فرار کنی.»
Book
ولی من دیگه به رفتار عجیب آدم‌ها عادت کرده بودم.
Book
دیگه از مدرسه نمی‌زنی بیرون. مخصوصاً به این دلیل که دیگران بهت خندیده‌ن. مردم همیشه به آدم می‌خندن کَسِل. باور کن.»
aryan
Always remember, the best never rest
Book
«فردا که بیاد، دیگه امروز اهمیتی نداره. فردا یه روز تازه‌ست. یه فرصت تازه!»
aryan
نگاهی که بهت می‌گه ناامیدم کردی، خیلی بدتر از نگاهیه که می‌گه از دستت عصبانی‌ام.
aryan
البته که هر وقت یکی به کسی بگه دیر نکن، قشنگ مطمئن می‌شی که قراره دیر بکنه. نمی‌دونم چرا
Book
«که بهت نشون بدم نمی‌تونی از چیزی که هستی فرار کنی. ولی می‌تونی خودت رو برسونی به اون کسی که می‌خوای باشی.»
aryan
نتونستیم جلوی خنده‌مون رو بگیریم، چون خنده‌ش آدم رو به خنده می‌ندازه.
Book
خودم هم درست نمی‌دونستم‌ها، ولی... ولی می‌دونستم دیگه، می‌دونین؟
Book
«تا حالا نشده اون‌قدری اذیتتون کنن که دیگه نتونین تحمل کنین؟»
Book
پرسید: «حالا این‌جوری چیزی درست شد؟» واقعاً چرا همهٔ بزرگ‌ترها عین هم حرف می‌زنن؟ انگار همه‌شون یه کتاب خاصی دربارهٔ بزرگ‌تربودن خونده‌ن و جمله‌هاش رو حفظ کرده‌ن؛ این‌جوری چیزی درست می‌شه؟ و تو باید بزرگی می‌کردی.
کاربر... :)

حجم

۱۳۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۳۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان