کتاب شجاع مثل تو
معرفی کتاب شجاع مثل تو
کتاب شجاع مثل تو نوشتۀ جیسون رینولدز با ترجمۀ شقایق قندهاری در نشر افق به چاپ رسیده است. این کتاب، داستان دو برادر آفریقایی-آمریکایی را روایت میکنند که قرار است برای گذراندن تابستان نزد پدربزرگ و مادربزرگشان فرستاده شوند و آنجا ماجراهایی را پشت سر بگذارند.
درباره کتاب شجاع مثل تو
کتاب شجاع مثل تو داستای مناسب برای نوجوانان است که بهصورت سوم شخص روایت میشود و اولین بار در ۲۰۱۶ منتشر شد. شخصیت اصلی کتاب، پسری ۱۱ساله به نام جینی است که بههمراه برادرش ارنی قرار است تابستان پرماجرایی را پشت سر بگذارد. پدر و مادر جینی قرار است برای فکر کردن دربارۀ مسائل زندگیشان و سروسامان دادن به آن، به جامائیکا بروند و نمیتوانند تعطیلات را کنار فرزندان خود باشند. از همین رو، آنها را از بروکلین به ویرجینیا نزد پدربزرگ و مادربزرگشان میبرند. جینی و ارنی قرار است تابستان را در خانۀ روستایی آنها سپری کنند. تابستانی که برای جینی بسیار عجیب خواهد بود. اولین غافلگیری جینی و برادرش این بود که میبایست در مزرعه کار میکردند. با این حال، جینی پدربزرگ خود را یکی از افراد شجاع تصور میکرد که با وجود اینکه نابینا است؛ میتواند کارهای خود را انجام دهد. برای جینی او شجاعترین فردی بود که تا آن روز میدید؛ اما بهمرور این تصور مخدوش شد. پدربزرگ نهتنها از خانه بیرون نمیرفت که مرموز هم بود. در این میان بزرگترین ابهام و معما برای جینی رازی بود که پدربزرگش داشت. او بیآنکه از خانه خارج شود گاهی در یک اتاق ناپدید میشد. غافلگیری اصلی برای جینی وقتی رخ داد که راز پدربزرگش را فهیمد و اتاق مخفی او را پیدا کرد. این اتاق پر از گیاه و و پرنده بود و مردی که خودش را داخل آن حبس کرد. او چرا باید این کار را بکند؟ حالا پرسشها، ایدهها و ابهامهای زیادی در سر جینی وجود دارد. بزرگترین پرسش و ابهام برای او موضوع شجاع بودن است. به چه کسی شجاع گفته میشود؟ چگونه میتوان شجاع بود؟ این تضادها و ابهامها وقتی بیشتر میشوند که پدربزرگشان در تولد ارنی میگوید برای مرد شدن، باید یاد بگیرد که چگونه با تفنگ شلیک کند؛ اما ارنی علاقهای به این کار ندارد. جینی باز هم فکر میکند که آیا شجاعت در اثبات چیزی به دیگران است یا اینکه انجام ندادن کاری که به آن علاقه یا تمایل نداری؟
در رمان شجاع مثل تو نوجوانان با موضوع شجاعت و نحوۀ مواجهه با آن در موقعیتهای مختلف آشنا میشوند. این رمان، با استقبال مخاطبان و منتقدان روبهرو شد و جوایز معتبری مثل جایزۀ کرکس (۲۰۱۶)، مدال افتخار کورتا اسکات کینگ (۲۰۱۷) و جایزۀ کتاب خانوادگی اشنایدر (۲۰۱۷) را دریافت کرد.
خواندن کتاب شجاع مثل تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به نوجوانان دوستدار رمانهای خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شجاع مثل تو
«اسباب و وسایل خیلی زیادی را داخل اتاق چپانده بودند. چیزهایی قدیمی مثل پوستر بازیکنان بسکتبال که شلوارکهای مسخرهٔ کوچکی به پا داشتند، یک تقویم دیواری بیرنگ و رو هم از سال ۲۰۰۶ روی دیوار مانده بود؛ با طرح زمینهٔ بازگشت به آینده. در اتاق گنجهای بود که رنگ آبی سیر آن پوستهپوسته شده بود؛ مثل پوست بینی کسی که مدت خیلی زیادی زیر آفتاب مانده است. تعدادی مدال و روبان هم آنجا بود، با یک پرچم تا شده. یک کامیون قرمز کوچولو یا یک ماشین آتشنشانی خیلیخیلی قدیمی هم روی گنجه قرار داشت. جینی از روی تخت پرید تا نگاه بهتری به آن بیندازد. همین که جینی روی تختههای چوبی ترک برداشته پا گذاشت و به سمت گنجه رفت، مادرش هشدار داد: «پسرم، مراقب تراشههای چوب باش.» جینی تازه فهمید که کامیون قرمز، یک مدل است و تمام جزئیاتش مثل نردبان، آینههای بغل و... همگی بینقص و عالیاند. حتی بهتر از آنکه او میتوانست... لعنتی! او مدلهای خودش را در خانه جا گذاشته بود! تازگیها مامان دو مدل جدید برایش خریده بود، آن هم درست برای همین سفر. لعنتی ضرب در دو!
همین که جینی دستش را دراز کرد تا کامیون قرمز را بردارد، مامانبزرگ از طبقهٔ پایین هوار کشید: «عزیزان من، صبح شده، پا شوید! صبحانه آماده است!»
پسرها با مادرشان دنبال بوی غذا از پلههای چوبی لق و لرزان پایین رفتند و به در آشپزخانه رسیدند. مامانبزرگ بالاسر گاز ایستاده بود و با چنگالی ژامبون را زیر و رو میکرد. هر بار که به ژامبون چنگال میزد، روغن میپرید بالا، ولی او اصلاً خودش را عقب نمیکشید. پیرمردی ـ بابابزرگ! ـ سر میز گرد آشپزخانه نشسته بود. پیراهن رسمی سفیدی پوشیده و آستینهایش را بالا زده بود و مثل ارنی عینک آفتابی تیرهای به چشم داشت. صورتش حالت صورت پیرمردهایی را داشت که روز قبل اصلاح کرده بودند و حالا ریششان تازه میخواست دوباره دربیاید؛ طوری که گونههایش با ریزهریزههای سفیدی پر شده بود. مامانبزرگ چنگال را روی پیشخان گذاشت. چیزی را توی قابلمهای مسی هم زد و گفت: «بیایید اینجا و به بابابزرگتان سلام کنید.» او با حرکت سرش به جینی اشاره کرد و بعد هم به صندلی خالی سمت راست پیرمرد، تا جینی همانجا بنشیند. ارنی روی صندلی آن طرفش نشست. مامان کنار ارنی نشست؛ طوری که دور میز پر شد.»
حجم
۲۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۲۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه