کتاب بی نام
معرفی کتاب بی نام
کتاب بی نام اثری خواندنی از جاشوا فریس، با ترجمه لیلا نصیری ها است. این داستان مخاطبان را با بیماری عجیب و ناشناخته قهرمان داستان آشنا میکند و از درد و رنجهایی میگوید که بشر، مجبور به تحمل آن است.
درباره کتاب بی نام
جاشوا فریس در داستان بی نام درد و رنج مردم را نشان داده است. اما این کار را طوری با ظرافت انجام داده که با شخصیت اصلی داستان، یکی میشوید. وقتی پای درد در میان باشد، همه انسانها یکی هستند و آن را درک میکنند. این داستان از زندگی وکیلی موفق به نام تیم میگوید. تیم در آمریکا زندگی خوبی دارد و از هر نظر تامین شده است. اما ناگهان با ورود یک بیماری ناشناخته و عجیب، زندگی او به کل تغییر میکند. بیماری که نه دلیل و منشا مشخصی دارد و نه درمانی برای آن پیدا شده است. بیماری تیم حملاتی است که به او دست میدهد و اختیار پاهایش را از او میگیرد. او باید بلند شود، راه بیفتد و آنقدر برود تا از پا بیفتد.
جاشوا فریس در این کتاب به خوبی توانسته است از پس فضاسازیها بربیاید و زندگی انسان معاصر را تصویر کند. او به خوبی میداند چطور با انتخاب درست کلمات و روایت جذابش، ذهن مخاطب را درگیر داستان کند. او همچنین آگاه است که با داستانهایش، انسانها را به هم نزدیک میکند. چه فردی که در ایران زندگی میکند و چه کسی که در آمریکا زندگی میکند. او توانسته است با آفریدن داستان زندگی وکیلی در دنیای معاصر و درگیر کردن او با بیماری ناشناخته، ذهن و دل انسانها را بهم نزدیک کند.
کتاب بی نام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن رمانهای خارجی لذت میبرید، خواندن کتاب بی نام را به شما پیشنهاد میکنیم.
درباره جاشوا فریس
جاشوا فریس ۸ نوامبر ۱۹۷۴ در ایالات متحده آمریکا متولد شد. فریس در دانشگاه آیووا در رشته زبان و فلسفه تحصیل کرد. سپس به شیکاگو رفت و مدتی در یک شرکت تبلیغاتی کار کرد. پس از آن به دانشگاه کالیفرنیا، ارواین رفت و در رشته هنرهای زیبا کارشناسی ارشد گرفت.
او نویسنده، پدیدآور، و رماننویس است که برای آثارش جوایز بسیاری از آن خود کرده است. اولین رمانش با نام آنگاه به پایان رسیدم توانست جایزه پن بنیاد همینگوی و نامزدی نهایی جایزه کتاب ملی را به ارمغان آورد. کتاب دوم او، بی نام، به تعبیر نویسنده مجله اکونومیست، بهترین رمانی است که ظرف ۱۰ سال گذشته خوانده است و اثر سومش، به نام دوباره بیدار شدن در زمان مناسب، نامزد جایزه منبوکر شده است.
بخشی از کتاب بی نام
تیم تکان نخورد. زن از تختخواب بیرون آمد، رفت توی حمام و ربدوشامبر سیاه طرح پیچش را روی لباسخواب ابریشمیاش به تن کرد. از نظم و ترتیب چیدن لوسیونها، صابونها، کرمها و دئودورانتهایی که توی دستشویی ردیف شده بود جا خورد و یکباره از وعدهٔ امیدبخشی که این محصولات آرایشی عوامپسند میدادند احساس اهانت کرد. در ذهنش شروع کرد به ردیفکردن همهٔ چیزهایی که احتیاج داشت و جمعکردنشان از جاهای مختلف خانه: لباس سرهمی زیر گرم ونرم و شلوار چسبان عایق گرما را از توی گنجه، سوئتشرت و لباس پشمی را از توی کمد بزرگ، کاپشن کت وکلفتش، کلاه، دستکش و شالاش را. ماسک اسکی را توی یکی از جیبهای کتش گذاشت، کنار بستههای گرمازای یکبارمصرف که امیدوار بود تاریخ انقضای نوشتهنشدهشان سر نیامده باشد. فکر کرد باید باز هم ازشان بخرد.
دم ماشین لباسشویی که رسید، تقریبآ زد زیر گریه. مسیریاب و کولهپشتی مخصوص کوهنوردی را از زیرزمین بالا آورد. سریع کوله را پر کرد: پانچوی پلاستیکی مخصوص باران، قطرهٔ چشم، لوسیون مخصوص پوست خشک، بالش بادی، بستهٔ کمکهای اولیه. بعد رفت سراغ کابینت و چند بسته بیسکوییت انرژیزا و یک شیشه آب الکترولیت مارک نالجین برداشت. بیدلیل کبریت را هم به وسایل داخل کیف اضافه کرد. بعد در کوله را بست و رفت سمت طبقهٔ بالا.
جین رفت توی تخت و شروع کرد به جابهجاکردن مرد، جوری که انگار بچه است. یک لایه وازلین روی صورت و گردن تیم مالید، چون وازلین هم جلو سرما را میگرفت، هم جلو زخمشدن پوست را. بعد با چیزهایی که جمع کرده بود شروع کرد به لباسپوشاندن به تن مرد. آخرش هم یک جفت جوراب توکرکی و پوتین ضدآب پایش کرد. کولهپشتی را گذاشت دم در تا هروقت تیم راه افتاد که برود، خیلی راحت دستش را دراز کند و برش دارد. بعد هم خزید توی تختخواب کنارش.
مرد گفت: «ایندفعه دیگر باغداساریان نه. نه او، نه هیچ دکتر دیگری.»
زن گفت: «باشد.»
مرد گفت: «واقعآ میگویم. من تازه از موش آزمایشگاهی بودن خلاص شدهام؛ نمیخواهم دوباره برگردم سر جای اولم.»
«باشد، تیم.»
زن دستش را دراز کرد و کنترل را برداشت و تلویزیون را خاموش کرد.
«جین، من بازهم قدر تو را ندانستم؟»
حجم
۲۹۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
حجم
۲۹۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
نظرات کاربران
بینام روایت نزاع کشدار میان تیم، قهرمان کتاب است و بیماری ناشناختهاش. کارزاری تمام عیار و نفسگیر میان یک مرد عادی و بیماری غریبی که جاشوآ فریس در سه فصل بلند به آن پرداخته. تجربهی خواندن بینام شبیه شرکت در