کتاب دانشکده
معرفی کتاب دانشکده
کتاب دانشکده نوشته پابلو سانتیس که با ترجمه بیوک بوداغی منتشر شده است. مشهورترین اثر این نویسنده آرژانتینی است که در ژانر پلیسی جنایی طراحی شده است. داستانی پیچیده و جذاب که خواننده را با خود همراه میکند.
درباره کتاب دانشکده
داستان در فضایی محدود در دانشگاه بوینس آیرس و در دانشکده علوم انسانی اتفاق میافتد. در اتاقهای زیاد این دانشکده درگیریای مرگبار بین بزرگا ادبیات در گرفته است. آنها به دنبال یک اثر گمشده هستند از نویسندهای عجیب و اسرارآمیز که کسی تا بهحال او را ندیده است. ماجرای عجیب اومر بروکا نویسندهای که کسی او را ندیده است اما همه به دنبال آثارش هستند. این رمان جنایی معمایی خواننده را با هیجان با خودش دنبال میکند.
خواندن کتاب دانشکده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات معمایی و ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب دانشکده
اولین روز کارم در دانشکده، یک هفته بعداز تولد سیسالگیام بود. عمارت در محلهٔ باخو و خارج از محوطهٔ دانشگاه بود و بهندرت از آن استفاده میشد. خرابهای متروک در احاطهٔ ساختمانهای شیشهای بانکها، رستورانهای مجلل کارمندها و فروشگاههای شیک. هنوز هم در عمارت، بخش موسیقی (ازجمله سالن کنسرت، یک پیانو بزرگ و مجموعهای از سازهای کوبهای) وجود داشت و نیز دبیرخانهٔ انستیتو و گروه زبانهای شرقی. دانشجوهای دانشکده خیلی کم به آنجا میآمدند، نکتهٔ قابلتأمل این بود که کارهای افرادی در اختیار عمارت بود که خود آنها هرگز آنجا حضوری نداشتند. ملاحظهٔ یک بررسی آماریِ مطمئن، مؤید تیرهترین پیشبینیهای ما درمورد انحطاط فرهنگی نسل جوان بود، گفته میشد هفتاد درصد دانشجوها حتا از موجودیت عمارت خبر نداشتند.
من حالا ــ بهقول مادرم اگرچه قدری دیر ــ با پایان تحصیل و اخذ مدرک آکادمیک، دیگر آن دورهٔ مبهم و ناروشن زندگیام را پشتسر گذاشته بودم. با سی سال سن فقط یک ورق کاغذ پوستی در اختیار داشتم و میدانستم که دوران جوانی دیگر سپری شده و بیبروبرگرد یک زندگی جدی در انتظارم است و میبایست به فکر همسر و کار باشم. از وقتیکه بچه بودم همیشه کابوس میدیدم که روزی وادارم میکنند بهخاطر امرار معاش در کارخانه کار کنم، یا خراطی یا بنّایی پیشه کنم؛ درنتیجه زمانی که باید جذب بازار کار میشدم، تا آنجا که امکان داشت، ماجرا را لفتاش دادم.
از نظر مادی در تنگنا نبودم. در یک آپارتمان کوچکِ مبله، اما با تجهیزات مدرن با مادرم که مدرس بازنشستهٔ دانشگاه بود زندگی میکردم و از دولتِ سر حقوق بازنشستگی او و مقداری پسانداز که ارث پدرم بود زندگیمان میچرخید. با این همه، میخواستم از آنجا اسبابکشی کنم و برای همین احتیاج داشتم که در جایی مشغول به کار شوم. از مادرم کمک خواستم، اما درمورد قسمت دوم برنامهام به او چیزی نگفتم.
حجم
۱۸۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۱۸۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
نظرات کاربران
جالب بود و خیلی شبیه سایه باد بود برام!! واقعا مشتاق بودم بدونم آخرش چی میشه. خوب و پرکشش بود.
داستان زیبا وگیرایی بود با ترجمه ایی خوب،در ابتدا به کندی پیش میرود اما در اواسط کتاب با اولین قتل هیجان انگیز میشود وبا غافلگیری همراه است،روان بود وکمی به سبک داستان سایه باد
خسته کننده، گنگ،نامفهوم، بیشترازنصف کتاب را خواندم ولی هیچی متوجه نشدم، بعنوان کتاب جنائی ازش نامبرده شده ولی مثل کلافی سردرگم هیچ چیزی ازش پیدا نشد، حیف ازپول و وقت که بابت این کتاب صرف شود.