دانلود و خرید کتاب دیوار ۱۳۵۸ امیرحسین قاضی
تصویر جلد کتاب دیوار ۱۳۵۸

کتاب دیوار ۱۳۵۸

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دیوار ۱۳۵۸

کتاب دیوار ۱۳۵۸ نوشته امیرحسین قاضی، داستانی خواندنی است که با درآمیختن تاریخ و فانتزی، نگاهی به وقایع سال‌ ۱۳۵۸ در ایران دارد. 

درباره کتاب دیوار ۱۳۵۸

امیرحسین قاضی در کتاب دیوار ۱۳۵۸ ماجرای یک سفر در زمان را نوشته است. سفری که ممکن است آرزوی همه ما باشد، اما زمانی که به حقیقت پیوست متوجه شویم آن چیزی که می‌خواستیم نبوده است. باری، این داستان درباره جوانی است که در زمان سفر می‌کند و پا به سال ۱۳۵۸ می‌گذارد. او در خیابان‌‌های تهران آن روزگار قدم می‌زند، از ساختمان نوپای پلاسکو خرید می‌کند و به تهران این روزها برمی‌گردد و چیزهایی را می‌بیند که دیگر نیست.

اما داستان تنها به یک سفر ساده و دیدار از خیابان‌های تهران محدود نمی‌شود بلکه در دلش به وقایع روزهای پر آشوب بعد از انقلاب هم می‌پردازد. نگاهی به قتل‌ها و ترورهای تاریخی می‌کند و در کنارش، عاشقانه‌‌ای دلنشین را هم سر می‌دهد. 

کتاب دیوار ۱۳۵۸ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن داستان‌های تاریخی و تخیلی لذت می‌برید، این کتاب گزینه خوبی برای شما است. 

بخشی از کتاب دیوار ۱۳۵۸

دستانم را پشتم قفل کردم و به دیوار و تخته تکیه دادم و زیر لب پرسیدم: «واقعاً ارزشش رو داره؟» سرم را بالا آوردم. شاگردانم با نگاه‌های منتظر به من نگاه می‌کردند. گلویم را صاف کردم و دوباره سؤالم را مطرح کردم.

واقعاً ارزشش رو داره که به گذشته برگردین و اشتباهاتتون رو جبران کنین؟

در کمال تعجب باز هم من بودم و نگاه‌های خیره و سؤالی که جوابش در هوا معلق و بی‌پاسخ مانده بود. جور دیگری پرسیدم: «اگر می‌تونستین برگردین به گذشته، جلوی چه اتفاق یا اتفاقاتی رو می‌گرفتین یا چه کسی رو نجات می‌دادین؟

یا چه کسی رو می‌کشتیم؟

یخ سکوت را پدرام شکست. نزدیک پنجره چوبی کلاس می‌نشست و موهای بلندش روی پیشانی‌اش ریخته بود. هدست بزرگی دور گردنش بود که هیچ‌وقت او را بدون آن ندیده بودم.

توقع داشتم ساسان که از فعال‌ترین شاگردانم بود مثل همیشه به کمکم بیاید و همین‌طور هم شد. چهل‌ساله بود اما باانرژی‌تر از جوانان کلاس بود.

من ترجیح می‌دادم جون یک شخصیت بزرگ رو نجات بدم.

سهیلا که تقریباً هم‌سن ساسان بود و هر ترم در نمره گرفتن با ساسان رقابت داشت و از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا او را به چالش بکشاند، چرخید و به انتهای کلاس و به ساسان نگاه کرد و با لحن طلبکارانه‌ای گفت: «مثلاً کی رو نجات می‌دادی؟»

ساسان هم خونسرد به او خیره شد و تیغه عینکش را روی بینی کشیده‌اش بالا برد و گفت: «هر شخصی که نیاز بود زنده بمونه و دنیا رو تغییر بده. هرکسی می‌تونست باشه. حرفم سر اینه که بدون کشتن کسی هم می‌شه خیلی چیزا رو تغییر داد یا جلوی خیلی چیزا رو گرفت.» پاهایش را مدام تکان می‌داد. از پای تخته می‌توانستم ببینم چطور رنگ دستش به خاطر فشار خودکار سفید می‌شود.

NAZANINH
۱۳۹۹/۱۰/۲۴

ایده جذاب و متن روانی داشت. فکر کنم فرمتش اینجا به هم ریخته چون تو نسخه فیزیکی مشکل ویراستاری نداشت. نویسنده خوب از تلفیق ژانرهاش براومده بود ولی یکم یک سری حوادثش سریع پیش میرفت. در کل پیشنهاد میکنم. یک

- بیشتر
hanie hadadnia
۱۴۰۱/۱۱/۰۱

داستان در مورد مردیه به نام احسان که در یک آموزشگاه معلم زبان هست . احسان آدم معمولی مثل هر یک از ماهاست و این یک اتفاق هست که زندگی اون رو دگرگون می‌کنه؛ در یکی از روزهایی که احسان

- بیشتر
j
۱۴۰۰/۱۲/۱۴

این کتاب رو بیشتر از هر اثر ایرانی ای که تاحالا خوندم دوست داشتم:) در عین ساده بودن واقعا شیرین بود و واقعا قشنگ بود به عنوان اولین کار نویسنده.. واقعا میتونم بگم با همه ضعف هاش معرکه بود انقدر در توصیفاتشون ماهرانه عمل

- بیشتر
VR
۱۳۹۹/۱۰/۲۳

توصیف صحنه هاش در حد فیلم سینمایی واضح بود و متفاوت بود نسبت به آثار ایرانی ای که تا حالا خوندم. عاشقانه ش رو بیشتر از بخش علمی تخیلیش دوست داشتم و خوب تحقیق شده بود روی فضاسازی و تاریخ

Amir Hi
۱۴۰۰/۰۶/۱۸

قلم نویسندت خیلی جذاب و گیرا و روان بود جوری که وقتی دستم گرفتم گوشی رو تا وقتی تموم نشد نتونستم بذارمش کنار

کاربر ۲۱۷۶۵۴۰
۱۴۰۰/۰۲/۲۱

ابتدا کند پیش میره ولی هر چی جلوتر میره جذابتر میشه

Alireza
۱۴۰۰/۱۱/۱۵

تهران قدیم، مزه های قدیم تهران ، قدم زدن تو خیابون های تهران قدیم. در کنارش حس عاشقی کارکتر اصلی داستان که عجیب به گذشته گره خورده. بدون هیچ بزرگنمایی پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید.

my.book.shellllf
۱۴۰۰/۰۹/۲۰

از نظر فضاسازی ،نوشتاری و دیالوگ عالی بود، یک کتاب متفاوت و جذاب

Mahdieh
۱۴۰۱/۱۲/۱۴

خیلی قشنگ بود🥺 این کتاب از اون دسته کتاب هاییِ که تا چند روز مدام اتفاقات و شخصیت ها جلو چشمتونن تو تک تک خط های این کتاب گم میشید و زمان و مکان رو فراموش میکنید و در نهایت با حس

- بیشتر
نصیری
۱۴۰۱/۱۱/۱۴

داستان خیلی قشنگی بود، تخیل آقای قاضی واقعا آدم رو شگفت‌زده می‌کرد. دوسش داشتم

درحالی‌که پیاده‌رو را به سمت بالا و میدان انقلاب می‌رفتم با خودم گفتم ای‌کاش آن شاگردم که من را با سؤالش به چالش کشیده بود، اینجا بود. کاش اینجا بود و می‌دید که بین نجات هزاران نفر و معشوقه‌ام، کدام را انتخاب کرده‌ام.
Mahtab
درحالی‌که پیاده‌رو را به سمت بالا و میدان انقلاب می‌رفتم با خودم گفتم ای‌کاش آن شاگردم که من را با سؤالش به چالش کشیده بود، اینجا بود. کاش اینجا بود و می‌دید که بین نجات هزاران نفر و معشوقه‌ام، کدام را انتخاب کرده‌ام.
Mahtab
همانند کابوی فیلم‌های وسترن بودم که خسته و از گرد راه رسیده قدم به شهری مرده گذاشته است و مدام زیرچشمی خانه و مغازه‌های اطراف را از نظر می‌گذراند و منتظر کوچک‌ترین حرکتی است.
Mahtab
نمی‌دانم چه رازی است وقتی منتظر قرار مهمی هستیم زمان سینه‌خیز خودش را روی صفحه روزگار می‌کشاند. کافی است زمان ببیند که داریم در کنار خانواده و دوستان لذت می‌بریم و شاد هستیم، آن موقع است که در سرازیری روزگار می‌دود.
j
«جای من» با صدای خوانندهٔ موردعلاقه‌ام حجت اشرف‌زاده افتاده بود.
j
البته پدرم خیلی در خانه نماند. پس‌ازاینکه نمازش را خواند و از ناهاری که محصول مشترک مهری و راضیه بود خورد، تشکر کرد، بیرون رفت و تا سال شصت‌وهفت که در بیمارستان به دنیا آمدم، پسرش را ندید.
نیما اکبرخانی
خیابان آن‌طور که توقعش را داشتم شلوغ نبود. اما همان معدود رهگذران در لباس‌های قدیمی و اندک خودروهای سواری و نقلیهٔ عمومی برایم جالب بودند. همیشه دنیای بیرون را در عکس‌های سیاه‌وسفید، صورتی یا نارنجی دیده بودم و مشاهدهٔ این همه رنگ حسی باورنکردنی داشت. انگار فیلمی باکیفیت را در تلویزیونی عظیم تماشا می‌کردم.
moonlight
اسکناس کار خودش را کرده بود. همان‌طور که بیشتر اوقات کارش را می‌کرد. این موضوع به زمان و مکان و اشخاص در بازهٔ زمانی خاصی محدود نمی‌شد. همیشه این چرک کف دست احترام می‌آورد.
j
«بشر همیشه درصدد جبران گذشته و حسرت‌های ازدست‌رفته‌اش بوده است. تنها راه جبران این حسرت‌ها بازگشت به گذشته و سفر در زمان است
j
شاید گاهی اوقات فقط باید نشست و نظاره کرد که چگونه قطار روزگار از روی ارزش‌ها و داشته‌هایمان رد می‌شود. نمی‌شد با روزگار گلاویز شد. درسی بود که از گذشته نصیبم شده بود.
محمد شهمرادی
هرچیزی از جمله کتاب را برای خودم می‌خواستم. تا چیزی کامل به من تعلق نمی‌گرفت از آن لذت کافی را نمی‌بردم.
j
کنار بساط یکی از آن‌ها عودی دود می‌کرد که بوی شیرین و خنک آن تمام مسیر را پر کرده بود.
j
تغییر در گذشته بدون شک به همان میزان که می‌تواند مفید باشد، می‌تواند عواقب جبران‌ناپذیری را هم به دنبال داشته باشد.
j
جزئی‌ترین تغییر در گذشته ممکن است سبب تغییرات وسیع‌تری در آینده شود.
j
آدمی بودم که همیشه به اطرافیان و نزدیکانش اهمیت می‌داد و همین اهمیت بیش از اندازه سبب شده بود تا مرتکب کارهایی شوم که ممکن است برایتان عجیب و ترسناک به نظر برسد.
j

حجم

۲۴۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

حجم

۲۴۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۹,۰۰۰
۷۰%
تومان