کتاب دیوار ۱۳۵۸
معرفی کتاب دیوار ۱۳۵۸
کتاب دیوار ۱۳۵۸ نوشته امیرحسین قاضی، داستانی خواندنی است که با درآمیختن تاریخ و فانتزی، نگاهی به وقایع سال ۱۳۵۸ در ایران دارد.
درباره کتاب دیوار ۱۳۵۸
امیرحسین قاضی در کتاب دیوار ۱۳۵۸ ماجرای یک سفر در زمان را نوشته است. سفری که ممکن است آرزوی همه ما باشد، اما زمانی که به حقیقت پیوست متوجه شویم آن چیزی که میخواستیم نبوده است. باری، این داستان درباره جوانی است که در زمان سفر میکند و پا به سال ۱۳۵۸ میگذارد. او در خیابانهای تهران آن روزگار قدم میزند، از ساختمان نوپای پلاسکو خرید میکند و به تهران این روزها برمیگردد و چیزهایی را میبیند که دیگر نیست.
اما داستان تنها به یک سفر ساده و دیدار از خیابانهای تهران محدود نمیشود بلکه در دلش به وقایع روزهای پر آشوب بعد از انقلاب هم میپردازد. نگاهی به قتلها و ترورهای تاریخی میکند و در کنارش، عاشقانهای دلنشین را هم سر میدهد.
کتاب دیوار ۱۳۵۸ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن داستانهای تاریخی و تخیلی لذت میبرید، این کتاب گزینه خوبی برای شما است.
بخشی از کتاب دیوار ۱۳۵۸
دستانم را پشتم قفل کردم و به دیوار و تخته تکیه دادم و زیر لب پرسیدم: «واقعاً ارزشش رو داره؟» سرم را بالا آوردم. شاگردانم با نگاههای منتظر به من نگاه میکردند. گلویم را صاف کردم و دوباره سؤالم را مطرح کردم.
واقعاً ارزشش رو داره که به گذشته برگردین و اشتباهاتتون رو جبران کنین؟
در کمال تعجب باز هم من بودم و نگاههای خیره و سؤالی که جوابش در هوا معلق و بیپاسخ مانده بود. جور دیگری پرسیدم: «اگر میتونستین برگردین به گذشته، جلوی چه اتفاق یا اتفاقاتی رو میگرفتین یا چه کسی رو نجات میدادین؟
یا چه کسی رو میکشتیم؟
یخ سکوت را پدرام شکست. نزدیک پنجره چوبی کلاس مینشست و موهای بلندش روی پیشانیاش ریخته بود. هدست بزرگی دور گردنش بود که هیچوقت او را بدون آن ندیده بودم.
توقع داشتم ساسان که از فعالترین شاگردانم بود مثل همیشه به کمکم بیاید و همینطور هم شد. چهلساله بود اما باانرژیتر از جوانان کلاس بود.
من ترجیح میدادم جون یک شخصیت بزرگ رو نجات بدم.
سهیلا که تقریباً همسن ساسان بود و هر ترم در نمره گرفتن با ساسان رقابت داشت و از هر فرصتی استفاده میکرد تا او را به چالش بکشاند، چرخید و به انتهای کلاس و به ساسان نگاه کرد و با لحن طلبکارانهای گفت: «مثلاً کی رو نجات میدادی؟»
ساسان هم خونسرد به او خیره شد و تیغه عینکش را روی بینی کشیدهاش بالا برد و گفت: «هر شخصی که نیاز بود زنده بمونه و دنیا رو تغییر بده. هرکسی میتونست باشه. حرفم سر اینه که بدون کشتن کسی هم میشه خیلی چیزا رو تغییر داد یا جلوی خیلی چیزا رو گرفت.» پاهایش را مدام تکان میداد. از پای تخته میتوانستم ببینم چطور رنگ دستش به خاطر فشار خودکار سفید میشود.
حجم
۲۴۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
حجم
۲۴۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
نظرات کاربران
ایده جذاب و متن روانی داشت. فکر کنم فرمتش اینجا به هم ریخته چون تو نسخه فیزیکی مشکل ویراستاری نداشت. نویسنده خوب از تلفیق ژانرهاش براومده بود ولی یکم یک سری حوادثش سریع پیش میرفت. در کل پیشنهاد میکنم. یک
داستان در مورد مردیه به نام احسان که در یک آموزشگاه معلم زبان هست . احسان آدم معمولی مثل هر یک از ماهاست و این یک اتفاق هست که زندگی اون رو دگرگون میکنه؛ در یکی از روزهایی که احسان
این کتاب رو بیشتر از هر اثر ایرانی ای که تاحالا خوندم دوست داشتم:) در عین ساده بودن واقعا شیرین بود و واقعا قشنگ بود به عنوان اولین کار نویسنده.. واقعا میتونم بگم با همه ضعف هاش معرکه بود انقدر در توصیفاتشون ماهرانه عمل
توصیف صحنه هاش در حد فیلم سینمایی واضح بود و متفاوت بود نسبت به آثار ایرانی ای که تا حالا خوندم. عاشقانه ش رو بیشتر از بخش علمی تخیلیش دوست داشتم و خوب تحقیق شده بود روی فضاسازی و تاریخ
قلم نویسندت خیلی جذاب و گیرا و روان بود جوری که وقتی دستم گرفتم گوشی رو تا وقتی تموم نشد نتونستم بذارمش کنار
ابتدا کند پیش میره ولی هر چی جلوتر میره جذابتر میشه
تهران قدیم، مزه های قدیم تهران ، قدم زدن تو خیابون های تهران قدیم. در کنارش حس عاشقی کارکتر اصلی داستان که عجیب به گذشته گره خورده. بدون هیچ بزرگنمایی پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید.
از نظر فضاسازی ،نوشتاری و دیالوگ عالی بود، یک کتاب متفاوت و جذاب
خیلی قشنگ بود🥺 این کتاب از اون دسته کتاب هاییِ که تا چند روز مدام اتفاقات و شخصیت ها جلو چشمتونن تو تک تک خط های این کتاب گم میشید و زمان و مکان رو فراموش میکنید و در نهایت با حس
داستان خیلی قشنگی بود، تخیل آقای قاضی واقعا آدم رو شگفتزده میکرد. دوسش داشتم