دانلود و خرید کتاب باخ میثم امیری
تصویر جلد کتاب باخ

کتاب باخ

نویسنده:میثم امیری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب باخ

«باخ» دومین رمان میثم امیری، داستانی درباره یک تیم ترور است. یک تیم چهار نفره از دو نسل متفاوت. نسلی که در جنگ بوده و نسلی که تنها از جنگ شنیده است با هم همراه می‌شوند تا عملیات کنند. داستان این عملیات را یکی از اعضای تیم روایت می‌کند. او در زندان گرفتار شده و تصمیم می‌گیرد تا رویدادها را شرح دهد. روزنوشت‌های این فرد داستان «باخ» را پیش می‌برد: «من و روح‌الله رفیق بودیم تا اتفاق‌های سال قهر. فکر می‌کردم اتفاق‌های سال قهر کافی باشد تا من دیگر سراغی از او نگیرم؛ ولی او این‌طور فکر نمی‌کرد. ارتباط‌مان دوباره مهر پارسال برقرار شد؛ از سمت روح‌الله. روزهای اول مهر بود؛ اول صبح. توی خواب و بیداری بودم. اتاقم چنان تاریک می‌شد که شب و روزش معلوم نمی‌شد. این هنر پرده‌ها بود. تنها چیزی که آن روز صبح می‌توانست متوجّهم کند که روز شده، روح‌الله بود؛ زنگش، زنگِ بیداری‌ام شد. عمراً اگر آن صدای نمکی و تنوری را رها می‌کردم. خوشحالی و بیداری‌ام هم‌زمان شد؛ موردی نادر. می‌خواستم با همهٔ اعتراض‌ها و ناامیدی‌ها با یک نفر از داخل نظام خوب باشم و با این زنگ دستم آمد که روح‌الله تنها نخ اتصال من با نظام است، بیش‌تر صدایش. آن صدا فراموش‌شدنی نبود؛ از آهن‌ربای نئودیمیوم هم قوی‌تر. اردوی راهیان نور سال ۸۶، آن صدا در فکّه روی تپّه نمی‌توانست از یاد برود؛ حتی لابه‌لای بادهای صحرایی که نگه‌داشتن چفیه‌ها را برای ما سخت کرده بود، ولی او چفیه نداشت. سال‌ها بود که شلوار مشکی می‌پوشید با پیراهن چهارخانه با رنگ‌های خفته و سرآستین‌های بسته. همیشه سفید بود. پرونده سفید. اخلاق سفید. همه چیز سفید.»
Mahtab
۱۳۹۸/۱۲/۱۹

کتاب جذابی بود. خوش خوان و روان. اکشن. همراه با داستان پردازی خوب. مطالعه اش رو به شدت پیشنهاد می کنم

آسمان
۱۳۹۸/۰۵/۲۸

تعریف این کتاب رو خیلی شنیدم.چرا کتابستان مثل بقیه ناشرا بعضی کتاب هاش رو رایگان نمیکنه؟یا تخفیف زیاد نمیزنه؟

س.ب.
۱۴۰۲/۰۳/۱۹

کتاب مسخره ای بود شاید من نفهمیدم ولی واقعا متن افتضاحی بود داستان چرت و مزخرف

کاربر ۲۹۲۱۱۹
۱۴۰۱/۱۰/۰۶

کتاب جمله بندی درستی ندارد

محمدجواد
۱۳۹۹/۰۹/۲۵

رمان در ابتدا کشش ندارد، با گذشت زمان جذاب‌تر می‌شود و در آخر با افت می‌کند... در کل داستان جالبی دارد در رابطه با بلایی که کشوری چشم آبی بر سرمان آورد.

بُـرهــٰان٘
۱۳۹۹/۰۶/۲۸

داستان پردازی متوسطی داره اما بعضی تیکه‌هاش خوب از آب در اومده مثل شیمی‌دان بودن سعید [اگه اشتباه نکرده باشم؛ خیلی وقت پیش خوندمش]. اگه میخواید برید مسافرت یا تو تعطیلات وقت اضافه دارید کتاب خوبیه برا خوندن، در غیر این

- بیشتر
لِئا
۱۴۰۳/۰۸/۲۲

سلام وقت بخیر بنده دنبال سری کتاب هایی هستم مرتبط با موضوع بیماری گرفتن شخصی در داستان و بیمارستان از اینجور چیزا کسی سراغ داره😁 لطفا تو ریپلای جواب مو بدید ممنون

دوستدار حضرت آقا
۱۴۰۰/۰۴/۲۹

توصیه نمی کنم. خودم نصفه رها کردم.

گل یاس
۱۴۰۰/۱۱/۱۱

این کتاب و هم خودم خوندم و هم مادرم اصلا کتاب جالبی نبود یه گروه که بدون هیچ حساب کتابی میرن آدم هایی که باید به دست قانون و مجازات بشن و ترور میکنن و حتی زمانی که دستگیر میشن

- بیشتر
روح‌الله گفت: یعنی توی این مملکت فقط شما بیدارید، بقیه خوابند؟ نمی‌دانم روح‌الله می‌خواست عمو را به حرف بیاورد یا قصد دیگری داشت... عمو توی همان حالت گفت: آن سالی که جنگ شد، فرض ما این بود که همه خوابند. این‌جوری کارها انجام می‌شود، وقتی فرض بگیری همه خوابند.
Aa Sharifi
فکّه اسم عام این منطقه است. این‌جایی که من ایستاده‌ام اسم دیگری دارد. بلدچی این اسم را به بچه‌های اطلاعات عملیات گفته بود. این‌جا اسمش قبورالابطال بود، یعنی مقتل دلیران...
شهید زهره بنیانیان
یاد مانور افتادم. روح‌الله با بچه‌های بسیج رفته بود مانور. کلاشینکف دستش بود با فشنگ واقعی. روحانی از سازمان آمد. جی‌ال‌ایکس ترمز زد. توی بیابان قم بود. یکی از سربازها آمد در جی‌ال‌ایکس را باز کرد. روحانی بسیج پیاده شد. روح‌الله رفت جلو. گلنگدن را کشید. به روحانی بسیج گفت: برو تو جی‌ال‌ایکس. رفت توی جی‌ال‌ایکس. گفت: حالا پیاده شو. روحانی پیاده شد. روح‌الله خشاب را درآورد. اسلحه را تحویل داد. گفت: انقلاب کردیم که دیگر کسی برای کسی در باز نکند.
rez1.314
این قاعده‌اش است. هر کس می‌رود سراغش فکر می‌کند دیر آمده. نگران نباش. هزاران سال می‌گذرد. همه توی دیریم الان.
Mahtab
شب‌ها به دلیل علاقهٔ روح‌الله به آهنگ‌های باخ، از بلندگوی بالای نفربر باخ پخش می‌کردیم. بنده خدا باخ فکر نمی‌کرد روزی آهنگ‌هایش از چنین جایی پخش شود؛ توی‌شان پرلودها و فوگ‌ها هم بودند. انگار که ساعت دوازده شب نسیم وزیده باشد در دانشگاه؛ این‌طور باخ به جسم و روح‌مان می‌خورد.
Mahtab
شب‌ها به دلیل علاقهٔ روح‌الله به آهنگ‌های باخ، از بلندگوی بالای نفربر باخ پخش می‌کردیم. بنده خدا باخ فکر نمی‌کرد روزی آهنگ‌هایش از چنین جایی پخش شود؛ توی‌شان پرلودها و فوگ‌ها هم بودند. انگار که ساعت دوازده شب نسیم وزیده باشد در دانشگاه؛ این‌طور باخ به جسم و روح‌مان می‌خورد.
Mahtab
ولی شبش همه چیز به هم ریخت؛ یعنی عموابراهیم برنامه را به هم ریخت و به هم ریختگی تا امروز هم ادامه داشته است و خدا می‌داند کی درست شود.
Mahtab
گفته بود: «صدای آوینی بوی آشتی می‌دهد.»
• Khavari •
حکومت به اسم حزب‌اللهی‌ها تشکیل شده، پس آن‌هایی که ادّعا می‌کنند این‌جوری‌اند باید از همهٔ ساده‌تر زندگی کنند. ساده یعنی مصرف پایین و در سطح مردم سطح پایین.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
هر نوع تشابهی تصادفی نیست، اتفاقی شاید
محمدمهدی

حجم

۱۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

حجم

۱۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان