کتاب منطقه مرده
معرفی کتاب منطقه مرده
کتاب منطقه مرده نوشتهٔ استیون کینگ و ترجمهٔ امیرحسین قاضی است. انتشارات آذرباد این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب منطقه مرده
کتاب منطقه مرده (The Dead Zone) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است که اولینبار در سال ۱۹۷۹ میلادی منتشر شد. داستان چیست؟ «جانی اسمیت» پس از پنج سال از کما بیدار میشود و درمییابد اکنون میتواند با لمس افراد، آینده و گذشتهٔ آنها را ببیند. خیلیها این توانایی او را یک موهبت میدانند، اما خودِ جانی نظر دیگری دارد. نامزد جانی در مدتی که او در کما بود، با مرد دیگری ازدواج کرده و حالا همهٔ اطرافیانش از او میخواهند که مشکلاتشان را حل کند. جانی پس از دستدادن با سیاستمداری جاهطلب و بیاخلاق، تصویری عجیب و هراسآور را در ذهن خود میبیند و باید تصمیم بگیرد که آیا میخواهد با انجام کاری بزرگ، آینده را تغییر بدهد یا خیر. رمان «منطقهٔ مرده»، اثری بسیار سرگرمکننده و پرتعلیق توصیف شده است که مخاطب را برای فهمیدن ادامهٔ داستان، کتاببهدست میخکوب میکند.
خواندن کتاب منطقه مرده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره استیفن کینگ
استیوِن اِدْوین کینْگ (استیفن کینگ) در سال ۱۹۴۷ میلادی در پورتلند در آمریکا متولد شد. روزی پدر استیفن بهبهانهٔ خرید سیگار، خانه را برای همیشه ترک کرد. مادر، استیفن و برادرخواندهاش «دیوید» را بهتنهایی و با مشقت بسیار بزرگ کرد. استیون در سال ۱۹۵۹ پس از نوشتن مقالهای برای یک روزنامهٔ محلی کمتیراژ به نویسندگی علاقهمند شد. او درمورد برنامههای تلویزیونی نقد و مقاله نوشت. رفتهرفته داستانهای کوتاه آغازین خود را به ۳۰ سِنت به آدمهای محلی فروخت؛ بعضی از داستانها را نیز به همشاگردیهای مدرسه میفروخت که معلمها پس از آگاهی از جریان مانعش شدند. بیشتر آثار ابتدایی این نویسنده، علمی - تخیلی بودند. پس از خواندن مجلات ترسناکِ خالهاش، در سال ۱۹۵۹ به ژانر وحشت علاقهمند شد. او از نویسندگانی همچون هاوارد فیلیپس لاوْکرَفْت، رابِرتْ بلاچ وجک فینی الهام گرفت و سپس داستان ترسناک I Was a teenage GraveRobber را نوشت.
استیفن در سال ۱۹۶۷ که توانست داستان «کف شیشهای» را چاپ کند، مسیر زندگیاش تغییر کرد و از سال دوم دانشگاه شروع به نوشتن مقالات هفتگی برای روزنامهٔ دانشگاه کرد. استیون در فعالیتهای سیاسی - دانشجویی نیز شرکت میکرد. او یکی از اعضای تشکلهای دانشجویی بود؛ ابتدا با این عقیدهٔ محافظهکارانه که جنگ با ویتنام برخلاف قانون اساسی است و سپس در مقام یکی از حامیان فعال جنبش ضدجنگ در دانشگاه اورونو. او در سال ۱۹۷۰ در رشتهٔ زبان انگلیسی لیسانس گرفت. پس از ازدواج، وضع مالی خوبی نداشت و نتوانست بهدلیل فشار خون، قدرت بینایی ضعیف، کف پای صاف و قدرت شنوایی ضعیف، کار متناسب با رشتهاش پیدا کند. او کارگر یک کارخانهٔ تولید مواد شوینده شد.
استیون کینگ اولین داستان کوتاهش را پس از فراغت از تحصیل نوشت و پس از ازدواج هم تعداد بسیاری از این داستانها را فروخت. در سال ۱۹۷۳ بالأخره یکی از داستانهای بلند استیون با عنوان «کری» فروش خوبی داشت و او بالأخره دست از کارهای جانبی کشید و نویسندهای تماموقت شد. موضوعاتی از قبیل ترسهای شبانگاهی، ارواح شیطانی، بیماران روانی خودآزار و دگرآزار ساختار اصلی بیشتر داستانهای استیفن کینگ را تشکیل میدهد؛ در حقیقت او به نویسندهٔ داستانهای ترسناک مشهور است. بر اساس بسیاری از داستانهای استفن کینگ فیلم ساخته شده است؛ داستانهای مشهوری مانند «مسیر سبز»، «جآنی»، «درخشش»، «منطقهٔ مرده»، «رهایی از شاوشنگ» و «کری و کریستین».
بخشی از کتاب منطقه مرده
«مجبورم که این نامهٔ وحشتناک رو بنویسم و سعی میکنم حرفام رو خلاصه کنم. وقتی این نامه به دست شما برسه، گمونم بهاحتمالزیاد من مُرده باشم. اتفاق خیلی بدی برای من افتاده و حالا که فکر میکنم شاید مدتها قبل از تصادف ماشین و کما شروع شده باشه. از توانایی ذهنی من خبر داری، البته... و شاید یادت باشه مادر موقع مرگش قسم خورد که خدا میخواسته چنین اتفاقی بیفته. خدا مأموریتی برای من داشت. مادر از من خواست که از خواستهٔ خدا فرار نکنم و منم قول دادم که نمیکنم. واقعاً چنین قصدی نداشتم؛ ولی میخواستم خیال مادر رو راحت کرده باشم. الان میبینم که به طرز خندهداری حق با مادر بوده. من هنوزم از صمیم قلب به خدا اعتقادی ندارم، نه به موجودی که برای سرنوشت ما برنامهریزی میکنه و به همهٔ ما مأموریتهای کوچک میده تا انجامش بدیم، مثل پسربچههای پیشاهنگی که تو سفر بزرگ زندگی نشان لیاقت میبرن؛ اما از طرفی باور ندارم تموم اتفاقاتی که برای من افتاده فقط یه تصادف باشه. پدر، من در تابستون سال ۱۹۷۶ به سخنرانی گِرِگ استیلسون در تریمبول رفتم که ناحیهٔ سوم نیوهمپشایر میشه. اگه یادت باشه اون زمان برای اولین بار نامزد شده بود. وقتی داشت به سمت سکوی سخنرانی میرفت با خیلیها دست داد و یکی از اون خیلیها من بودم. حتی بااینکه در عمل توانایی ذهنی منو به چشم خودت دیدی، شاید باور این قسمت از حرفام برات سخت باشه. پدر، چیزی به من الهام شد، فقط اینکه الهام نبود. یه تصویر بود، شبیه چیزی که در انجیل اومده یا خیلی نزدیک به اون. در کمال تعجب مثل تصاویر قبلی که دیده بودم واضح نبود. روی همهچیز رو یه هالهٔ آبی عجیب گرفته بود که قبلاً هیچوقت ندیده بودم؛ ولی اون تصویر به طرز حیرتانگیزی قوی بود. گِرِگ استیلسون رو دیدم که رئیسجمهور ایالاتمتحده شده بود. نمیتونم بگم چه سالی بود، فقط میتونم بگم بیشتر موهای سرش ریخته بود. احتمالاً چهارده سال آینده بود، یا شایدم حداکثر هیجده سال دیگه. توانایی من اینه که ببینم نه اینکه تفسیر کنم و در این یه مورد اون هالهٔ آبی عجیب جلوی دیدم رو گرفته بود؛ ولی بهقدر کافی دیدم. اگه استیلسون رئیسجمهور بشه، قراره اوضاع روابط بینالمللی رو که از همون اولش هم بدجوری خراب بوده، خرابتر کنه. اگه استیلسون رئیسجمهور بشه، کار به یه جنگ هستهای تمومعیار کشیده میشه. فکر میکنم اولین جرقهٔ این جنگ قراره در آفریقای جنوبی زده بشه و فکر میکنم بعد از مدتی، نهفقط دو یا سه کشور، بلکه شاید بیست کشور ازجمله گروههای تروریستی درگیر این جنگ خانمانسوز بشن.»
حجم
۵۷۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۶۷ صفحه
حجم
۵۷۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۶۷ صفحه