دانلود و خرید کتاب انجمن سری بندیکت ۳ ترنتون لی استورات ترجمه آتوسا گلکار
تصویر جلد کتاب انجمن سری بندیکت ۳

کتاب انجمن سری بندیکت ۳

معرفی کتاب انجمن سری بندیکت ۳

دردسرهای زندانیان سومین کتاب از مجموعه انجمن سری بندیکت نوشته ترنتون لی استوارت است. این مجموعه که برای نوجوانان نوشته شده است ماجرای یک انجمن سری به اسم بندیکت و کارهایی است که انجام می‌دهد.

درباره مجموعه انجمن سری بندیکت

رینی مولدن پسر یتیمی است که در یک پرورشگاه زندگی می‌کند. او خیلی هم با استعداد است و خودش این ار می داند. روزی خیلی اتفاقی، رینی یک اگهی عجیب در یک روزنامه می‌بیند. آزمونی برای عضویت در یک انجمن سری که قصدش نجات دادن دنیا است. رینی و سه دوست دیگرش در این آزمون پذیرفته می‌شوند و از مدرسه‌ای سردرمی‌آورند که دانش‌آموزان را شست‌وشوی مغزی می‌دهد، جوری که دیگر توانایی فکر کردن نداشته باشند....

 در قسمت سوم این مجموعه، رینی، استیکی، کیت و کنستانس همراه خانواده‌هایشان، در خانه‌ آقای بندیکت زندگی می‌کنند. این خانه تحت مراقبت شدید است ولی یک شب کرتین و مأمورانش، با قطع کردن برق در سطح شهر به خانه‌ی آن‌ها حمله می‌کنند.

رینی، استیکی و کیت که برای پیدا کردن کنستانس به کتابخانه‌ی مرکزی رفته‌اند، در دام مأموران کرتین می افتند و به ساختمانی در محله دورافتاده منتقل می‌شوند. آقای بندیکت و همکارانش دنبال بچه‌ها می‌گردند تا انها را پیدا کنند....

خواندن مجموعه انجمن سری بندیکت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانانی که داستان‌های پر رمز و راز و هیجان‌انگیز دوست دارند، مخاطبان این کتابند.

بخشی از کتاب سفر پرخطر؛ انجمن سری بندیکت ۳

آقای بندیکت فقط یک دقیقه به خواب رفت. میلیگان حتی اجازه نداد زمین را لمس کند؛ فقط او را خمیده روی دست نگه داشت تا روندا شمارهٔ دو را خبر کند. بعد ناگهان آقای بندیکت مثل عروسک خیمه‌شب‌بازی متحرک، خودش را سِفت کرد و بلند شد تا روی پا بایستد. او چشم‌هایش را با حالتی وحشت‌زده باز کرد و بعد مشغول پرس‌وجو از آقای بین شد. جواب‌های آقای بین کوتاه بود:

کنستانس بعد از مدتی توپ‌بازی در حیاط، احتمالاً برای این‌که کسی شک نکند، به‌طور اتفاقی توپش را زیر پرچین می‌اندازد. بعد شکایت می‌کند و به بهانهٔ گل‌ولای و خیس بودن چمن‌ها، از زیر پرچین بیرون می‌رود تا توپ را بیاورد. وقتی برگشتنش طول می‌کشد، آقای بین او را صدا می‌کند تا بیاید؛ چند بار کنستانس را صدا می‌زند و فکر می‌کند او از روی لجبازی جواب نمی‌دهد. مگر او به لجبازی معروف نبود؟ اصلاً فکرش را هم نمی‌کرد که او به‌خاطر جُثهٔ کوچکش بتواند کارهایی را انجام دهد که بقیهٔ مردم نمی‌توانند؛ کارهایی مثل رد شدن از حصارهای آهنی پشت پرچین. او فکر نمی‌کرد کنستانس چنین راهی را انتخاب کند. چرا او می‌خواسته از سطوح ایمنی حیاط عبور کند؟

آقای بندیکت خیلی مختصر پرسید: «کِی این اتفاق افتاد؟» او دیگر توی سرسرا بود و همراه آقای بین به طرف اتاق غذاخوری می‌رفت و بچه‌ها دنبال آن‌ها می‌رفتند. میلیگان هم بعد از یک گفت‌وگوی سریع و آرام با آقای بندیکت، رفته بود.

آقای بین گفت: «من همون لحظه‌ای که متوجه غیبتش شدم، اومدم پیش شما.»

آقای بندیکت بیرون اتاق غذاخوری ایستاد و نگاه نافذی به مرد انداخت. «نه! منظورم اینه که اون کِی برای اولین‌بار رفت زیر پرچین؟ از چیزی که می‌گین، مطمئن باشین، آقای بین! من از روی زانوهای گلی شما می‌گم که زانو زدین تا زیر پرچین رو نگاه کنین؛ پس به حرفی که می‌زنین، دقت داشته باشین. حالا دیگر بهونه و توجیه رو بذارین کنار و کل حقیقت رو بهم بگین؛ حالا چه دوست داشته باشین، چه نه! قبل از این‌که برین و بررسی کنین، چقدر معطل کردین؟ پنج دقیقه؟ بیشتر؟» آقای بندیکت به او خیره شد تا کلمه‌هایش را ارزیابی کند. «متأسفانه من شما رو قبول دارم. آقای بین... شما متوجهین که من ازتون نپرسیدم موقع صدا کردن کنستانس، صداتون چقدر بلند بود! در حال حاضر من فرصت این رو ندارم که حرکات و اعتراضات شما رو بشنوم. شما غافل شدین و من...» در این‌جا آقای بندیکت مکث کرد. نفسی کشید و با نگاهی جست‌وجوگر به بچه‌ها چشم دوخت و با لحنی که سردی کمتری داشت، ادامه داد: «دوست دارم فکر کنم که از این اتفاق، متأسفین، آقای بین!»

آقای بین سرش را بالا آورد. فکش کشیده می‌شد. با مُشت جلوی سرفه‌اش را گرفت. «البته که متأسفم! خیلی زیاد... واقعاً می‌گم.»

به نظر رینی، او اصلاً متأسف به نظر نمی‌رسید، اما وانمود می‌کرد که ناراحت است.

آقای بندیکت گفت: «شما تا قبل از این اتفاق، خوب عمل کرده بودین. وقتی با مافوقتون صحبت می‌کنم، باید این موضوع رو در نظر بگیرم.»

آقای بین با لحنی یک‌نواخت گفت: «ممنونم.»

آقای بندیکت سر تکان داد. «حالا لطفاً به خانم پلاگ اطلاع بدین چه اتفاقی افتاده. من باید یه‌کم با دوستانم صحبت کنم.»

آقای بین بیرون رفت و آقای بندیکت بعد از شنیدن دور شدن صدای پای او، بچه‌ها را 

☁🕊
۱۴۰۰/۰۵/۲۱

به‌نظرم یکی از عجیب و خفن ترین کتابای پرتقاله! میتونم با شاید عروس دریایی و مجموعه‌ی کتابخانه‌ی آقای لمونچلو در یه سطح قرارش بدم. از وقتی جلد یک رو باز کردم تا وقتی جلد سه تمام شد، اونقد هیجان داشتم که

- بیشتر
𝑽𝒊𝒐𝒍𝒆𝒕𝒕🌲🌫
۱۴۰۲/۰۳/۲۸

این مجموعه کتاب واقعا قشنگ و پر از ماجراس:)📚 ولی تنها مشکل کوچک این کتاب این است که انتهای ۳ جلد این مجموعه تقریبا مشابه همدیگر تمام می‌شوند... ولی با این حال کتاب جذابیه!🌈❤

گربه
۱۴۰۱/۰۱/۲۰

عالی عالی ظاهرا پنج جلد داره و جلد آخر درباره بچگی آقای بندیکته و به نظرم خیلی عجیبه که وقت جلد سه کتاب تو بی نهایت و جلد ۱ و ۲ نیستن

سوفی تیلور
۱۴۰۱/۰۳/۰۱

خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی جالب مهیج بود واقعا از خواندن این کتاب لذت بردم که نگو وای که مک کراکن و ارازلش چقدر عصابم رو خورد کردن ولی یک چیز رو نفهمیدم این که چرا اقای کرتین اون زمان که کنستانس ۲سالش بود

- بیشتر
Max
۱۳۹۹/۰۸/۲۵

خوب بود ، البته کیفیت جلد دو و سه نسبت به جلد یک که خیلی خوب بود ، کمی پایین اومده بود

Faezeh GoleSorkh111
۱۴۰۰/۰۳/۰۵

خیلی عالی بود😍حالت ماجراجویی داره.اصلا هنگام خوندن در ذهنم تصویرسازی میشه و جذاب و شگفت انگیزه.ادمو غافلگیر میکنه و... خلاصه که عااااالیه حتما بخونین.همچنان منتظر جلد چهارمم😍💗

niki
۱۳۹۹/۰۸/۰۴

عالی بود خیلی زیبا بود هرکس این کتاب رو نخونه نصف عمرش به فنا است ❤️💙💜💚 هرچی بگم کم گفتم 💝💗🌺

اعتقاد داشت بچه‌ها باید تا وقتی‌که بزرگ می‌شوند، توی جعبه زندگی کنند!
𝐑𝐎𝐒𝐄
رهبران دنیا هر روز فاجعه خلق می‌کنن و بعد خودشون برطرفش می‌کنن؛ اونم به میل و هوس خودشون! دنیا این‌جوری پیش می‌ره. مردم برای نجات خودشون باید به‌جز توانایی‌های رهبرشون، چیز دیگه‌ای رو باور نداشته باشن. این درسته! احساس خوشبختی اونا... و بله، سرنوشتشون... به هوش و مهارت افرادی بستگی داره که فجایع روز رو اداره می‌کنن. بدون شک کسی که موفق می‌شه از هر راهی رهبری مردم رو به عهده بگیره، باهوش‌ترین و ماهرترین و درنتیجه، لایق‌ترین فرد برای این کاره
𝐑𝐎𝐒𝐄
تصورش سخت بود؛ تحملش سخت‌تر.
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی بیشترِ مردم دلیل به وجود اومدن یه مشکل رو نمی‌دونن، حل کردنش سخته
𝐑𝐎𝐒𝐄
تو خیلی توی خودتی. تو همیشه نمی‌تونی به همه‌چی فکر کنی؛ هیچ‌کس نمی‌تونه. من نمی‌تونم هیچ‌کدوم از این کارها رو به‌تنهایی انجام بدم؛ استیکی هم نمی‌تونه. تو هم همین‌طور. خودت این رو می‌دونی. شاید تو این موضوع رو فراموش کردی، چون احساس مسئولیت می‌کنی... ولی نمی‌تونی مسئولیت همهٔ ما رو به عهده بگیری. منظورم اینه که ما همه مسئولیم. خُب؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
او فرار کرده بود، اما یک فراری به کجا فرار می‌کند؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
ناپدید شدن ناگهانی بعضی از خاطره‌ها به‌صورت انتخابی، به‌اندازهٔ ازدست‌دادن همهٔ خاطره‌ها آزاردهنده نیست.
𝐑𝐎𝐒𝐄
ذهن انسان گاهی برای محافظت از خود، خاطرات دردناک را پاک می‌کند.
𝐑𝐎𝐒𝐄
آن حالت شبیه زمانی بود که روی صندلی دندان‌پزشکی برای عکس‌برداری نشسته‌ای؛ همان وقتی‌که برای چند لحظه توی اتاق خالی تنها می‌مانی و زمان برای تو خیلی بیشتر از چند لحظه به نظر می‌رسد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی کسی چیزی نداشته باشد که به خاطرش فرار کند، فرار واقعاً چه معنایی دارد؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
«دیگه صحبت از برنده شدن نیست، آقای کرتین! خلاصی مهمه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«حماقت تو دیگه کسل‌کننده شده، رینارد! نیازی به گرفتن همهٔ شما نیست. گرفتنِ یه نفر کافیه تا بقیه رو هم تضمین کنه. بهترین کار گرفتن آسون‌ترین مورده.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
شما بچه‌ها روزم رو خراب کردین... ولی همون‌طور که می‌بینین، همیشه یه شبی هم تو راهه!
𝐑𝐎𝐒𝐄
میلیگان که چیزی برای انداختن پیدا نکرده بود، خودش را از بالا انداخته بود!
𝐑𝐎𝐒𝐄
مثل این بود که از ترس شیرها پشت یک پلنگ مخفی شوی؛ البته یک پلنگ خواب!
𝐑𝐎𝐒𝐄
هر دو عرق می‌ریختند. هر دو لبخند می‌زدند، اما فقط یکی از آن‌ها برنده می‌شد و هر دو این را می‌دانستند.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«صبر کنین! منظورت اینه که ما باید اون‌ها رو نجات بدیم تا بعد اون‌ها بتونن ما رو نجات بِدن؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
استیکی آهسته گفت: «من حس بدی به کراولینگز دارم.» کیت در جواب گفت: «منم همین‌طور! ولی فکر می‌کنم تغییری در پیش داریم.» «واقعاً؟» کیت گفت: «آره. کاملاً مطمئنم اوضاع بدتر می‌شه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
من از مردم بدم نمی‌آد؛ فقط می‌خوام کنترلشون کنم. چون نمی‌تونم ببینم امور پیچیدهٔ دنیا این‌قدر بد اداره می‌شه.
𝐑𝐎𝐒𝐄
تغییر دادن عقیده یا سلیقهٔ دیگران، شبیه برنده شدن توی یه بحث طولانی و خسته‌کننده‌ست
𝐑𝐎𝐒𝐄

حجم

۸۸۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۸۸۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۱۱۷,۰۰۰
تومان