دانلود و خرید کتاب شکارچیان مجازی؛ جلد سوم جیمز دشنر ترجمه آرزو مقدس
تصویر جلد کتاب شکارچیان مجازی؛ جلد سوم

کتاب شکارچیان مجازی؛ جلد سوم

معرفی کتاب شکارچیان مجازی؛ جلد سوم

کتاب بازی زندگی جلد سوم از سری کتاب‌های شکارچیان مجازی نوشته جیمز دشنر و ترجمه آرزو مقدس است. مجموعه شکارچیان مجازی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره مجموعه شکارچیان مجازی

داستان شکارچیان مجازی در آینده‌ای پر از فناوری و کامپیوترهای پیشرفته می‌گذرد. مایکل در فضای یک بازی موفق می‌شود دختری به اسم تانیا را از خودکشی نجات دهد و امتیاز به دست آورد. مایکل وقتی مشغول متقاعد کردن دختر است متوجه می‌شود که او در میان یک بازی نیست بلکه تانیا واقعا می‌خواهد خودکشی کند. او مدام تکرار می‌کند که کسی به اسم کین او را زندانی کرده و مانع بازگشتش به دنیای واقعی شده است. تانیا به زندگی خود خاتمه می‌دهد اما مایکل به دنبال کین می‌گردد. کین، برنامه‎ خودآگاه کامپیوتری است که روز به روز قوی‌تر می‌شود و مرز دنیای واقعیت و مجازی روز به روز باریک‌تر می‌شود. کین که در جلد اول باعث مرگ تانیا شده و بسیار خطرناک است می‌خواهد همه چیز را تحت سلطه خودش داشته باشد. و تنها کسی که می‌تواند جلوی او را بگیرد مایکل و دوستانش هستند. 

خواندن مجموعه شکارچیان مجازی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های فانتزی و ماجراجویانه را به خواندن این مجموعه دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب شکارچیان مجازی؛ جلد سوم

چند دقیقه بعد، برایسون گفت: «چیزه داداش... گمونم یه چیزی روی پیراهنته.» به جاده برگشته بودند و جرارد تمرین برای شرکت در مسابقات اتومبیل‌رانی را از سر گرفته بود.

مایکل لبخند زد؛ برایش مهم نبود. حالش آن‌قدر بهتر شده بود که انگار دنیا روشن‌تر و شفاف‌تر شده بود.

برایسون زیر لب گفت: «خوشحالم که از همچین چیزی این‌قدر ذوق می‌کنی.» و بعد ضربه‌ای آرام به شانهٔ دوستش زد. «راستش ممنونم که گند نزدی به سر تا پام.»

مایکل جواب داد: «قابلی نداشت.»

سارا پرسید: «بهتر شدی؟»

مایکل دست‌به‌سینه نشست و پاهایش را جابه‌جا کرد تا جایش راحت‌تر شود. گفت: «خیلی. گمونم اصلاً دربارهٔ همه‌چی حس بهتری پیدا کردم. یعنی درست نمی‌دونم توی آتلانتا چه اتفاقی افتاد... ولی همین که همه‌مون هنوز زنده‌ایم، خودش خیلی خوبه، نه؟ تازه الان هم داریم می‌ریم پیش افرادی که می‌خوان کمکمون کنن.»

مایکل با خودش فکر کرد تازه نقشه‌ای هم توی سرم دارم. برای اولین بار پس از مدت‌ها، نقشه‌ای در سر مایکل بود و از این بابت حس خوبی داشت. به درهٔ مقدس برمی‌گشت، به جایی که همهٔ این ماجراها آغاز شده بود. فقط باید فرصتی مناسب پیدا می‌کرد تا نقشه‌اش را با دوستانش در میان بگذارد.

برایسون گفت: «ببین، تو از اون آدم‌هایی هستی که نیمهٔ پر لیوان رو می‌بینن. خیلی از این اخلاقت خوشم می‌آد.»

سارا لبخند زد. دنیا روشن‌تر از قبل شد. مایکل فکر کرد باید مطمئن بشیم که حال گَبی هم خوبه. آخرین باری که مایکل گبی را دیده بود، بیهوش روی زمین افتاده بود. با باتون زده بودند به سرش و تقصیر مایکل بود که پای او را به این آشفته‌بازار باز کرده بود. نمی‌خواست بیش از این او را وارد این ماجراها کند اما باید مطمئن می‌شد که حالش خوب است.

جرارد سرعتش را کم کرد و رو به صندلی عقب گفت: «دیگه داریم می‌رسیم. اِم... البته گمون کنم.»

williɒм
۱۴۰۰/۰۸/۱۲

کنجکاوم تا جلد سوم رو مثل دو جلد قبلیش بخونم! میشه در طاقچه بیهایت قرار دهید.

fatemeh.eini
۱۴۰۱/۰۲/۲۵

واقعا فوق العاده است لطفا در بی نهایت بزاریدش

AMIr AAa i
۱۴۰۱/۰۳/۱۸

عالی

حدیث حسینی
۱۴۰۱/۰۵/۲۲

لطفا در بطاقچه بی نهایت قرار دهید

●s.jahanbakhsh
۱۴۰۱/۰۴/۱۷

سلام لطفا این کتاب رو در طاقچه بی نهایت بزارید ممنونم🍀🌹

Hadi
۱۴۰۱/۱۰/۲۸

چرا این کتاب توی بی نهایت نیست؟؟؟ طاقچه شوخی اش گرفته؟!

A.zainab
۱۴۰۲/۰۷/۱۴

اصلا و ابدا کتاب خوبی نیست. حالم بهم خورد. کاملا کپی شده بود از یه فیلم

دیگه هیچ‌وقت به هیچ‌کس اعتماد نکن.
N.Zahra.M
«مهم نیست من یا تو یا هر کس دیگه‌ای چه‌فکری می‌کنیم. درست نیست. نمی‌شه همین‌جور راه افتاد و زندگی مردم رو ازشون دزدید.»
N.Zahra.M
«همیشه امید وجود داره.»
N.Zahra.M
«و این عین حقیقته. همیشه امید وجود داره، همیشه. فقط آدم نمی‌دونه زندگی یا مرگ ممکنه چی با خودشون به همراه بیارن. به نظرم همه‌مون می‌دونیم که دنیا کمی پیچیده‌تر از چیزی شده که تصور می‌کردیم.»
N.Zahra.M
صبح زود، برایسون با سقلمه‌ای بیدارش کرد. «تمام شب حسابی خروپف می‌کردی! گمونم دیگه وقتشه وجود تنبلت رو از توی رختخواب بکشی بیرون. صدای چمن‌زن می‌دادی پسر. همه‌ش کابوس گریوِرها رو می‌دیدم.» مایکل احساس می‌کرد در تاریک‌ترین گوردخمهٔ اعماق جهنم از مرگ برخاسته بود. ناله‌ای طولانی سر داد اما حال‌وروزش بهتر نشد. «گریور؟! خدایی؟! خیال می‌کردم مامان و بابات اون بازی رو قدغن کرده بودن.» برایسون خیره نگاهش کرد و دوتایی زدند زیر خنده. شاید زندگی واقعاً ادامه داشت.
کتاب زندگی

حجم

۳۳۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

حجم

۳۳۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
تومان