کتاب رستاخیز آتلانتیس؛ جلد اول
معرفی کتاب رستاخیز آتلانتیس؛ جلد اول
کتاب رستاخیز آتلانتیس؛ جلد اول نوشته پیتر لرنگیس است که با ترجمه زهرا توفیقی منتشر شده است. کتاب رستاخیز آتلانتیس؛ جلد اول را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب رستاخیز آتلانتیس؛ جلد اول
این کتاب داستان پسری به نام جک است که از نظرش زندگی عادی است تا اینکه از حال میرود و بعد از به هوش آمدن میفهمد که دچار یک بیماری لاعلاج شده است. اما او میتواند خودش را نجات دهد فقط باید راهی پیدا کند تا هفت سلول کوچک جادویی را پیدا کند که ترکیب آنها با یکدیگر، داروی بیماری جک را میسازد. اما مشکلی که پیشروی جک قرار دارند آن است که این سلولهای کوچک، آثار باستانی یک تمدن گمشده هستند و هزاران سال است که کسی آنها را ندیده است. جک فرصت زیادی ندارد و باید ماموریتش را کامل کند و جان خودش را نجات دهد.
خواندن کتاب رستاخیز آتلانتیس؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان علاقهمند به داستانهای پرهیجان پیشنهاد میکنیم.چ
بخشی از کتاب رستاخیز آتلانتیس؛ جلد اول
احتمالاً باید به این فکر میکردم که ریشقرمز کی بود و آنجا چهکار داشت، اما نمیتوانستم به کابوسم فکر نکنم، تصویرهایش مثل طعم پنیری که کپکزده باشد، توی ذهنم مانده بود. سعی کردم بهجای کابوس به ریاضی فکر کنم، ولی آن هم دستکمی از کابوس نداشت.
توی آینه نگاه کردم و دیدم آگلیوساروس وسط پیشانیام را زخمی کرده. خیلی عمیق نبود، اما بدجور به چشم میآمد و میسوخت.
شیر آب را باز کردم، لیف را خیس کردم و یک دسته از موهای خرماییام را طوری به هم ریختم که زخمم را بپوشاند. وقتی داشتم این کار را میکردم، چند تار موی بور دیدم که از پشت سرم بیرون زده بودند.
چه عجیب. تا حالا ندیده بودمشان، چون بابا دوروبرم نبود که مدام از ظاهرم ایراد بگیرد، خیلی وقت بود که موهایم را کوتاه نکرده بودم و برای همین هم، آن موهای بور شبیه سیمهایی بودند که به هیچجا وصل نبودند. وقتی بهطرف آینه خم شدم تا نگاه دقیقتری بیندازم، با صدای لولای در از جا پریدم.
بلند گفتم: «وَنِسا؟»
آهان. صدای جیغودادم را شنیده بود. تصورش کردم که پشت در اتاق از ترس دولا شده و به این فکر میکند که با چه بهانهای از زیر بار مسئولیت هر اتفاقی که برایم افتاده بود، در برود، اما خبری ازش نشد.
به ساعت دستشویی نگاه کردم: ۶:۳۹. من باید تا ۶:۴۵ از خانه بیرون میرفتم، ولی میخواستم آن دسته موهای بور را ببینم. وقت کافی داشتم.
کابینت دستشویی را باز کردم و آینهٔ دستیای را که سالها بود بهش دست نزده بودم برداشتم؛ وقتی کلاس دوم بودم، با بابا آن را برای یک پروژهٔ هنری از یک داروخانه خریده بودیم. آوردمش بالا و به جملهای نگاه کردم که روی قاب پلاستیکیاش حک کرده بودم.
آینه را برگرداندم. پشتش یک عکس چسبانده بودم. توی عکس، چهارساله بودم و کتی زمستانی و گنده به تن داشتم. نشسته بودم روی یک سورتمه و داشتم از بالای تپهٔ کوچکی سُر میخوردم. سفیدی برف توی عکس، بهخاطر گذر زمان، خردلی شده بود. مامان هم بالای تپه ایستاده بود، ژاکت پشمی محبوبش را که نماد دانشگاه اسمیت روی آن بود، به تن داشت و میخندید. بابا پایین عکس، پشتش به من بود. این بازی همیشگی ما بود: بخور به بابایی! سُر میخوردم طرف پاهایش و او خم میشد و تظاهر میکرد که دارد از درد مینالد. بعد دوباره بغلم میکرد و من را میگذاشت بالای تپه و بازی از نو شروع میشد.
حجم
۷۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲۴ صفحه
حجم
۷۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲۴ صفحه
نظرات کاربران
سلام من نسخه چاپی این کتاب رو دارم و تمومش کردم و باید بگم بعد هری پاتر بهترین کتاب ماجراجویانه و کمی ترسناک هستش. اگه خواستید شروع کنید بدونید که در حال حاضر پرتقال جلد دومش رو منتشر نکرده خیلی
عالی عالی عالی حتما بخونید خداکنه جلد دومش سریع تر بیاد
مهشر بود امیدوارم سریع تر جلد دوم منتشر بشه
وقتی جک، که قرار است تا شش ماه دیگر بمیرد، وسط خیابانی شلوغ بیهوش می شود، به بیمارستانی نامعلوم در مکانی عجیب منتقلش می کنند. مکانی که در آن نگهبانان مسلح، بچه های عجیب و غریب و موجوداتی خارق العاده
جلد دوش کی میاد؟؟ تو جای حساسی تموم شد:(
جلدای بعدی لطفا
عالی بود...منتظر جلد بعدی ام.
به نظرم کتاب خوبی بود ولی من فقط نمونه شو خوندم ولی چون از این جور کتاب ها دوست دارم میتونم پیش بینی کنم جالبه به کسایی که از کتاب های ماجراجویانه و پر هیجان خوششن میاد پیشنهاد میکنم میشه این کتاب
کتاب خیلی قشنگی بود من خیلی منتظرم تا جلد دومش بیاد
دوستش داشتم...اما جای بهتر شدن رو داره