دانلود و خرید کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویدهاند
معرفی کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویدهاند
کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویده اند مجموعه داستانی از بیژن نجدی شاعر و داستاننویس ایرانی است. این کتاب نثری شعرگونه دارد. ده داستان این مجموعه عناصر مشترک و لطیفی دارند و خواننده را با خود تا پایان همراه میکنند. این کتاب در سال ۱۳۷۳ منشر شد و کتاب صوتیاش با صدای گرم پیام دهکردی منتشر شده و بر زیباییهای آن افزوده است.
دربارهی کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویده اند
کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویده اند همانگونه که از نامش پیداشت کتابی متفاوت از نویسندهای متفاوت است. بیژن نجدی داستاننویس و شاعر معاصر، این مجموعه داستان را با نثر شاعرانهی خود نگاشته است. این کتاب تنها کتاب منتشرشده از نجدی در زمان حیات اوست و بیش از دیگر آثار داستانی او با استقبال مواجه شده تا آنجا که بارها تجدید چاپ شده است. خواننده در آغاز خوانش کتاب درمییابد با اثری روبهرو است که هر کلمهاش رنگ و آهنگی مخصوصبهخود دارد. تصویرسازیهای کمنظیر، استعارههای بیبدیل و زبان منحصربهفرد نجدی اثری برساخته که متفاوت است و مخاطبانش را به ورطهی تکرار نخواهد انداخت. داستانهای نجدی واقعگرایی و فراواقعگرایی را توامان دارد؛ او از پیشگامان داستاننویسی پستمدرن ایران است و مجموعهی این خصوصیات این کتاب را متفاوت کرده است. بنمایهی داستانهای این مجموعه مرگ است و فقدان، که به اشکال گوناگونی در میان کلمات و استعارات دلنشین کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویدهاند متبلور شده است.
اوج هنر بیژن نجدی در برساختن وجه فراواقعگرایانهی کتاب، جانبخشی به اشیاء بیجان است. او از چشمهایی کامپیوتر غولآسایی میگوید که به «چشمهای بسیار گریسته» میماند و از پلی که با یک مرد همقدم میشود. این تصاویر بدیع و استعارهها و تشبیههای دلنشین و حسآمیزیهای بیبدیل ساختمان شعرگونهی کتاب را ساخته و به هر کلمهاش جدا از کل متن، موجودیتی درخور توجه بخشیده است. همین خصوصیت، خوانش متن داستانهای این مجموعه را فارغ از خط داستانی، لذتبخش کرده است. لذتی برآمده از زیبایی، که از روح شاعرانهی کتاب برمیآید.
عنوان ده داستان کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویده اند عبارتند از: سپرده به زمین، استخری پر از کابوس، روز اسبریزی، تاریکی در پوتین، شب سهرابکشان، چشمهای دکمهای من، مرا بفرستید به تونل، خاطرات پارهپارهی دیروز، سهشنبهی خیس و گیاهی در قرنطینه. لحظهها و ماجراهای تاثیرگذار و حتی تکاندهنده در داستانها کم دیده نمیشود؛ پدری که پس از چهل سال، مرگ پسرش را نپذیرفته و سیاهپوش مانده است، اسبی که پس از سالها خدمت ملامتبار به اربابش حالا سر به سرکشی برداشته و گویی پا را فراتر از طبیعت خود و به حدود انسانی گذاشته است و مرگ جوان کرولالی که داستانش با تراژدی رستم و سهراب تطبیق پیدا کرده است. همهی این ظرفیتهای نو در داستانهای این مجموعه از قلم بیژن نجدی، شعر او و زبان شاعرانه و جایگاهش در ادبیات پستمدرن نشات میگیرد. نجدی با اعتقاد ویژه به سنت و هویت سنتی، قلم خود را در راستای پشتیبانی از این اعتقاد و نقد جنبههای تاریک مدرنیزاسیون بهکار برده است، برخی استفادهی او از انساننمایی اشیاء را در راستای تاکید و هشدار او به فروافتادن مقام انسان به شئ و از دستدادن هویت سنتی و کهن خود میدانند؛ انفعال وسیعی که در شخصیتهای داستانها دیده میشود، موید این مدعاست. در عین حال نجدی چشمش را به آفات تفکر سنتی و مشکلاتی که رکود و کهنهپرستی میتواند بهبار آورد، نبسته است و کوشیده به ورطهی مطلقگرایی فرونیفتد. آفات این هر دو ضد در نهایت به تنهایی انسان در روزگار کنونی انجامیده است و این ایدهی اصلی نجدی برای ساختن داستانهایش با ابزاری است که در بهره از آن، خلاقیتی کمنظیر دارد.
کتاب یوزپلنگانی که با من دویدهاند علاوهبر استقبال مخاطبان با استقبال منتقدان نیز مواجه شد و پس از انتشار جوایزی را به خود اختصاص داد. این مجموعه در سال ۱۳۷۴ برندهی قلم زرین جایزهی گردون شد و در سال ۱۳۷۹ برگزیدهی نویسندگان و منتقدان مطبوعات شد. محمدرضا دمایی تمام داستانهای این مجموعه را به زبان انگلیسی ترجمه کرده و برخی داستانها نیز به زبان آلمانی و کردی برگردانده شده است. کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویده اند را نوین کتاب گویا با خوانش پیام دهکردی منتشر کرده است. صدای گرم پیام دهکردی، روح شعرگونهی داستانهای نجدی را زنده میکند، ترکیب برندهای که حظ مخاطبان از این کتاب لطیف را دوچندان خواهد کرد.
شنیدن این کتاب صوتی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
شنیدن کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویدهاند را به علاقهمندان داستان کوتاه و بهخصوص هواداران ادبیات پیشرو و پستمدرن پیشنهاد میکنیم. دوستداران داستانها و نثر شاعرانه نیز از خواندن این کتاب یا شنیدن گونهی صوتی این مجموعه بسیار لذت خواهند برد.
چرا باید کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویده اند را بشنویم؟
فارغ از خصوصیات قلم بیژن نجدی که فصل جدیدی در ادبیات ایران بوده است، بیان لطیف و شاعرانهی او لطف خاصی به خوانش این کتاب یا شنیدن آن بخشیده است. کتاب صوتی این مجموعه با صدای گرم پیام دهکردی این لذت را دوچندان کرده و آرامش فوقالعادهای به مخاطبان هدیه میکند.
دربارهی بیژن نجدی
بیژن نجدی داستاننویس و شاعر معاصر ایرانی است. نجدی در ۲۴ آبان سال ۱۳۲۰ در شهر خاش دیده به جهان گشود، خانوادهی او اصالتی گیلانی داشت. او چهار سال بیشتر نداشت که پدرش را طی حادثهای مشکوک از دست داد. پدرش نظامی مبارز و از افسران دخیل در قیام نافرجام خراسان بود که بهدست نیروهای ژاندرمری در گنبد کاووس کشته شد. بیژن نجدی تحصیلات ابتدایی خود را در شهر رشت گذراند. پس از دریافت مدرک دیپلم در سال ۱۳۳۹ به دانشسرای عالی تهران رفت و در سال ۱۳۴۳ در رشتهی ریاضی فارغالتحصیل شد. پس از پایان تحصیلات به گیلان بازگشت و در مدارس شهر لاهیجان به تدریس پرداخت.
نجدی فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۴۵ آغاز کرد و پس از مدتی نوشتههایش با استقبال نشریات مواجه شد؛ همین امر باعث شد با وجود وسواس زیاد به نوشتن ادامه دهد و بیشازپیش شناخته و قدرش دانسته شود. نجدی در سال ۱۳۴۹ با پروانه محسنی ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر و یک پسر است. در زمان حیات نجدی تنها یک مجموعه داستان از او منتشر شد؛ «یوزپلنگانی که با من دویدهاند»، نام این مجموعه است که در سال ۱۳۷۳ به چاپ رسید و یک سال بعد جایزهی قلم زرین جایزهی گردون را به خود اختصاص داد و در سال ۱۳۷۹ برگزیدهی نویسندگان و منتقدان مطبوعات شد. آثار دیگری نیز از او پس از درگذشتش و به همت همسرش منتشر شد. نجدی تندیس یادمان بنیاد شعر فراپویان را برای اشعارش در دههی هفتاد و نیز لوح افتخار را برای سرودههایش در پاسداشت آیینهای ملی و میهنی دریافت کرد. او در نوشتههایش سبک خاصی را پیش گرفت.
از دیگر آثار نجدی باید به داستانهای ناتمام، خواهران این تابستان، واقعیت رویای من است، پسرعموی سپیدار و داستانهای ناتمام (A+B) اشاره کرد. درهمآمیزی رئالیسم سورئالیسم در آثار نجدی که نمیتوان مرز روشنی برای آن دریافت، اصلیترین ویژگی نوشتههای اوست که از سبک پستمدرن او برآمده است، از اینرو تاثیرش در ادبیات فارسی را بیسابقه دانستهاند. از برخی داستانهای نجدی اقتباس سینمایی صورت گرفته که عبارت از داستانهای «تاریکی در پوتین»، «سپرده در زمین»، «استخری پر از کابوس»، از مجموعهی «پلنگانی که با من دویدهاند» و «مرثیهای برای چمن» و «بیمارستان، نه قطار» از مجموعه داستان «دوباره همان خیابانها» است. از او اشعاری به زبان گیلکی نیز باقی مانده است. بیژن نجدی در چهارم شهریور سال ۱۳۷۶ در اثر سرطان ریه درگذشت. او در جوار زیارتگاه شیخ زاهد گیلانی در شهر لاهیجان به خاک سپرده شد.
در بخشی از کتاب صوتی یوزپلنگانی که با من دویدهاند میشنویم
هرچه صفحات آلبوم (جلد آلبوم مقوایی بود و رطوبت کشیده، بوی رف میداد) بیشتر ورق میخورد، حاج خانم پیرتر میشد و موهای پدربزرگ بیشتر میریخت. دو صفحه قبل از تابوت و عکسهایی که حاج خانم را روی تختخواب سرطانش، روی دست پسرعموها، روی قالیچهای که فردوس هم دستش را دراز کرده بود (فردوس تودهای بود) تا گوشهای از آن را بگیرد و حاج خانم را با چشمهای باز و بدون نگاه از هشتی بیرون ببرند، پدربزرگ از پشت شیشههای گرد عینک با خندهای به زور مهار شده و گوشه قی آورده چشمهایش به دوربین زل زده بود. کنارش حاج خانم نشسته بود که دستش با کفگیر از دیگ مسی بیرون آمده بود و زعفران پلو، روی مقوای زرد عکس، دیگر نه زرد بود و نه بوی زعفران میداد. یک ماهی با دهان باز (همان دهانی که تمام ماهیها قبل از مردن باز میکنند و هرگز نمیبندند) توی دیس و زیر پای عمه فردوس بود. فردوس خم شده بود که سینی لیوانها و پارچ آب را روی سفره بگذارد. بچهای روی زانو و کف دستهایش انگار میخواست پستانک به دهان از حاشیه عکس بیرون برود. آن طرف سفره، در شمال شرقی عکس، مرد جوانی، بدون کت، کراوات زده، پیژامه پوشیده، لبهایش را به اندازه گفتن «زنده باد رضاخان» باز کرده بود و ران مرغی را با انگشتهای سیاه شده از فسنجان به طرف دهانش میبرد. ملیحه پرسید: این کیه طاهر؟
طاهر آلبوم را گرفت. هنوز دیده ندیده آن را طوری بست که از صدایش شانههای ملیحه تکان خورد: آشغال، اون یک آشغال بود، سیگار من کجاست؟
ملیحه به خاطر سیگار به اطرافش نگاه کرد. صورتش پر از خطوط آب بود. جعبه سیگار را پیدا کرد و به طاهر داد ولی جرأت نکرد آلبوم را دوباره باز کند. جلد آلبوم (سنگ قبر)، روی آدمهایی افتاده بود که صفحه به صفحه در آلبوم راه میرفتند و نمیرفتند و بیآنکه صدای خندهای شنیده شود و یا هق هق، عکسهای گریه به عکسهای لبخندشان چسبیده بود. تا وقتیکه طاهر گفت: «بازش کن تا یه چیزی نشونت بدم»، ملیحه داشت فکر میکرد که حتمآ سینی عمه فردوس برگشته، لیوانها شکسته و آلبوم پر از براده شیشه شده است. اما فردوس باز هم خم شده بود که سینی را روی سفره بگذارد و مرد کراوات زده هنوز آن ران مرغ را نخورده بود. طاهر گفت: این بچه که چهار دست و پا راه میره منم، این آشغال هم تیموره، سه روز بعد از این عکس، دکتر حشمت را دار زدند. اگر آن روزها من سن و سال حالا را داشتم آنقدر تیمور رو میزدم که دیگه هرگز نتونه این کراواتو از گردنش وا کنه...
زمان
۳ ساعت و ۲۹ دقیقه
حجم
۱۹۲٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۲۹ دقیقه
حجم
۱۹۲٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
کتاب در مجموع ۱۰ داستان کوتاهه که همه در خطه ی شمال اتفاق میفته. داستان ها جذاب، شخصیت ها بومی و نثر دوست داشتنی و آرامش بخش. با اینکه نسخه ی چاپی رو داشتم و نه نسخه ی صوتی ،
واقعیت اینه که هرچقدر فکر کردم نتونستم بفهمم چه چیزی میتونم بنویسم در قبال این کتاب که حقش رو ادا کنه توصیفات جادویی، داستان های پُست مدرنای که پایان و شروع مشخصی ندارند و فرمی که به خود داستان ترجیح
من خوشم اومد از توصیفاتش لذت بردم... معماری رو خوب درک کرده نویسنده و توصیفاتی که از فضاها داره منو خیلی هیجان زده کرد. ترکیباتی که در کتاب به کار برده خیلی هنرمندانه و به جا هستند دلم میخواست یه
این یکی از کتابهای بینظیره و من کتابش را در دوره نویسندگی که بودم به پیشنهاد استادم خواندم. و من واقعا خوشحالم که خواندم و پشیمان نبودم . یک سبک فوق العاده استاد نجدی استفاده کردند برای بیان داستان ، از زبان
کتاب بیشتر داستانهای غمگین اما توصیفهای ماهری داره و فضاش با داستانهای کوتاه دیگه فرق داره. قسمت اول کتاب روی سنگ مزار نویسنده هم نوشته شده. در کل دوسش داشتم.
با سلام به همه. بسیار لذت بردم از این کتاب. مقدمه این کتاب را سالها پیش خوانده بودم و همیشه دنبال این کتاب بودم. کتاب بسیار زیبا تلفیقی از شعر و نثر بود پر از تعابیر شاعرانه جذاب و همیشه بدیع
یک دل سیر لذت بردم یک دل سیر بغض کردم عالی بود
کتاب پر از جملات خاص و ناب بیژن نجدی ست. منحصر به فرد خودش. ادم دوست دارد بعضی جملاتش را بخورد اصلا. خوانش بسیار همخوان با نوع نوشتن بود. ممنون
همهی داستانها یک طرف، مقدمه چقدر زیبا بود اجرای اقای دهکردی لذت شنیدن این داستانها را چند برابر کرده بود . ممنون
توصیفات عجیب و منحصر به فردی درکتاب هست که باعث مبشه به فکر فرو بریم. عالیه