دانلود و خرید کتاب تابستان و غم احمدرضا احمدی
تصویر جلد کتاب تابستان و غم

کتاب تابستان و غم

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تابستان و غم

کتاب تابستان و غم، جدیدترین اثر احمدرضا احمدی، شاعر توانای ایرانی و بنیان‌گذار شعر موج نو است. شعرهای کتاب تابستان و غم، حاصل یک دوره درگیری شاعر با بیماری افسردگی بوده است. 

درباره‌ی کتاب تابستان و غم

تابستان و غم، نام اثری از احمدرضا احمدی است که مجموعه اشعار زیبای او درباره‌ی زندگی را در خود جای داده است. شاعری که می‌توان به حق او را شاعر ترسیم‌گر طبیعت و رنگ‌ها دانست. او با توصیفات زیبایی که در شعرهایش می‌آورد و با نکته‌بینی خاص خودش، ذهن را به عمیق شدن در ساده‌تریم مسائل روزانه وا می‌دارد. احمدرضا احمدی درباره‌ی کتاب تابستان و غم چنین می‌گوید: تابستان و غم روایت تابستان گذشته است؛ روایت روزهایی که خودم افسرده بودم و پای همسرم که در سال‌های اخیر مراقبم است شکسته بود. شعرهای این کتاب محصول این دوره است. 

ردپای افسردگی، اندوه، دردهای زندگی و روزهای گذشته، سوالات بی‌شماری که هرکسی درباره‌ی زندگی و هستی بشری از خود می‌پرسد به خوبی در اشعار کتاب تابستان و غم پیداست. شاید این کتاب، با شعرهای لطیف و اندوهناکش، بعد جدیدی از ابعاد وجود احمدرضا احمدی را به شما بشناساند. 

کتاب تابستان و غم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از طرفداران احمدرضا احمدی هستید، خواندن کتاب تابستان و غم را از دست ندهید. دوست‌داران و علاقه‌مندان به شعرهای معاصر قطعا کتاب تابستان و غم را اثری جذاب، خواندنی و درخور توجه می‌یابند.

درباره‌ی احمدرضا احمدی

احمدرضا احمدی، نویسنده، شاعر، نقاش و ویراستار ایرانی در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان به دنیا آمد. او مدتی را در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به فعالیت پرداخت. احمدرضا احمدی بنیان‌گذار سبک موج نو در دهه ۱۳۴۰، در شعر معاصر ایران است. این سبک بعدتر به حرکتی مدرنیستی تبدیل شد که داستان، نمایشنامه، سینما، موسیقی و نقاشی را تحت تاثیر قرار داد. احمدی در سال ۱۳۴۳ به همراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه طرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو تأسیس کرد. انتشار دو شماره از مجلهٔ طرفه و تعدادی کتاب در زمینهٔ شعر و داستان از فعالیت‌های این گروه است.

احمدرضا احمدی به عنوان شاعر برگزیده جایزه‌ی بیژن جلالی در سال ۱۳۸۵ انتخاب شد. او همچنین در سال ۱۳۸۸ نامزد دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن بود. 

بیوگرافی احمدرضا احمدی را در صفحه این شاعر در طاقچه بخوانید.

بخشی از کتاب تابستان و غم

در واپسین لحظه نامش را گفت

اما دیر بود، خیلی دیر بود

نامش شباهت به چهره پنهان زنان و گل‌های اقاقیا

داشت

دستمالی را از شکوفه‌های سیب

پُر کردم

هوا یخبندان بود

من بر تنْ لباس تابستانی

داشتم

که دوازده ماه سال

افسردگی مرا می‌پوشاند

سیب‌ها در دوازده ماه سال

شاهد افسردگی من بودند

اما سیب‌ها در لحظهٔ یخبندان

پنهان شدند

من چه چیز را در لحظه یخبندان

باید به یاد می‌آوردم

که پنهان بود

لحظه‌ای نامش را از یاد بردم

اما دوباره نامش را پرسیدم

که شباهت به چهره پنهان زنان و گل‌های اقاقیا

داشت.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
گل سرخی در راهمان رویید به آن تسلیم شدیم تسلیمی باشوق بود
blueneda
به خورشید و گل یاس سوگند ما وارث هزاران اندوه و سبدی از گل سرخ هستیم
mariaa
در باغ چراغی روشن کردم عمر به لحظات ناب رسیده بود اما من دل‌مُرده بودم.
fuzzy
ما زادهٔ آسودگی نبودیم فقر ما از عمر ما فزون‌تر بود چگونه بود که بهار را از دست داده بودیم خاطرات اندکی از بهار داشتیم
fuzzy
ما بدون کلمات اندوهگین بودیم چاره را در همسایگی کلمات می‌دیدیم
fuzzy
از سکوت ما پنداشته بودند که ما مُرده‌ایم ما باز هم سکوت را نشکستیم به راه خود ادامه دادیم
Mostafa F
از شاعران جهان می‌خواهم پرنده را به من بازگردانند پرنده رؤیا و تخیل ما را با خود برد شب در غیبت پرنده لبریز از تنهایی و گریستن است پرنده از پشت پنجرهٔ ما رفته است.
fuzzy
شما که از زندگی خرسند هستید و در باغ‌ها پناه گرفته‌اید به کمک شاعر بیایید ای همهٔ شما خرسند از روز و شب و باغ‌ها شاعر نه باغ‌ها را دیده است نه وسعت باغ‌ها را می‌داند.
fuzzy
ما از عاقبتِ این‌همه گریستن در بیداری هراس داریم سرانجام از اتاق بیرون آمدیم قدم به سپیده گذاشتیم با کسی عهدی نداشتیم پس تنها سوار قایق شدیم چشمان ما در قایق با ابر تلاقی پیدا کرد.
fuzzy
نمی‌دانستیم آیا ما از خورشید سهم داشتیم یا نه خیلی زود دانستیم باور و تردید یعنی شکست اما ما هنوز امید داشتیم
fuzzy
کاش دشنام‌ها را شنیده بودیم اما به راه‌مان ادامه داده بودیم
fuzzy
ما در میان این پنجره‌های محزون تخت‌بند شده‌ایم امید رهایی هم نیست.
fuzzy
من بر تنْ لباس تابستانی داشتم که دوازده ماه سال افسردگی مرا می‌پوشاند
fuzzy
می‌خواهم با سری عریان پا به آستانهٔ بهار بگذارم فقط نمی‌دانم باید از کدام خیابان عبور کنم تا صورتم و سر عریانم را با باران بشورم
fuzzy
به هر جا نگاه کردیم از قیر و اندوه پُر بود.
Mostafa F
فریادها و دلواپسی‌های ما در این غروب جمعهٔ مه‌آلود بی‌ثمر است
غزل
ما وارث هزاران اندوه و سبدی از گل سرخ هستیم پس بیاییم در کنار آتش خاکسترشده جان بدهیم
غزل
سهم ما از زندگی مجهول بود و مرگ مدام به ما خیره بود
غزل
زندگی و روز آرام از من و تو می‌گریخت هنوز سایهٔ درختان در تابستان بر ما می‌تابید قلمرو من و تو محدود بود ما ناچار بودیم از تونل‌های سکوت و آتش و خاکستر عبور کنیم من و تو کسی را در راه تحقیر نکرده بودیم پس چرا راه آن‌قدر طولانی بود از تنهایی همراه با باران در راه گریستم.
fuzzy
سکوت‌ها، پنجره‌های بسته اقبالی بود که سهم ما شده بود چارهٔ ادامهٔ زندگی را نگاه کردن در آب‌های روان می‌دانستیم از گذشته خبری به یاد نداشتیم با فقر و پنجرهٔ بسته زندگی می‌کردیم اما سرشار از کلمه و پرسش بودیم سرانجام اندوه و پرسش را به صندوق‌های کهنه سپردیم.
fuzzy

حجم

۱۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۵۳ صفحه

حجم

۱۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۵۳ صفحه

قیمت:
۱۰۱,۰۰۰
۵۰,۵۰۰
۵۰%
تومان