بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تابستان و غم | طاقچه
تصویر جلد کتاب تابستان و غم

بریده‌هایی از کتاب تابستان و غم

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۵ رأی
۳٫۶
(۵)
گل سرخی در راهمان رویید به آن تسلیم شدیم تسلیمی باشوق بود
blueneda
به خورشید و گل یاس سوگند ما وارث هزاران اندوه و سبدی از گل سرخ هستیم
mariaa
در باغ چراغی روشن کردم عمر به لحظات ناب رسیده بود اما من دل‌مُرده بودم.
fuzzy
ما زادهٔ آسودگی نبودیم فقر ما از عمر ما فزون‌تر بود چگونه بود که بهار را از دست داده بودیم خاطرات اندکی از بهار داشتیم
fuzzy
ما بدون کلمات اندوهگین بودیم چاره را در همسایگی کلمات می‌دیدیم
fuzzy
از سکوت ما پنداشته بودند که ما مُرده‌ایم ما باز هم سکوت را نشکستیم به راه خود ادامه دادیم
Mostafa F
از شاعران جهان می‌خواهم پرنده را به من بازگردانند پرنده رؤیا و تخیل ما را با خود برد شب در غیبت پرنده لبریز از تنهایی و گریستن است پرنده از پشت پنجرهٔ ما رفته است.
fuzzy
شما که از زندگی خرسند هستید و در باغ‌ها پناه گرفته‌اید به کمک شاعر بیایید ای همهٔ شما خرسند از روز و شب و باغ‌ها شاعر نه باغ‌ها را دیده است نه وسعت باغ‌ها را می‌داند.
fuzzy
ما از عاقبتِ این‌همه گریستن در بیداری هراس داریم سرانجام از اتاق بیرون آمدیم قدم به سپیده گذاشتیم با کسی عهدی نداشتیم پس تنها سوار قایق شدیم چشمان ما در قایق با ابر تلاقی پیدا کرد.
fuzzy
نمی‌دانستیم آیا ما از خورشید سهم داشتیم یا نه خیلی زود دانستیم باور و تردید یعنی شکست اما ما هنوز امید داشتیم
fuzzy
کاش دشنام‌ها را شنیده بودیم اما به راه‌مان ادامه داده بودیم
fuzzy
ما در میان این پنجره‌های محزون تخت‌بند شده‌ایم امید رهایی هم نیست.
fuzzy
من بر تنْ لباس تابستانی داشتم که دوازده ماه سال افسردگی مرا می‌پوشاند
fuzzy
می‌خواهم با سری عریان پا به آستانهٔ بهار بگذارم فقط نمی‌دانم باید از کدام خیابان عبور کنم تا صورتم و سر عریانم را با باران بشورم
fuzzy
به هر جا نگاه کردیم از قیر و اندوه پُر بود.
Mostafa F
فریادها و دلواپسی‌های ما در این غروب جمعهٔ مه‌آلود بی‌ثمر است
غزل
ما وارث هزاران اندوه و سبدی از گل سرخ هستیم پس بیاییم در کنار آتش خاکسترشده جان بدهیم
غزل
سهم ما از زندگی مجهول بود و مرگ مدام به ما خیره بود
غزل
زندگی و روز آرام از من و تو می‌گریخت هنوز سایهٔ درختان در تابستان بر ما می‌تابید قلمرو من و تو محدود بود ما ناچار بودیم از تونل‌های سکوت و آتش و خاکستر عبور کنیم من و تو کسی را در راه تحقیر نکرده بودیم پس چرا راه آن‌قدر طولانی بود از تنهایی همراه با باران در راه گریستم.
fuzzy
سکوت‌ها، پنجره‌های بسته اقبالی بود که سهم ما شده بود چارهٔ ادامهٔ زندگی را نگاه کردن در آب‌های روان می‌دانستیم از گذشته خبری به یاد نداشتیم با فقر و پنجرهٔ بسته زندگی می‌کردیم اما سرشار از کلمه و پرسش بودیم سرانجام اندوه و پرسش را به صندوق‌های کهنه سپردیم.
fuzzy

حجم

۱۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۵۳ صفحه

حجم

۱۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۵۳ صفحه

قیمت:
۱۰۱,۰۰۰
۵۰,۵۰۰
۵۰%
تومان