کتاب ذبیح
معرفی کتاب ذبیح
کتاب ذبیح نوشته احمد بیگدلی است. رمانی به غایت تکنیکی دربارهی دو دوست؛ موضوعی تکرارشونده و همیشگی در جهان بیگدلی. دوستی که راوی روزگارِ دوستی دیگر میشود و سالهای فراوانی، از جنگ تا سالهای اصلاحات. از روزگاران قدیم تا همین زمانِ معاصر. رمان قصهی شخصی دیگری است، دیگریای که «ذبیح» نام دارد و قرار است با جهانش مخاطب را دچار بازخوانی یک تاریخِ متلاطم کند. رمان ذبیح روایت جذابی است که خواننده را با خودش تا لحظهی آخر همراه میکند.
نثر کتاب خوشخوان و جذاب است از کلمات دور از ذهن و انتزاعی دور کرده است و جریان داستان در بستری از حقایق زندگی جریان دارد.
خواندن کتاب ذبیح را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب ذبیح
ذبیح آه میکشید.
چشمم را سایهای میگیرد که منتظرش نیستم. تند میآید و تند میگذرد. خم میشوم و تا آنجا که امکانش هست زیر واگنها را نگاه میکنم و گوش میدهم: آواز آهن است که دارد گرم میشود. برمیگردم به همان جا، کنار چالهٔ آب، آب باران. صورتم را میشویَم تا خنک شوم. از پلههای واگن فرسودهٔ رستوران قطار بالا میروم. هر دو لنگهٔ در، بهنرمی باز میشود. پاشنهها، زنگ نزدهاند. به خودم میگویم: پیش از اینکه به اینجا برسم، این در، بارها بازوبسته شده است. برای همین است که روی میزها و صندلیها از غبار خبری نیست. روی اولین صندلی، پشت میز مینشینم. بقچهٔ کوچکم را از توی یقهام بیرون میآورم: دستمال چهارگوش گلدوزیشده (یادگارِ دلارام) و دوتا کلوچهٔ خانگی و برشی از یک قرص نان، نان جو. تنها ذبیح از علاقهٔ من به نان جو خبر دارد. ذبیح داستان ناتمامش را نوشته بود اما اینجا نقطهٔ پایانِ یک اثر کامل نبود. آمده بود تا چند صفحهٔ پایانی داستان خنجی بر آب را برای من بخواند و خیالش راحت بشود. راه رفتن روی آب، آنجور راه رفتن آدم اصلی داستانش، خونیار، گیجش کرده بود. باورش نمیشد که خونیار بتواند روی آب راه برود؛ به آن سبکی، به آن زیبایی.
این نه تمام ماجرا، که سرآغازی است برای من و داستان ذبیح ــ که بیدارم و سرمای موزاییکها را حس میکنم. هنوز سایهٔ درخت همسایه به آستانهٔ در اتاق نرسیده است. باز با لباس کامل خوابیدهام و صبح زود بیدار شدهام. پتو را برمیدارم، روی شانههایم میاندازم و تمام راه را تا گورستانِ واگنها پیاده میروم. مگر نه اینکه من راوی کتاب ذبیحم و شما، هر جا که باشید، نشستهاید، پنجرهٔ اتاقتان را باز کردهاید و آن را میخوانید؟ بنابراین به پاس روح شریفِ ذبیح باید حوصله به خرج بدهیم.
حجم
۱۱۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۵ صفحه
حجم
۱۱۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۵ صفحه