دانلود و خرید کتاب لبخند شماره‌ی بیست و نهم نفیسه لاله
تصویر جلد کتاب لبخند شماره‌ی بیست و نهم

کتاب لبخند شماره‌ی بیست و نهم

نویسنده:نفیسه لاله
انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب لبخند شماره‌ی بیست و نهم

کتاب لبخند شماره‌ی بیست و نهم یک داستان عاشقانه زیبا از نفیسه لاله است. 

درباره کتاب لبخند شماره‌ی بیست و نهم

کتاب لبخند شماره‌ی بیست و نهم داستانی عاشقانه و رمانتیک از نفیسه لاله است. داستان از از زمستان ۲۹ سالگی و با عنوان «امروز قصه شروع شد» آغاز می‌شود و تا زمستان ۳۰ سالگی «فصل نو-نو سالگی- هر روز شنبه» ادامه دارد. به نظر می‌رسد داستان از ۲۹ سالگی شخصیت اصلی آغاز می‌شود و با ۳۰ سالگی‌اش به پایان می‌رسد. 

نفیسه لاله با نوشتن جزئیات زیبا و بیان احساسات به زیباترین شکل ممکن نشان داده است که می‌توان عاشقانه‌ای آفرید که همه از خواندنش لذت ببرند و در آن عرق شوند.

کتاب لبخند شماره‌ی بیست و نهم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به داستان‌ها و رمان‌های ایرانی از خواندن کتاب لبخند شماره‌ی بیست و نهم لذت می‌برند. 

بخشی از کتاب لبخند شماره‌ی بیست و نهم

خودم را سپرده بودم به صندلیِ کنار شومینه تا با هم تلو تلو بخوریم. می‌رفتم و می‌آمدم. از گرمای آتش بود یا از تاب خوردنِ دیوانه، نمی‌دانم!

روبروی هم نشسته بودیم. من و پدرم. داشتیم یکدیگر را می‌گفتیم و نمی‌شنیدیم. خسته و ناامید؛ دو گوش شده بودم تا واژه‌هایش مثل گلوله‌های حسابی سفت شدهٔ برف، سخت و سرد، نشانه‌ام بگیرند. کش آمده بودم و اصلاً دلم می‌خواست آماجِ تمامشان شوم؛ کمال و دانه‌ای را حتی، از قلم نیندازم.

مردمک چشم‌هایم گشاد شده بودند و گوش!

گوش‌هایم اما، تنگ، تا نبینند اشک‌هایی را که در سرم موج می‌زدند و راهی به چشمانم نمی‌یافتند. عجب شب درازی بود! زمانِ مرده و منِ یخ زده! از سر تا ته یک کلمه، ثانیه‌ها به وسعت سال‌ها دیر می‌شدند تا... بالاخره تمام شد. من، صندلی، گلوله‌های حسابی سفت شده برف؛ همه با هم تمام شدیم.

انگار کن که تمام وزن تنم در تهِ پاهایم نشسته باشد و به چه جان کندنی بکشم خودم را. بِکشم خودم را تا برسم شاید... که رسیدم به اتاقم. در را باز کردم و آرام، کنج اتاق قرمزم، بین خطوط مورب دو دیوار؛ روی سنگ سرد نشستم. سرمایش پیچید در استخوان‌ها و دست‌ها و نگاهم؛ نگاهی که افتاد به 'درنای کاغذی'. همان که درست در مقابل چشمانم دمش را گره زده بود به حلقه حلقه‌های زنجیر کتابخانهٔ روی دیوار، و نشسته بود. کج، نشسته بود. درست مثل من که؛ کج، نشسته بودم.

زمان‌ها می‌گذشت از روزی که انتخابش کرده بودی از میان انبوه 'درناها' و پرندهٔ بیجان کاغذی را کف دستم نشانده بودی:

- بیا. این برای تو. با خودت ببر تا هیچ وقت مریض نشی!

یادی فراموش شده در پس و پیشِ زمان، تپیدن گرفت وجودم را. واژه‌ها هم انگار که بفهمند حس و حالم را -داشت خمیازه می‌کشید تا سر از زمین بردارد و رو به آسمان بگذارد- رها کردند خود را در زمین و زمان و بی‌محابا دویدند بر زبان و دیگر این من نبودم که جانشان می‌دادم.

- خدایا! چیزی نشانم بده. بگو که هستم.

'درنای کاغذی' را از حلقه حلقه‌های زنجیرِ کتابخانه رها کردم. خواستمش تا بر 'لبهٔ باریکِ فلزیِ آباژورِ قرمز رنگ' اتاقم بنشیند و... نشست!

'درنای کاغذی' نشسته بر'لبهٔ باریک فلزی آباژور قرمز رنگ'!

کورهٔ سرخِ چشمانم می‌سوخت. از اشک بود یا یاد، نمی‌دانم. روح که خسته‌است، چشم هم خسته‌است. اصلاً ارتباطِ عجیبی دارند این هر دو با هم. اشک که می‌شوند، لبخند که می‌شوند؛ 'اشک‌ها و لبخندها' را که سر می‌دهند با هم، مرز میانشان می‌شود مرز میان آسمان و دریا. در هم می‌آمیزند. یکی می‌شوند. حل می‌شوند و این زیباترین اتفاق آفرینش می‌شود.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
"مهر زدودنی نیست.. اما یار رفتنی‌ست"
یك رهگذر
به گاهِ شب، وقتی ماه کامل می‌شود؛ تو را می‌بینم در آسمان. به قول شازده کوچولو: " اگر گلی را دوست داشته باشی که در ستاره‌های دیگر است، شب تماشای آسمان چه لطفی پیدا می‌کند؛ همهٔ ستاره‌ها غرق گل می‌شوند".
یك رهگذر
تو که باشی، پاهایم تا آخر دنیا هم می‌آیندت.
یك رهگذر
هر چیزی کنارِ تو می‌تواند بزرگ‌ترین لذت‌های هستی باشد.
یك رهگذر
روح که خسته‌است، چشم هم خسته‌است. اصلاً ارتباطِ عجیبی دارند این هر دو با هم.
یك رهگذر

حجم

۹۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۹۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان