کتاب بادبادک ها
معرفی کتاب بادبادک ها
کتاب بادبادکها نوشته رومن گاری است که با ترجمه ماه منیر مینوی منتشر شده است. این کتاب روایت دوران جنگ جهانی است و ماجرایی عاشقانه را روایت می کند.
درباره کتاب بادبادکها
رمان بادبادکها ایده اصلی خود را از واقعیتهای زندگی خانوادهای فرانسوی به نام فلوری گرفته است، تصویری عاشقانه است از دلباختگی پسر و دختری جوان به نام لودو و لیلا که پسر تحت سرپرستی عمویش آمبرواز همه ی عمر خود را صرف ساختن زیباترین بادبادکها کرده است در این میان جنگ جهانی هم این دو نفر را از هم جدا کرده است، با یاد او و در جست و جوی او بادبادکی بزرگ در ذهن می سازد که آسمان آبی را در می نوردد تا مگر از عشق گمشدهاش نشانی پیدا کند.
کتاب بادبادکها ترکیبی از عشق و شور است که با زبان بیپروتی رومنگاری به بهترین شکل سخته شدهاست.
خواندن کتاب بادبادکها را به چه کسانی پیشنهاد این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب بادبادکها
شاید «آمبرواز» شغل پستچی روستائی را هم به آن جهت انتخاب کرده بود که مدال نظامی و صلیب جنگیش به او اجازه میداد هر شغلی را که میخواهد انتخاب کند، و او در این کار پستچیگری، فعالیتی در خور یک طرفدار صلح میدید. او غالبآ به من میگفت:
- لودوی کوچکم. اگر خوب کار کنی و کمی بخت با تو یاری کند، شاید تو هم بتوانی در اداره پست، مأمور پرداخت شوی.
برای من سالها وقت لازم بود تا خودم را در جهتی که برای او جدیت و صمیمیت عمیق بود سوق دهم و آن شوخ طبعی را که گوئی صفت مشترکی برای همه فرانسویهائیست که چون خود را گم میکنند، در آن به جستجوی خویشتن میپردازند، بیابم.
عمویم میگفت: «بادبادکها باید پرواز را مثل همه پرندگان یاد بگیرند». من از سن هفت سالگی به بعد، پس از بازگشت از مدرسه،
او را در آنچه او «یاد دادن» مینامید، گاه در چمن مقابل «موت» و گاه قدری دورتر، در ساحل «ریگل»، با گنامائی که هنوز بوی چسب تازه میداد همراهی میکردم. او برایم توضیح میداد:
- باید آن را محکم نگهداری، چون در غیر این صورت خودش را بالا میکشد. گاه پرواز میکند، خیلی بالا، به جستجوی رنگ آبی میرود و دیگر او را نمیبینی، مگر وقتی که دیگران تکه تکه شدهاش را برایت میآورند.
- اگر آنها را محکم نگه دارم، خود من هم با آنها پرواز میکنم؟
لبخندی میزد که سبیلش را قشنگتر نشان میداد و میگفت:
- ممکن است چنین شود. نباید بگذاری تو را با خودش ببرد.
حجم
۳۵۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۳۵۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
نظرات کاربران
واقعا متاسفم برای طاقچه، این حد از سانسور وقیحانه و خجالت آوره، من این کتاب رو ۱۴ سال قبل خونده بودم و کاملا یادم بودش، اگر یادم نبود فکر میکردم کل کتاب همینه، شما کتاب رو نصف کردید، پولشم با
متن کتاب ناقصه، در حقیقت نصف داستان نیست :|
کتاب کامل نیست ناقص رها شده این کار بی احترامی به شعور خواننده هست
بنظر میرسه متن کتاب خیلی سانسور داره و انگار کامل نیست.
نصفه بیخیال شدم خیلی بیخود بود